سلام.امیدوارم حالتون خوب باشه(:
این پست حدود دو هفته پیش نوشته شده بود اما دریافت کامنت هایی من رو برای نشر مصمم کرد:
فکر میکنم در انتها همین متن،به جوابی خواهیم رسید..
بسم الله الرحمن الرحیم.
در این پست از «برخی!عملکردهای» گردانندگان صحنه و فریاد سر دهندگان و مطالبه گرانِ «حقوق زن» گفتم.
از اینکه این افراد در پایبندی به "بدیهی و سطحی ترین" حقوقی که یک زن میتواند داشته باشد؛از قبیل:
حق حیات!
حق کرامت و احترام!
و حق فعالیت های اجتماعیِ "رشد دهنده" و بر مدار "کیفیت افرینش انسان(فارغ از جنسیت)"
غالبا ناتوان و «بسیار کم رزومه!» بودند.
توجه۱: این پست به بررسی ساختار وجودی زن،هویت حقیقیِ انسانی او «در قالب یک زن» در ساختار اجتماعی و همچنین بررسی عملکرد سازمانهای مختلف کشور ایران نسبت به زن و حقوق او،که در برخی مسائل قطعا! دچار ضعف و نیازمند نقد و مطالبه! هست،پرداخته نشده.
(ضمن این نکته که وجود این ضعف ها گرچه مایهٔ تأسف،اما طبیعیست. بنا به نطق صریح مقام معظم رهبری،ما هنوز به کشوری اسلامی نرسیدیم..در صورت تمایل،کامل خوانده و در غیر این صورت رجوع شود به پارگراف دوازدهم از همان متن)
توجه۲: قید های مورد استفاده در این پست،مهمند!
خووب! پس قراره چی گفته بشه؟
چند فریم و بخشی از ۱.شخصیت و ۲.زندگیِ "اجتماعی" چند تن از بانوانِ تراز اول اسلام ..
و اینکه همه ی زندگی این عزیزان،در پخت و پز و شست و شو خلاصه شده؟
همهٔ! دغدغه اشون این بوده که نامحرم این عزیزان رو نبینه؟
یا شاید هم بنا به نظر رسانه صلح هنری که اسلام برای زن در نظر گرفته،فقط زایش باشه؟
بخونیم:
یک!
چند وقته که کاریزمایِ شخصیت «حضرت خدیجه» بدجوری منو گرفته! شما تصور کن ؛
یه دختر از قبیله ی بچه مایه دارای قریش،
از اون زن هایی که یه تارموش معتبرتر از پشم و ریشِ همه ی گنده لاتای جاهلیت بوده،
معتمد تو راسته ی بازار،
تاجر موفق،
دارای هوش فوق اقتصادی،
با اعتماد به نفس،
اینفلوئنسر و فیمس،
ریچ کید،
معروف به کویین آف عرب،
دارای تکنولوژی«خودم گلیم خودمو از آب میکشم بیرون و
من و خدا شما و همه» در عمل!
صورتی اما قوی،
مبدع خواستگاری معکوس،
نمونه ی یک زن کاربلد و همه چیز تموم،
با اصل و نسب ، ضد خرافه ، جهانگرد و چریک.
یه لیدی سر تا پا کمالات...
و درگریز از هرچی مرد نامرده! و تو یک کلام بی نظیر و اعلاء!
تموم چیزی که دختر امروز ما داره براش میجنگه رو یه جا داره...
بنظرم فمینیست ، باید بره الگوهاشو بذاره در کوزه و آب معدنی شونو بخوره...
اما قسمت مهم ماجرا اینجاست
دقیقا همین جایی که "عشق" آمد و آتش به همه عالم زد قشنگ ترین قسمت قصه شروع شد...
خدیجه عاشق شد و موضوع تازه از اینجا به بعد شیرین و فرهادی تر از قصه ها میشه.
حضرت خدیجه از "کثیر" گذشت که خدا بهش "کوثر" داد.
تمومِ دار و ندارش! رو به پای باوری! ریخت که "محمد رو محمد کرده بود."
بهترین مشاور ، تراپیست و نرس برای پیامبر ،
اولین فالوور علی(ع) ،
مامان حضرت زهرا...
بهترین مامان دنیا ،
بهترین همسر ،
و از همه مهم تر؛عاشق ترین زن شرقی تو تموم دوران ها...
و این فقط عشق و حقیقت مداریِ یک زنه که میتونه مقابل زمان،منطق و تموم اتفاقات ایستادگی کنه.
اون کسی که میگه این مادر و دختر واسه آدمای ۱۴۰۰ سال پیش الگو بودن نه واسه دخترای مدرن امروز ، هنوز این سوپروُمن های جهان اسلام رو نشناخته...
بذار اوریانا فالاچی واسه خودش سفسطه ببافه اما بنظر من اولین و آخرین مدافع واقعی حقوق زنان تو بودی و بس!
فقط یه آدمی مثل تو میتونه بهم ثابت کنه که یه زن در کنار تموم لطافت ها و گوگولیت هاش ، میتونه چقدر عجیب و غیر منتظره و آسمانی باشه.
اونی که بهم میفهمونه حق واقعی من ، حق آوازم نیست!
حق واقعی من اینه که بدونم دخترا پتانسیل اعجوبه! شدن رو دارن و نباید خودشونو با -حواشی مسخره- تلف کنن...
خلاصه که خیلی رفتم تو نخ مرامت ، تویی مبارز ، خفن و عاشق ترین زنی که تو زندگیم شناختم...
بهترین و اولین بچه مسلمونی که تیم بانوان اسلام به خودش دیده!
دو!
اولین مربی شمشیرزنی و تیراندازی حضرت عباس(ع) میدونید کی بوده؟!
فاطمه کلابیه ؛ مادرشون :))))
حضرت ام البنین به حدی تو شمشیرزنی مهارت داشته که حتی مردای قبیله ی خودشونم میترسیدن با "ام البنین" سرشاخ بشن...
اگه عربستان و عراقِ قدیم، فدراسیون ورزشِ بانوان میداشتن شک نکن ایشون تو همه ی مسابقه های بین المللی، حریف بلژیکی و هلندی رو میذاشت تو جیب کوچیکش. و کاری میکرد که الجواد الخیابانی از خوشحالی و ذوقِ بعد از هر پیروزی ، سر به بیابون بذاره.
بله! صلح طلب ولی جنگ بلد...!
حالا برام خیلی ملموس تر و عسل کره مربایی تره که بعضی از تیر و کمان بازای تیم ملی چرا بازوبند "یا ام البنین" میندازن دور حلقه ی بازوشون...
تاریخ! میگه صحبت مبارزات ایشون حتی تا امپراطوری روم هم رسیده بوده.
کلمه ای کامل تر از "دلیر" در وصفش به ذهنم نمیرسه.
راستی یکی دیگه از وقایع جالب زندگیِ حضرت ام البنین این بوده که به هرکی میومده خواستگاریش جواب منفی میداده :))))
وقتی هم خانوادش ازش میپرسیدن دختر تو چرا انقد سرتقی و از بین این همه کیس مناسب شوهر پیدا نمیکنی؟!
برمیداره میگه : "چون من مَردی بین اینا نمیبینم. شما یک مَرد به من نشون بدین تا من به وصالش دربیام." (لطفا همزمان چند دور سوس ماس تو ذهنتون پلی کنید.)
یه بارم که معاویه egg میکنه و میاد خواستگاری ایشون حضرت یه جوری با پودر لباسشوییِ دریا میشورتش میندازتش رو بَند که تو متن خود تاریخ اومده فرستاده ی معاویه که برای خواستگاری اومده بوده ؛ از ترس کفش هاش رو همونجا جا میذاره و فقط دَر میره.
معاویه هم از لجش میاد یه دختر به اسم "میسون" رو عدل از همین قبیله میگیره تا حرصش رو خالی کنه. "میسون" هم "یزیدِ خاک توسر" رو به دنیا میاره.
خلاصه که این جریانات ادامه داشت تا این که عقیل، «برادرِ مَردترین مَرد جهان اسَد سرمَد» میاد و در خونه ی پدر فاطمه کلابیه رو میزنه و ...
بله! همونطور که مستحضرید بازم عشق آمد و آتش به همه عالم زد.
حضرت ام البنین بعد از این که این خبر رو شنید که بابا علیِ عزیز ما ازشون خواستگاری کرده گفت : خدا را سپاس! من به «مرد» راضی بودم ولی او «مَرد مردان» را نصیب من کرد.
حالا فکر نکنید با یه خانوم قلدر و چارشونه کشتی مواجهید.
تو کتاب ماه به روایت آه حضرت عباس در وصف ایشون میگه : " چنان لطیف و نجیب است که بیترس از ملامت و سرزنش، میتوانی ساعتها با او سخن بگویی و به تمام اشتباهات و خطاهایت اعتراف کنی."
سه!
صادقانه بگویم،من آدم این تعاریف نازپرورانه نبودم و نیستم.
اصلا همه ی اینها را گفتم تا به اینجا برسم...به شما و از شما گفتن..
به شمایی که تک بانویِ انقلابی اصیل و انقلابی پرور! هستی..
شمایی که برای مبارزه با زر و زورِ اکابر و کسل و فشل بودن منابری که قصدشان پنهان کردن و از بین بردن حقیقت بود،
-تک نفره- با قدرت علم و عقل و منطق و فصاحت و بلاغت حقیقت را به صورتشان کوباندی،تا مجبور به حذف فیزیکیِ تان بشوند!
از همه چیزتان ! گذشتید،تا از حق! نگذرید...
مبارزانه،مبارز پروراندید و مبارزه کردید!
سال ها روایتتان کردند و الفاظ را برای به تصویر کشیدنتان به استخدام درآوردند، اما چه فایده وقتی ما را یکباره به وسط کلاس درستان بردند و با سلیقه اشتباهشان ما را پیش از هزار درس مهمترتان،مخاطب پیام حجابتان قرار دادند.
کاش میدیدند که این حجاب ریشه در توحید دارد و میوه ای از میوه های آن جانِ ریشه دار است. کاش میدیدند تا جانمان در عشق و توحید ریشه نداشته باشد، رفتارها میوه هایی مصنوعی اند که به درخت جانمان وصل شده اند و از ما نجوشیده اند.
بانو..
ما تشنه دیدن تجلی توحید در آیینه پاک جانتان هستیم، میشود ما را محرم چشیدن مهم ترین درس زندگی تان کنید؟
مسکینوار،فقیرگونه و پر از درد یتیمیِ غیبتِ حضرتِ پسر به در خانه نیم سوخته تان آمده ایم، تا از دستان شما ای بانوی سورهٔ انسان، برای جان گرسنهمان قرص نانی از جنس عشق و توحید بستانیم...
سخن تمام کنم تا مهمان شویم..مهمانِ روایتی مختصر،عمیق و عاشقانه از بزرگترین بانوی عالم هستی...مهمانِ «تجلی توحید»:
برای رسانهٔ صلح:
چگونه دینی که بانوانِ تراز اولش،اینچنین فعالیت های اجتماعی داشتند،را میتوانی محدود به آن کار کنی؟!
یا نه!
اصلا زایش که پیش و پا افتاده ترین و بدیهی ترین کارِ یک جانور است!..
اگر هدف صرفا! «زایش» بود،چه نیاز به دینی که میخواهد آدم را به بلندایِ بی نهایت حرکت بدهد و پیش ببرد،و آنها را نه زن و نه مرد،که «انسان» بکند؟!
بیشتر که فکر میکنم میبینم باید اعتراف کنم حرف خوبی زدید!
بدون چارچوبی الهی ،آدمی و اعمالش به همین غلظتی که گفتید بی ارزش است!
اگر حقیقتا پای توحید به میان نباشد؛ارزشِ مادری و رب گونه بودن، به زایش تنزل پیدا میکند.سقوطی از بلندای "انسان" به حقارت"حیوان" بودن!
هنر زن-و نه زنی در مسیر انسان شدن - میشود زایش!
بله! بی ارزش بودن را راست گفتید.اما اینکه مسبب این بی ارزشی و بی ارزش شمردن،به خاطر اسلام باشد،نه! رسالت اسلام -دقیقا- ارزش دادن است!
راستی اهمییت و لزوم وجودِ یک چارچوب الهی،برای تصعّد آدمی با این مختصات،از چاه حیوانیت به آسمانِ انسانیت را خوب مشخص کردید.ممنونم!
جهتِ تبیین:
جهتِ تاکید:
جهتِ تقدیم:
جهتِ تنویر:
دهانم نام ِخدا را بوسیده،
یکبار،
دوبار،
بارها..
اِتیان، من بنیادِسپاسگزاری دارم، زبانِ پرستنده وُ شاکری
و سرِ ناسازگاری؛
روزگارِ هزارمذهب، جُثهٔ خداخواهِ
مرا پذیرفته..
مغربها،
میروم به مدائنِ دور ..
به بلادِ دَوالبازان؛
خدایِ نوح وُ هود
وُ ذوالکفل را،
شمرده میگویم و
بوومب!
تیرهمغزها میرَهند،
شبیهِ خفاشها اِتیان که یکهو، باهم
جَست میزنند
و من،
میخندم از این بازیگوشی، پُررنگ.
راه میروم، بلند.
بیا اِتیان.
بیا، سربهسرِ رسولانِ حُقه
بگذاریم. بیا بگوییم؛
أَحْکَمُ ٱلْحٰکِمِین، أَرْحَمُ ٱلرَّٰحِمِین ..
تا بلرزند،
''چه کنم'' شوند،
بریزند.
بیمارهاي مادی!
تا باوَر بتابد، حقیقت
بیاید وُ
ما، نیاخوان گردیم.
بیاید و ما..
با بیشماران
لهجه، بیشماران جمله،
یاد ِخدا را
بوسه کنیم،
یكبار
دوبار،
بارها..
حسنِ ختام-برشی از کتاب حیدر :
دم زدن از علی(ع)جگری چون جگر حمزه میخواهد..
شیعه بودن تاوان دارد
شیعه تافته جدا بافته است
تقدیرش با همه فرق میکند..
مثل ١٠ سالگیِ علی
عقایدش را به سخره میگیرند.
بوی خطر که مشموم میشود.
تنهایش میگذارند، و تنهایش میگذارند..!