موضوع اینه که خانم من تا حدود 2 هفته مونده به عروسی دوشیفت میرفت سرکار ، البته حدود 12 ساله که میره سرکار ولی دوشیفت رفتن سرکار در زمان مجردی این معنی رو میده که صبح که خانمم میومد سرکار یه صبحونه میخورد و سفره رو جمع کرده نکرده میومد سمت محل کارش ، ظهر هم با خط که برمیگشت وقتی میرسید خونه ناهار حاضر بود و میخورد و ساعت 3 میخوابید تا 4 نیم ، 4 نیم هم باز بیدار میشد و حاضر میشد میرفت محل کارش تا 11 شب ، وقتی هم میومد خونه در هر صورت شام یا غذای حاضری آماده بود و میخورد. جمعه ها هم لباس هاشو میشست و کارای خونه رو کمک میکرد ( توی طول هفته خونه رو مادر خانمم تمیز میکرد )
ولی حالا که متاهل شده صبح 8 نیم باید بیدار بشه و صبحونه بخوره بره سرکار ، ظهر که ساعت 2 ،ساعت کاریش تموم میشه بیاد خونه شروع کنه ناهار پختن ، البته منم تا جایی که بتونم بعضی روزا غذا بیرون میخرم ، یابعضی وقتا میگم برنج ساده بپزه و با تن ماهی بخوریم و... ولی اخرش خودش هم دلش نمیاد که غذا ساده یا بیرون باشه و معمولا روزهایی که غذا کامل میپزه تا ساعت 4 تو آشپزخونه هست و حدود 4 تا 4.5 ناهار رو میخوریم ، البته این وسط گاهی مامان من یا مامان خودش هم ناهار برامون میپزن ... بعدشم یه استراحت کوتاه تا 5 نیم و باز ساعت 6 تا 12 سرکار میره ،من معمولا از ساعت 8 شب ( گاهی وقتا 9 و 10 شب ، یا مثل دیشب 11 نیم ) خونه هستم و سعی میکنم واسه شام که معمولا غذای حاضری هست یه چیزی دست و پا کنم و شام شب رو داشته باشیم ، حالا این شام میتونه شیر باشه ، آبگوشت باشه ، تخم مرغ و.... تا خانومم که میاد خونه یا با شیر محلی و موز و شکر و خرما یه معجونی چیزی درست کنم که دوباره جون بگیره ...
گاهی وقتا ظرف های خونه رو میشورم تا کمکش کنم که البته کمک کردن مرد رو جز وظایف زن و شوهری میدونم ( و این کمک ها رو لطف به خانمم نمیدونم ) ولی معمولا مرد ها کمتر میتونن تو این کارها شریک باشن و کمک کنن ، گاهی وقتا خونه رو یه جارویی بزنم یا گرد گیری کنم یا مثل دیشب تنها کمک من این بود که رخت و لباس های بند رو جمع کردم و همشو ریختم گوشه اتاق تو سبد تا خانم بیاد و جداگونه هرکدوم رو بذاره تو دراور ... ولی در کل بار اصلی خونه و تمیز کاری هنوز رو دوش خانمم هست .
نکته مهمی که هست همیشه خانمم خسته هست و جدای خستگی جسمی ،این موضوع از لحاظ روحی روش تاثیر میذاره و از شرایط ناراضی هست ، چون تو مغازه تقریبا همش رو پا ایستاده هست و کارای خونه هم هرچی منم کمک کنم ولی بازم کار هست و این خستگی که جای خود داره ، از لحاظ روحی که خودش خیلی ناراحته که دوشیفت باید سرکار و نمیتونه راحت سر خونه و زندگیش باشه ، گاهی وقتا خانمم میگه من تازه عروسم ولی با شوهرم مثل هم اتاقی هستیم ?، منم همینطور از این وضع ناراضی ام از اونطرف هم رفتن دوشیفت سرکار خانمم برای داداشم حیاتی هست ، ولی سعی میکنیم این روزهای باقی مونده تا عید رو سر کنیم تا عید نوروز بشه و باهم همین اوقات رو به خوبی و خوشی بگذرونیم ( چون قراره بعد عید نوروز تک شیفت بره سرکار و تقریبا تابستون به بعد رو دیگه نره ).
منم سعی میکنم تا وقتی خانمم میاد خونه بتونه بیشتر استراحت کنه و یهو حرفی یا چیزی نگم که بخاطر شرایط خونه دلش بشکنه ، چون ممکنه تو طول هفته خونه گردگیری خواسته باشه و روی میز ها خاک باشه ، یا غذا ها ساده و سرسری باشه ، مثلا اگه جمعه قبل لباس نمیشست دیگه هیچ لباسی نداشتم که بپوشم ?♂️
حمایت مالی : https://hamibash.com/yeashegh