ویرگول
ورودثبت نام
یه عاشق با کلی قضاوت
یه عاشق با کلی قضاوت
خواندن ۵ دقیقه·۶ سال پیش

عاشق کالیفرنیا و شهر سن خوزه هستم ، ولی ...

سلام ، چیزی به اولین ماه گرد عروسیمون نمونده ، ماه گردی که قراره با یه شام بیرون ، جشن بگیریم . چند روز پیش سر یه موضوعی با خانمم شرط بندی کردیم و از خوب روزگار من بردم ?? ، قرار شد یه شام منو مهمون کنه و بریم کنتاکی بخوریم که این بیرون رفتن هم به اولین ماه گرد عروسیمون موکول شد.

این روزا هرکس مارو میبینه از اقوام و دوستان و ... احوال من و خانمم رو میپرسه بهشون میگیم از فردای روزیکه از ماه عسل برگشتیم خانمم دو شیفت از 9 صبح تا 2 ظهر و 6 عصر تا 12 شب میره سرکار ، اکثرا میگن حیف و ناراحت میشن که عروس و داماد تازه باید اول ازدواج اینجور کار کنیم و از هم دور باشیم ولی چاره چیه ، هردومون از این وضع ناراضی هستیم ولی مجبوریم این سی چند روز به نوروز رو تحمل کنیم تا خانمم تکشیفت بشه چون بازار شب عید شروع شده و با این که مردم قدرت خریدشون خیلی اومده پایین ولی فروش مغازه به حضور خانم من خیلی وابسته هست و حتی این مدت عروسی و ماه عسل که مغازه نبوده به شدت کیفیت مغازه و کمیت فروش پایین اومده و داداش بزرگ منم حسابی چک هاش داره میخوره تو سر هم و بودن خانمم من تو مغازه کمک خیلی بزرگی به داداشم هست .

از اونجایی هم که داداشم خیلی گردن ما ( من و خانمم ) سر همین ازدواجمون حق داره فعلا تصمیم گرفتیم با دو شیفت رفتن سرکار خانمم ، بتونیم جبران زحمت کنیم وخود من هم یه مدت دیگه عصرا برم کمکش

همونطور که تو پست های قبل گفتم اصل اشنایی من و خانمم در ابتدا تو مغازه داداشم بود که خانمم فروشنده داداشم بود ، به قولی اگه بخوایم فلسفیش کنیم اول مغازه بوده که خانمم اومده اونجا مشغول شده و ما باهم آشنا شدیم پس باید حرمت مغازه رو نگه داریم ??

در مورد حال و روزهای این روزها و سختی ها و خوشی هاش و تاثیر این شیفت کاری بر کیفیت زندگی مون جداگونه براتون مینویسم اما امروز میخوام در مورد داستان علاقه من به مهاجرت به کالیفرنیا ( آمریکا) براتون بنویسم.

رشته کاری من هم تو زمینه برنامه نویسی کامپیوتر ، اتوماسیون صنعتی و ... هست ، و من خودم شخصا علاقه وافری به مهاجرت و زندگی تو کالیفرنیا دارم و هنوز تا عکسی از کالیفرنیا میبینم یا خبری در مورد رشته کاریم و جاب آفر های مرتبط با کارم تو کالیفرنیا میخونم برام تازگی و شیرینی خاصی داره منتها این موضوع فعلا محقق نمیشه و یکی از دلایل اون سربازی نرفتن منه ، دلیل بعدی اون هم علاقه و وابستگی عجیب خانم من به شهر محل زندگیمون و ایران داره و از همه مهم تر علاقه اون به مامانش .. بگذریم که ترامپ هم با این قانون های مسخره اش ،تراول بَن رو شامل ایرانی ها کرده و خاک عالم تو سرش با این دیدگاهش ، اما هنوز میشه قانون ترامپ رو با دانشجویی حلش کرد ولی مسائل دیگه هنوز به قوت خودش باقی هست

پل گلدن گیت ایالت کالیفرنیا
پل گلدن گیت ایالت کالیفرنیا

از اون 8 سال دوری من و خانمم ، یه سال ، دیگه از همه چیز نا امید شده بودم و تو اوج اتفاقاتی بود که خانواده خانمم هم تصمیم گرفته بودن برن افغانستان ، منم تصمیم گرفتم مهاجرت کنم به آمریکا ، میگفتم حداقل میرم اونجا زندگی میکنم و بعدش میرم افغانستان ، ازدواج میکنیم و دست خانمم رو میگیرم میبرم پیش خودم آمریکا ، اون موقع هنوز دانشجو بودم و میشد برای ادامه تحصیل اجازه گرفت و از ایران رفت البته با گذاشتن وثیقه و...

خلاصه با خانمم ( البته اون موقع هنوز ازدواج نکرده بودیم) موضوع رو در میون گذاشتم و دنبال کارای مهاجرتم رفتم و خانواده من این موضوع مهاجرت منو فهمیدن و شاید یکی از دلایل و پله های اولیه از موافقت ازدواج من با خانمم تو همین موقع کلید خورد تا من ایران بمونم .

خلاصه خانمم گفت هرجا دنیا که بری و باعث بشه من و تو بهم برسیم همرات میام ، حتی همین موضوع مهاجرت هم به کالیفرنیا هنوز که هنوزه تو ذهنمه ولی به همون دلایلی که تو بالا گفتم امکان پذیر نیست.حتی بعد خواستگاری ، چون ازدواج ما تو ایران و ثبت رسمی اون منوط به موافقت دولت ایران بود ، تصمیم گرفتیم اگه ایران موافقت نکرد هر جور شده حتی غیر قانونی برم خارج از ایران و خانم منم بیاد اون کشور و ازدواج کنیم و خارج از ایران زندگی کنیم و مدرک ازدواج داشته باشیم و چون شغل من مرتبط با آی تی و برنامه نویسی هست و کارمم قابل قبوله و تو اکثر کشور ها کار گیرم میاد و حتی میتونم ریموت کار کنم ولی الان تو ایران نمیشه ریموت کار کرد ، یعنی انتقال پول خیلی سخته ...که خودتون بهتر از من میدونید چی به چیه

از لحاظ بحث زبان انگلیسی من و خانمم مسلط هستیم ، ولی با این گرونی دلار از پارسال دیگه حجت به افرادی با سطح مالی من تموم شده که حالا حالاها این مهاجرت امکان پذیر نیست .

خلاصه چند سالی بود که به دلیل قوانین مهاجرین ایران خیلی به خانواده خانمم تو ایران فشار میومد ، مشکلات مالی و اقتصادی که جای خود ولی مشکلات دیگه از جمله نژاد پرستی ، قوانین مهاجرتی و مسائل تبعه های افغانی در ایران از جمله اجازه کار و... باعث شده بود پدر و مادر خانمم بخوان برگردن کشورشون ولی بچه ها مخالفت میکردن از جمله با مخالفت خانم من روبرو بودن ، حتی خانمم گفته بود منو اگه بردین افغانستان و مُردم ، صورتمو سمت ایران کنید.

حتی همین چند روزی که ماه عسل رفته بودیم در حد 5 روز ، به شدت دلش برای شهرمون تنگ شده بود ، پارسال همین موقع ها بود که خانمم برای تکمیل مدارک و عروسی خواهرش رفته بود افغانستان و علاوه بر این که به شدت دلش برای ایران و.. تنگ شده بود مدام هم مریض بود و بعدا فهمیدیم منشا این مریضی ها همون دلتنگی و به قول معروف اعصاب بوده چون به محض بازگشت به ایران ظرف 2 هفته شده همون خانم محمدی سر حال و قبراق سابق ....

خودم ایران رو دوستدارم و اگه زمانی هم مهاجرت کنم میخوام آخرش برگردم ایران و اگه مفید باشم اون تجربه رو به ایران منتقل کنم ، ولی ...

امروز که دارم این متن رو مینویسم 27 بهمن 1397 هست و خدا میدونه 5 سال دیگه این موقع کجا و تو چه موقعیتی باشم.

حمایت مالی : https://hamibash.com/yeashegh


مهاجرتکالیفرنیاسن خوزهآمریکا
سلام ،اول از همه بگم تا عاشق نشدی ، نمیتونی عشق رو درک کنی ،فقط قضاوت میکنی ! من یه پسر ایرانی هستم که عاشق یه دختر افغانی شدم و این داستان 100% واقعی هست ،فقط اسم ها و مکانها رو تغییر دادم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید