ویرگول
ورودثبت نام
یگانه محسنی‌پویا
یگانه محسنی‌پویاروایت می‌‌کنم.
یگانه محسنی‌پویا
یگانه محسنی‌پویا
خواندن ۶ دقیقه·۴ ماه پیش

روایت ناتمام انسان مدرن

بوجک هورسمن داستان زندگی یک اسب است. همینقدر ساده و همینقدر پیچیده. اگر قصد ندیدن این سریال را دارید، لطفا چند دقیقه‌ای وقت بگذارید و این مطلب را بخوانید. بوجک هورسمن سریال انیمیشنی است درباره جهانی که حیوانات و انسان‌ها با یکدیگر در تعامل و صلح کامل زندگی می‌کنند. بله؛ تصور عجیب و خنده‌داری است. اما قصد عوامل سریال فقط خنداندن و یا به شگفتی وا داشتن مخاطب نیست. بلکه چیزی عمیق‌تر و شدیدتر در جریان است. بسیاری از افراد سریال را در همان چند اپیزود فصل اول رها می‌کنند و به نظرشان داستان و روایت آن بیش از حد کسل‌کننده و کلیشه است. روایت یک بازیگر مشهور، محبوب و موفق سیت‌کام (بوجک هورسمن) که حالا در آستانه ورود به میان‌سالی، دچار بحران شخصیتی شده است. ملال و تنهایی گریبان او را گرفته‌اند و زندگی وی را دچار مشکلات حل‌نشدنی‌ای کرده‌اند. دنیای تخیلی؛ مشکلات تکراری

بالاتر اشاره کردیم که جهان تصویر شده در سریال، جهانی است که در آن تمام موجودات، اعم از حیوانات، انسان‌ها و گیاهان باهم زندگی می‌کنند. این تصور و نمودهای سینمایی آن، لحظات هوشمندانه، جذاب و بامزه‌ای را برای تماشاگر رقم می‌زند. اما نکته اینجاست که حتی در این جهان تا این حد ایده‌ال و زاده تخیل محض، روان و مشکلات عدیده‌ی آن برای زیست تعاملی در جهان همچنان وجود و حضور دارند. از نیمه فصل اول به بعد تماشای هر قسمت سریال شما را به دره‌های قعری از احساسات می‌برد. بوجک به عنوان یک کاراکتر اسب/انسان همذات‌پنداری شما را تا نقاط بسیار دردناکی از روانتان می‌طلبد. همین نقطه است که دیدن سریال را تبدیل به یک تراپی روانی می‌کند، بوجک شما را با جهان پنهان درونتان که شاید در روزمره در تلاش برای سرکوب آن هستید، روبه‌رو می‌کند. بوجک هورسمن تنها است و دچار ملال. نمایی تمام قد از انسان معاصر موفق، ثروتمند اما غمگین و در تقلا. بوجک با تمام قوا در خلاف جهت تنهایی می‌دود، اما نمی‌تواند از شر آن خلاص شود. او خسته‌تر و ناتوان‌تر از آن است تا بخواهد خودش را تغییر دهد. گذشته شگفت‌انگیز و شلوغ بوجک، به عنوان یک انسان مشهور، چیزهای زیادی برای گفتن دارد. او که در گذشته بدون هیچ ملاحظه انسانی‌ای با دیگران رفتار می‌کرده، حالا در تنهایی آغاز میان‌سالی بسیار ترسیده و در تلاش برای جبران است. اما نمی‌تواند و هر قدمی در جهت جبران خطاهای عمیق گذشته‌اش، آن را بیش از پیش در باتلاق خودخواهی‌‌هایش غرق می‌کند. سریال از 5 شخصیت اصلی تشکیل شده و ارتباط بین آنها یکی از محورهای اصلی سریال است. بوجک هورسمن، پرنسس کلارین، دایان، تاد و مستر پینات‌باتر. هرکدام از این شخصیت‌ها در طول سریال مشکلات خاص خود را دارند که با آنها دست و پنجه نرم می‌کنند. در این میان بوجک و دایان جزو تلخترین، سخت‌ترین و به یادماندنی‌ترین شخصیت‌های پرداخت شده در سریال‌ها هستند. بوجک و دایان که دوستان خوبی برای یکدیگر می‌شوند در طول 6 فصل سریال، بارها غرق در تنهایی‌های خودخواسته و اجباری می‌شوند. آنها توانایی گذران زندگی عادی و نرمال را ندارند و هر شادی و موفقیتی، آنها را به ورطه اندوه و روان دردناک خودشان پرتاب می‌کند. تنهایی و ملال، بلای انسانیت مدرن "چه کسی می‌داند تنهایی واقعی چیست_نه آن کلمه متداول، بلکه آن وحشت عریان؟ برای خود آدم‌هایی که احساس تنهایی می‌کنند تنهایی نقابی بر چهره می‌زند. بدبخت‌ترین آدم‌های مطرود سفت و سخت به یک خاطره یا توهم می‌چسبند. گهگدار همزمانی مرگبار چند واقعه لحظه‌ای پرده را کنار می‌زند. اما فقط برای یک لحظه. هیچ انسانی نمی‌تواند بی آنکه دیوانه شود نگاهی ثابت به تنهایی اخلاقی‌اش داشته باشد." این توصیف جوزف کنراد، نویسنده قهار سبک مدرنیسم در کتاب از چشم غربی، در باب تنهایی انسان معاصر در جهان است. اگر می‌خواهید این کلمات را مجسم کنید، به تماشای بوجک هورسمن بنشینید. تنهایی مدت‌ها است که بحث محافل فلسفی، روانشناسی و جامعه‌شناسی است و شاید گفت تنهایی در عصر حاضر، ادبیات مشترک حسی و روانی همه انسان‌ها است. گاهی آنها از این درد چاره ناپذیر فرار می‌کنند و گاهی هم خودشان را به هر نحوی سرگرم می‌کنند تا با این حس بی‌واسطه و گاهی فلج‌کننده، رو در رو نشوند. بوجک اما دیگر نمی‌تواند بیش از این خودش را گول بزند. او می‌داند حالش خوب نیست. می‌داند تنها است و می‌داند بخش بزرگی از این تنهایی ره‌آورد گذشته او است. گذشته‌ای که او خیال می‌کرد مانند سریال سیتکام محبوبی که در آن ایفای نقش کرده بود، پایانی خوش دارد. بوجک با الکل، دراگ و روابط متعدد سالها این تنهایی و ملال ناشی از آن را در لایه‌هایی دور از دسترسی خودآگاهش پوشانده است و حالا دیگر جوابی ندارد برای این رودررویی گریزناپذیر. شاید با خودتان بگویید: "آه، یک کلیشه امریکایی دیگر از رفاه و ملالت ناشی از آن." درست هم می‌گویید، اما این بار تفاوتش در ادامه داشتن این کلیشه است. زندگی بوجک در تمام 6 فصل سریال تغییر دلنشینی نمی‌کند. او تنها است و تنها می‌ماند. هیچ نجات‌دهنده‌ای در کار نیست و همینطور هیچ هپی‌اندی. همه چیز همینطور غلیظ، واقعی و بی‌تسکین می‌ماند. همین جا، جایی است که تماشای پیوسته سریال را برای تماشاچی باهوش، کمی سخت می‌کند. چون بیشتر از چیزی که از یک سریال دنباله‌دار انیمیشی فانتزی توقع دارد با واقعیت رو در رو می‌شود. خلاقیت‌های گرافیکی این سریال ستودنی است. نوع طراحی بصری کاراکترها و شخصیت‌پردازی آنها، بسیار هوشمندانه و دقیق است و این نامتعارف بودن هم‌زیستی حیوانات با انسان‌ها در محلی با قوانین و حقوق برابر، تخیل بیننده را به شدت قلقلک می‌دهد. شاید بگویید این اتفاق در دنیای انیمیشن مسئله تازه‌ای نیست. اما باید نکات و ظرافت‌های بی‌بدیل این مجموعه را ببینید تا متوجه عمق داستان بشوید. دایان و بوجک هر دو کودکی سخت و خانواده‌ی نه چندان سالمی داشته‌اند. همین امر آن دو را بهم نزدیک می‌کند. اما دو شخصیت اصلی دیگر، تاد و مستر پینات‌باتر دقیقا در نقطه مقابل این دو قرار دارند. آنها افراد ساده، سرخوش و مهربانی هستند که زندگی برایشان در سطح می‌گذرد. همیشه محبت دیگران را دریافت می‌کنند و به این محبت متقابلا پاسخ می‌دهند. شخصیت‌های مثبت و کمکی داستان. در قسمتی از سریال بوجک هورسمن به رقیب کاری و عاطفی‌اش، مستر پینات‌باتر، می‌گوید که از او بدش می‌آید زیرا برای او همه چیز به سادگی اتفاق افتاده است. همین دیالوگ سطحی تازه از درونیات بوجک را برای تماشاگر رو می‌کند. بوجک از اینهمه تعمد و خوشی ساختگی خسته است. او دلش می‌خواهد واقعا خوشحال باشد اما راهش را بلد نیست و هربار با هر دست و پا زدنی بیشتر در قعر ناامیدی و افسردگی فرو می‌رود. او هیچ تعریف قابل‌قبول و اصیلی از "حال خوب" ندارد. جز تکرار گذشته هیجانی خودش. اما در این راه هم مانند سایر، مسیرها شکست می‌خورد. شهرت دیگر حال او را خوب نمی‌کند. او به چیز ملموس‌تر و واقعی‌تری احتیاج دارد. به عشق و دوست داشتن و دوست داشته شدن. در قسمتی از سریال وقتی بوجک متوجه می‌شود برنده جایزه اسکار شده است ( که البته در ادامه متوجه می‌شویم جایزه اشتباهی به او تعلق گرفته و از وی پس گرفته می‌شود)، اولین واکنشش در مقابل این خبر این جمله است: "حالا چی؟ چرا باز حالم خوب نیست؟ چرا خوشحال نیستم؟" بوجک نه جایزه می‌خواهد نه پول و حتی نه شهرت. او به معنای واقعی کلمه به دنبال یک محبت واقعی است. چیزی عمیق و پیوسته. محبتی که از کودکی از وی دریغ شده است و او خودش را شایسته آن نمی‌داند. در قسمت‌هایی که به گذشته‌های دور شخصیت‌ها فلش بک زده میشود، می‌توان ردپای فروید را در ساختار و پرداخت قصه دید. شخصیت‌هایی با روان‌های پیچیده و گره‌های درونی، گویا کودکی سخت و عجیبی را گذرانده‌اند. بوجک هورسمن را می‌توان یکی از انسانی‌ترین، واقعی‌ترین، خلاقانه‌ترین و هوشمندانه‌ترین محصولات تلوزیونی دانست که در قرن 21 ساخته شده‌ است. بوجک می‌خواهد بگوید، ما تنهاییم و باید بتوان برای این تنهایی کاری کرد.

بوجک هورسمنسریال
۲
۰
یگانه محسنی‌پویا
یگانه محسنی‌پویا
روایت می‌‌کنم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید