زن به عنوان نیمى از انبوه بشریت در هر مقطع از تاریخ و در هر جامعه از جوامع انسانى و نیز به عنوان مادر و یا همسر و همراه و شریک شیرینى ها و تلخیهاى زندگى, همواره با دو نگاه از سوى مردان روبه رو بوده است; نگاهى از سر شیفتگى, احترام و تکریم و تمنّا و نگاهى از ره خصومت, فرودستى, بدبینى و تحقیر! آثار, عقاید و ادبیات برجاى مانده از ملتّها و اقوام ـ داستانها, شعرها, رسوم, آیینها و ضرب المثلها ـ به خوبى نشان مى دهد که این دو نگرش در میان جوامع مختلف با شدتها و ضعفهایى وجود داشته است و زن متناسب با هر یک از این دو رویکرد و داورى, جایگاهى عزتمند و مقتدر و تأثیر گذار یا موقعیّتى دشوار, مشقّت بار و رنج آور را به خود دیده است. سهولت و دشوارى, عزّتمندى و فرودستى چیزى نیست که تنها میان زنان تقسیم شده باشد, بلکه مردان نیز در هر جامعه از این دو موقعیّت بر خوردار بوده اند و برخى از آن و گروهى از این سهم برده اند, امّا مى توان اذعان کرد که در جامعه مردان, این نسبت به مراتب طبیعى تر از وجود این مشکل در جامعه زنان بوده است.به تعبیر دیگر زن و مرد به عنوان شهروندان یک جامعه, تحت تأثیر یا زیر فشار طبقات مختلف اجتماعى که در مجموعه هاى انسانى رخ مى نماید, محرومیّتها, آسیبها و رنجهاى مشترکى را تحمّل کرده و مى کنند, امّا سخن در این پژوهش از دشواریها و کمبودها و تنگناهاى مضاعفى است که زن حتى در طبقه اى که به آن تعلّق داشته, تحمّل کرده است. اگر بخواهیم وجود چنین دشواریهاى مضاعف را به کلى منکر شویم, چشم بر واقعیّت فروبسته ایم و آن کسى که چشم بر واقعیّت مى بندد, مشکلى را حل نکرده و تنها آرامش مصنوعى براى خود فراهم آورده است! از سوى دیگر اگر تلاش کنیم که وجود کاستیها و تنگناهاى زندگى اجتماعى زنان را در طول تاریخ و نیز روزگار معاصر, آن چنان مطلق, فراگیر و همه جانبه و یکسویه بدانیم ـ چونان برخى جریانهاى فمینیستى ـ در آن صورت نیز چشم بر بخشى دیگر از واقعیّت بسته ایم و کسى که چشم بر واقعیّت مى بندد به هر حال از چشیدن طعم حقیقت محروم خواهد بود. واقعیت تاریخى این است که زن در بیشتر جوامع از حقوق انسانى خود, بهره لازم را نبرده است, بلکه گاه در اوج محرومیّت و زمانى در محرومیّت نسبى به سربرده است. واقعیّت این است که هرگاه زنان و مردان یک جامعه هر دو مورد ستم و هجوم و استثمار قرار گرفته اند و هر دو به صورت مشترک رنجى را تحمّل کرده اند, زنان به مراتب آسیب پذیرتر بوده و رنج بیشترى را بر جان هموار کرده اند. واقعیّت دیگر این است که زن در طول تاریخ, نه از سوى دشمنان, بدخواهان و مهاجمان, بلکه گاه از سوى نزدیک ترین عضو خانواده خود مورد بى مهرى بوده است و او به دلیل موقعیتهاى اجتماعى, خانوادگى, فرهنگى, شرایط و امکانات ناگزیر بوده است که بى مهرى ها را بر جان هموار سازد, در حالى که مردان در صورتى که مورد چنان بى مهرى ها قرار مى گرفتند, راه هاى بیشترى براى گریز از مشکلات و رها ساختن خود از رنجها پیش رو مى دیدند و یا انتخاب مى کردند! در کنار این واقعیتها, به این حقیقت نیز باید اشارت داشت که مصلحان الهى آنجا که به انسان اندیشیده و در جهت کاستن از رنجهاى او گام برداشته اند, هر گز نخواسته اند از جهت انسانى, تمایزى میان زنان و مردان قائل شوند و مرد سالار یا زن سالار باشند. البته این امر در مورد مصلحان بشرى استثنا پذیر است, چراکه اگر اندیشه ها و عواطف بشرى از آبشخور وحى سیراب نباشد, با همه خیراندیشى و خیر خواهى مصون از افراط و تفریط نیست. اکنون با توجه به آن واقعیتها و این حقیقت, پرسشهایى مجال طرح دارد که حکایت از دغدغه هاى نقّادانه و پژوهشگرایانه دارد و پاسخ به آنها نیازمند مجالى بس گسترده تر و دیدگاهى همه جانبه است. بدیهى است که در این مجموعه, ما به آن دسته از پرسشها مى توانیم اشاره داشته باشیم که به نوعى با قرآن, وحى, دین, منابع دینى و فرهنگ دینى ارتباط داشته باشند که عبارتند از : 1 - نقش ادیان در تبیین مناسبات زنان و مردان در طول تاریخ چگونه بوده است. 2 - آیا باورهاى دینى در شکل گیرى جایگاه زنان ـ در جامعه معتقد به مکاتب وحیانى ـ مؤثر بوده است و آیا این تأثیر در جهت رفع ستم از زنان بوده است یا خیر؟ 3 - نگرش ادیان و به ویژه قرآن درباره فلسفه آفرینش زن و نسبت زن با مرد در زندگى خانوادگى و اجتماعى چیست ؟ آیا زن فرع آفرینش مرد است, یا هر کدام از زن و مرد بخشى از یک اصل را تشکیل مى دهند و هیچ یک از نظر شرافت و کرامت بر یکدیگر برترى ندارند. 4 - گذشته از نگرش ارزشى و تعیین اولویتها یا نفى آنها, اساساً ادیان آسمانى از آن جمله اسلام, در ترسیم حقوق, وظایف و کارکردهاى فردى و اجتماعى زنان در قلمروهاى مختلف زندگى دینى, علمى, اقتصادى, اجتماعى چه تفاوتهایى با مردان قائل شده اند و آیا این تفاوتها مى تواند حکایت از تفاوت ارزشى داشته باشد یا ریشه آن تفاوتها و تمایزها را باید در جاى دیگر جست وجوکرد؟ 5 - در صورتى که محدودیتها و محرومیتهاى زنان در جوامع بشرى بر اساس شرایط طبیعى و اقتضاهاى جسمانى و مادّى شکل گرفته باشد, مکاتب وحیانى از چه طریقى و تا چه حدّى توانسته اند این رخداد طبیعى نامتعادل را اصلاح کرده به تعادل بازگردانند؟ 6 - در صورتى که عامل اصلى و زیر بناى تمایزها میان زن و مرد در عرصه حقوق, کارکرد و جایگاه اجتماعى و توانایى هاى مختلف, به عوامل طبیعى و قابلیتهاى جسمانى و ظرافتهاى عاطفى و احساسى بازگردد, چگونه مى توان این تفاوتها را که به امتیازهاى اجتماعى مى انجامد به خداوند نسبت داد و یا با عدل و حکمت الهى سازگار شمرد؟ 7 - در منابع دینى, گاه تفاوتهایى درباره حقوق و حدود و وظایف و سهم زنان از منابع و اختیارات دیده مى شود که اگر آنها را مطلق و جارى در همه زمانها و شرایط بدانیم, به منزله آن است که امتیازهایى را از زنان گرفته و به مردان داده باشیم. آیا به راستى این تعبیرها و دیدگاه ها تا چه اندازه مى تواند به معارف بنیادین منابع وحیانى بازگردد؟ و تاچه اندازه توجیه پذیر است؟ این پرسشها و پرسشهایى دیگر که مى تواند مطرح باشد, از جمله دغدغه هاى پژوهشهاى دینى و قرآنى است که باید پاسخى قانع کننده به آنها داده شود. در لابه لاى این شماره از (پژوهشهاى قرآنى) برخى از این پرسشها مورد بررسى قرار گرفته و تا حدّى به آنها پرداخته شده است و به یقین پس از این نیز فضاى نقد و بررسى گشوده است و ژرفکاوى براى رهیافت به نکته هاى قرآنى ادامه خواهد داشت. ما در مقدمه این نگاه, تنها به یاد کرد این اصل اکتفا مى کنیم که باید در مطالعات دین پژوهى و قرآن پژوهى و برداشت از بیانها و احکام و قوانین قرآنى میان ارزش گذارى و برنامه ریزى و ساماندهى تفاوت قائل شد.
ارزش گذارى یا ساماندهى؟
بسیارى از پرسشهایى که در خصوص دیدگاه قرآن نسبت به زن مطرح مى شود و مورد نقد از سوى جریانهاى فکرى قرار گرفته است, بدان جهت است که هرگونه برنامه ریزى و ساماندهى طبیعى و قراردادى را به معناى ارزش گذارى دانسته اند ! در حالى که چه بسا در یک برنامه ریزى و ساماندهى و نظام بخشى طبیعى, اجزاء و عناصرى در مرحله نخست قرار داده شوند و یا ترتیب وجودى پیداکنند که از نظر ارزشى در مرتبه نخست قرار ندارند. براى تقریب مطلب به ذهن مثالهاى فراوانى مى توان آورد; از جمله این که در طبیعت, شکل گیرى ابر مقدم بر ریزش باران و رویش گیاه و جان گرفتن جانداران و… است, امّا هرگز بدان معنى نیست که ابرها ارزشمندتر از گیاهان یا انسانهایند! و نیز در نمونه اى دیگر نطفه مقدّم بر جنین و نوزاد و انسان رشد یافته و اندیشمند و فرهیخته است; ولى این تقدّم طبیعى, هرگز اشاره به تقدّم ارزشى ندارد. بنابر این اگر در آیات قرآن خلقت آدم مقدّم بر آفرینش همسرش یاد شده است, این تقدّم به گونه ضرورى, ارزش برتر را نمى رساند و مى تواند تنها حکایت کننده سیر طبیعى یک پدیده باشد. (هو الذى خَلَقَکُم مِن نفس واحدةٍ و جعل منها زَوجها) اعراف / 189 اوست که شما را از نفس یگانه آفرید و همسرش را از همان جنس قرار داد. این مضمون که چندین بار در قرآن یادشده است, حتى براین معنى نیز دلالت ندارد که آفرینش آدم مقدّم بر آفرینش همسرش حوّا بوده است, چراکه به تعبیر علاّمه طباطبایى ـ ذیل آیه 1 سوره نساء ـ : (این که فرمود (خدایى که شما را از یک نفس آفرید) منظور از نفس به طورى که از لغت برمى آید عین هر چیزى است….) البته از ظاهر قرآن نمى توان نتیجه گرفت که منظور از (نفس واحده) آدم(ع) باشد, امّا مرحوم علامه طباطبایى با استفاده از سایر قراین و سیاق آیه معتقد است که: از ظاهر سیاق برمى آید که مراد از نفس واحده (آدم علیه السلام)و مراد از (زوجها) حوا باشد که پدر و مادر نسل انسانند. این استظهار علاّمه هر چند موافق فهم عموم است و از سوى برخى ظواهر آیات و نیز بعضى از روایات تأیید مى شود, امّا این احتمال که اساساً موضوع آفرینش انسان برروى کره خاکى پیچیده تر از این فهم عادى باشد, منتفى نیست; چه این که اساساً تصریح نداشتن قرآن به موضوع تقدّم آفرینش آدم بر حوا, و به اجمال گذاشتن آن و ناگزیر بودن پژوهشگر از بهره جویى از نشانه ها و تمسکّ به ظواهر, گواهى بر این حقیقت است. شایان توجه است که حتّى تعبیر (زوجها) نیز برخلاف فهم عمومى, یا فهم بسیط از آیه, هرگز دلالت بر (حوّا) ندارد, چنان که راغب در کتاب مفردات مى نویسد : (زوج به معناى همسر است, هم در مورد مرد به کار مى رود و هم درباره زن و اساساً واژه (زوجه) واژه ناشناخته اى است و در لغت صحیح به زن, زوجه اطلاق نمى شود.) آنچه به صورت قطعى از آیه مى توان استفاده کرد این است که مبدأ پیدایش انسانهاى فعلى برروى کره خاک, یک زوج بوده اند, زوجى که جنس و گوهر و حقیقتى یکسان داشته اند و هیچ یک را بر دیگرى از نظر ارزش و ماهیّت انسانى امتیازى نبوده است. چنان که این همسانى و برابرى در نسلهاى بعد نیز تداوم یافته است. (والّله خلقکم من تراب ثم من نطفه ثم جعلکم ازواجاً) فاطر / 11 و اگر دربرخى آیات مانند آیه 21 سوره روم آمده است : (و من آیاته اَن خَلَقَ لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها) منظور از ضمیر(کم) هم مردان هستند و هم زنان, چنان که فاعل (لتسکنوا) نیز هم مردانند و هم زنان, یعنى همسانى زن و مرد در گوهر انسانیت, سبب شده است تا هر کدام از آن دو در پرتو وجود دیگرى آرامش یابد و از اضطراب و نگرانى ایمن بماند و این امر براى هر دو آنها, آیتى است خداوندى ! اصل دیگرى که مکمّل اصل پیشین است و یا بیان دیگرى از آن, این است که ملاکهاى کمّى در کار نظام سازى و برنامه ریزى و به تعبیر قرآن (تقدیر و تسویه) همیشه اشاره به ملاکهاى ارزشى ندارد, چنان که در نظام طبیعى فزونى حجم دیگر عناصر خاک بر اجزاء و ذرات ارزشمندتر و نایاب تر آن دلیل ارجمندى حجم هاى انبوه تر نیست. در نظام قانونگذارى و ساماندهى امور اجتماعى نیز میان حجم و ارقام و عناصر مادّى یک پدیده با ارزش گذارى کیفى آن نسبتهاى مساوى رعایت نمى شود و چه بسا صدها ساعت صرف وقت و انژرى از یک کارگر ساده به منزله یک ساعت وقت یک کارشناس مجرّب ارزش گذارى شود! در سیستم قانون گذارى و تنظیم روابط طولى و عرضى جامعه انسان نیز,کثرتها و تقدمّها, نشانه ارزش گذارى مطلق نیست. بنابر این اگر میراث زن کمتر از میراث مرد دانسته شده و یا شهادت دو زن برابر با شهادت و گواهى یک مرد به حساب آمده و یا دیه یک زن نصف دیه یک مرد محاسبه گردیده, بدان معنى نیست که قرآن خواسته است با این گونه ارقام و اعداد, مرد را ارجمند و زن را کوچک شمارد! بلکه تنها این امور تعیین کننده مناسبات و شرایط اجتماعى زن و مرد است; فارغ از مقام و منزلت و جایگاه آنان نزد خداوند. مؤید این معنى, نکاتى چند است; از آن جمله: الف) اگر بنابر ارزش گذارى بود, مى بایست میراث و گواهى و دیه مردان نیز بایکدیگر متفاوت بود, چراکه قطعاً یک مرد متقّى, دانا, حکیم, خیرخواه و خدمتگزار با یک مرد فاسق, جاهل, کم خرد, بدخواه و بى کفایت, ارزش یکسان ندارد; در حالى که قرآن چنین تفاوتى را میان مردان قائل نشده است. ب) کسانى که با فرهنگ دینى و روح وحى آشنا باشند به روشنى مى یابند که اساساً ذخایر دنیوى در نگاه دین متاعى ناچیز و حقیر شمرده شده است, از این رو نمى توان پذیرفت که از نظر دین میراث برى فزون تر, به معناى تکریم بیشتر باشد. ج) قرآن با قرار دادن دیه براى انسان هرگز نخواسته است, قیمت و ارزش واقعى یک انسان را با طلا و نقره و گوسفند و شتر تعیین کند, زیرا از نظر قرآن (من قتل نفساً فکاَنّما قتل الناس جمیعاً). پس نه تنها تفاوت دیه زن و مرد, کمترین حکایت از امتیاز و ارزش یکى بر دیگرى ندارد, که اساساً دیه ارزش گذارى نیست, بلکه تدبیرى است اجتماعى به منظور تنظیم مجموعه ها و پاسخگویى نسبى به نیازها و مشکلات. د - اگر بنا باشد کسى از این آیات, تکریم مرد و تحقیر زن را نتیجه گیرى کند, تنها مى تواند بگوید که (ظاهراً چنین است) و یا لازمه این نوع نگرش, آن تکریم و تحقیر مى باشد! در حالى که نص و صریح سایر آیات قرآن, چنین استظهارى را رد مى کند, آنجا که مى فرماید: (یا ایها الناس انّا خلقناکم من ذکر و أنثى و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا إنّ أکرمکم عندالله أتقیکم) حجرات / 13 آنچه تا کنون یاد کردیم, تنها نگاهى کلى و گذرا به یک یا دو اصل بود و قطعاً بخش مهمّى از پرسشها و پاسخها باقى ماند که تنها بخشى از آنها در مقالات این شماره از مجلّه مورد بررسى و توجه محققان قرار گرفته است و موارد دیگر نیز امید مى رود زمینه جلب توجه سایر محققان را فراهم آورده و بدانها آن گونه که باید پرداخته شود.