بعضی آثار واقعن بینیازند از معرفی اما وقتی در شرایط و وضعیتهایی خاص قرار میگیری خواندن و نوخواندنشان بسیار رهاییبخش است...
و انتشار ترجمهی جدید «طاعون» این فرصت را به من میدهد تا خواهش کنم چه این ترجمه چه هر ترجمهی دیگری را از این شاهکار کامو بخوانید ولو دوباره یا سهباره...
کامو «طاعون» را به سال ۱۹۴۷ نوشت. دو سال بعد ختمشدن جنگ. داستان شهری خیالی که ناگهان اجسادِ موشها درش پیدا میشوند و بعد بیماری مخوف و باستانی شهر را درمینوردَد. قهرمان اصلی مبهوتاند. شهر قرنطینه میشود و قوانین تازهای وضع.
و اینجاست که آدمها وجهِ پنهان خود را آشکار میکنند. ترس، تخریب دیگری، اقدام به فرار، فداکاری، بیتفاوتی و کمکم طاعونزدهگی به امری روزمره تبدیل میشود و وقتی هم که بیماری از بین میرود و کوهی از مرگها پشتِ سر رها، باز آدمها بهسرعت فراموش میکنند.
کامو استعارهی طاعون را به خوبی میشناخت و میدانست این باسیلِ کشنده که قرنها اروپای مسیحی و البته امپراتوری اسلامی را به خود دچار کرد هیچگاه از بین نمیرود. احتمالن نمادینترین بیماری قرون گذشته که باعث تحولات فراوانی در دین، پزشکی و حتا هنر شد. ببماریای که درواقع فقط میتوان کنترلاش کرد و ریشهکن نمیشود.
و این باسیل دردساز و بویناک همیشه زیر زمین منتظر است تا فرصتی یابد و شایع شود. چنانکه چند سال پیش در کشمیر چنین اتفاقی افتاد.
انسانِ طاعونزده رنج و تب و درد وحشتناکی تحمل میکند. اما اگر بتواند از طاعون عبور کند به سرعت خوب میشود. بهندرت چنین اتفاقی میافتد البته و طاعون مترادف است با مرگی گرم با زخمها و خیارکهایی که چرک و خون ازشان بیرون میجهد.
کامو در این درخشانترین رمان اش به زعمِ من جامعهای را به تصویر میکشد که حتا طاعون را میپذیرد و سعی میکند خودش را با آن تطبیق دهد. او این استعاره را ابتدا با توجه به ساختارهای حکومتهای فاشیستی آلمان و ایتالیا ساخت اما بعدها طاعون از جمله رمانهایی بود که حکومتهای کمونیستی نیز به آن واکنش نشان دادند و بسیاری مخاطبان رمان را مصداقی از آن فضاها دانستند.
احتمالن فقط دو رمان با میلیونها مخاطب هستند که چنین سمبولیستی و سیاسی نوشته شدهاند اما هرگز کهنه نشدهاند. این رمان و ۱۹۸۴ اورول.
طاعون مدام خوانده میشود، چه دستآوردی ادبیست و روایتی عمیق از جهان کافکا به درک کامو. طاعون مملو از یاس و امید است. هم در سیاهی فرومیرود، هم ناگهان نور را نشان میدهد. رمانی که هر وجدانی میتواند خود را لای خطوطاش بیابد و تاریخ را که به کمین نشسته است.