ویرگول
ورودثبت نام
مهدی یزدانی خرم
مهدی یزدانی خرم
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

نفَس‌کُش

نمی‌خواهم صورتِ آن پلیس در عکس باشد، می‌خواهم صورت‌اش را حذف کنم تا حداقل این‌جا چیزی نباشد جز یک زانوی فشرده شده بر گردنِ مردی که از دو روز پیش یک جمله به تاریخ اضافه کرد، «نمی‌تونم نفس بکشم» و نتوانست نفس را بیرون دهد و روحی شد کنار هزاران هزار روحی که مرگ‌شان مسیری در تاریخ ساخته. جورج فلوید نه نماینده‌ی یک طبقه یا نژاد است به نظرم که انسانی بود معمولی که مرگِ تکان‌دهنده‌اش ( و این روزها چه سرشار و ثروت‌مندیم از انواع مرگ‌ها) به‌واسطه‌ی تصویرها باعث یک اتفاق شد. این جاست که عکس و تصویر به مبارزه می‌آید با نفَس‌کُش. او هفت دقیقه مسیر خفه‌گی را تجربه کرد و هیچ هم‌دردی‌ای نمی‌تواند درد او را معنا کند. به قولی دو مولفه هستند که در تمام انسان‌ها متفاوت‌اند و به شدت شخصی. یکی اثر انگشت و البته شکل قرنیه و دوم دردِ جسمانی. و باز هم قصه، قصه‌ی سر است و صورت. تحقیر آن. تسخیرش. این عکس در تاریخ عکس‌های خبری باقی خواهد ماند. سری بیرون‌زده از کنار تایرِ یک اتوموبیل و زانویی بر آن. لحظات احتضارِ اجباری مردی روی زمین.

و تاریخ پر است از نفس‌هایی که گیر می‌کنند در تنگیِ شگفتِ نای و کم‌کم حبس می‌شوند. سطح اکسیژن در خون پایین می‌آید و سلول‌های مغزی زیادی می‌میرند و آن وقت مرگ از راه می‌رسد.


هر تفسیری که در این باب داشته باشیم می‌تواند صادق باشد، اما برای من روایت اصلی در صورت خلاصه شده. حمله به نمادین‌ترین تکه‌ی بدن انسان. جنونِ زانویی که این پلیس که نمی‌خواهم صورت‌اش در عکس باشد موجب‌اش شده. نبرد عضلات. نبرد فشار خون‌ها. نیروی محرکه و نیرویی که می‌خواهد از خود دفاع کند. عکس را بزدایید از پس‌زمینه‌های‌اش، آن وقت روایت بزرگی زاده می‌شود. روایت میل به کُشتنِ دیگری. لذت و حظِ کُشتنِ دیگری. مرور کنید تاریخ را و بجویید قصه‌ها را، صدها صدها مثال خواهید یافت از گردن‌های بر خاک ساییده شده. حالا به تاریخ جمله‌ی مهمی اضافه شده، جمله‌ای که در عکس بعدی هوشمندانه به آن پاسخ داده شده «ما نمی‌توانیم نفس بکشیم». این همان آموزه‌ی بزرگ سعدی‌ست، همان تصویری که از اَبدانِ انسان‌ها دارد. قصه‌ی مکرر «چو عضوی به درد آورد...» چه در آمریکا و روی آسفالت، چه در تالش و در خواب یک دختر، چه در قلب زنی که خانه‌اش خراب شده. این جان وقتی به خود آید آن وقت «بنی‌آدم» متصور می‌شوند. در عین وحدت متکثر. و هنر انتقامِ این مرد را بدجور خواهدگرفت، فارغ از برخوردهای مدنی. این جهان همیشه پر بوده از خشونت و همیشه هم عده‌ای ایستاده‌اند مقابل‌اش. در دفاع از حقِ سرهای دیگران. سرهایی که فرصتی برای گریز و نفس نیافته‌اند...

مینیاپلیسمینه سوتاعکاس خبریشورش آمریکامهدی یزدانی خرم
مهدی یزدانی خرم نویسنده و روزنامه‌نگار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید