در اقدامی شایسته برای فراموش نشدن یک مناسبت تاریخی برای بچههای فعال وب فارسی، امسال ویرگولیهای عزیز پیشنهاد داده بودند که کارزاری برای زنده کردن وبلاگنویسی و یادآوری روز فرخنده وبلاگستان فارسی راه بیندازیم.
من هم با افتخار در این کارزار شرکت میکنم و پیشنهاد میکنم که شما هم در آن شرکت کنید.
شاید در مصاحبهها و پستهای پراکنده در مورد وبلاگنویس شدن خودم و تاسیس سایت «یک پزشک» زیاد نوشته باشم. اما در اینجا تصمیم دارم با بیانی دیگر داستان را برایتان توضیح دهم. اتفاقا همین چند روز پیش، یعنی 29 مرداد، یک پزشک وارد پانزدهمین سال فعالیت خود شد.
ماجرا از همان نخستین روزها آشنایی ما با اینترنت شروع شد. در آن زمان، ما فقط مصرفکننده اطلاعات بودیم. من کنجکاو بودم که آیا زمانی میتوانم برای خودم سایتی داشته باشم و مطالب و نوشتههای خودم را به راحتی منتشر کنم. به ظاهر مسئله دشوار میآمد و هزینه کار هم بالا به نظر میرسید.
کمی که زمان سپری شد، سرویس Yahoo! GeoCities را پیدا کردم. سایتی که در آن میشد به رایگان و به صورت بسیار ابتدایی مطالبی را منتشر کرد. نخستین باری که جملاتی را به کمک این سایت روی اینترنت قرار دادم، فراموش نمیکنم! برایم بسیار خشنودکننده بودم که ببینم همین جملات محدود حالا در گستره بزرگ دنیا قابل دسترسی هستند.
بعد وارد نخستین روزهای وبلاگنویسی در ایران شدیم. پست سلمان و بعد راهنمای وبلاگنویسی حسین درخشان، سایت بلاگر و پرشین بلاگ و بلاگفا، یکی یکی آمدند.
متاسفانه همین دوران مقارن شد با فارغالحصیلی من و دوران خدمت نظام وظیفه من که باعث شد، دو سالی از وبلاگنویسی عقب بمانم. یادم نمیرود که با چه دردسری، هفتهای یک بار به کافینت میرفتم و تند تند مطالب وبلاگها را در چند دیسکت ذخیره میکردم و بعد در محل اقامتم، مقالات را میخواندم.
بعد از سپری شدن این زمان، بلافاصله شروع کردم. در ذهن میدانستم که چیزهای زیاد و متفاوتی برای تعریف کردن دارم و این مطالب و روایتها را در وبلاگهای دیگر نمیدیدم.
در دوران طلایی مطبوعات ایران، زیاد پیش میآمد که مقالات را با دقت میخواندم و چیزی در درونم به من متذکر میشد که اگر تو میخواستی همین مقاله را بنویسی، با چنین شروع و مقدمه و اضافاتی میتوانستی آن را جذابتر از آب دربیاوری! چیزی در اندرونم نهیب میزد که پس نوشته تو کو؟!
پیدا کردن هسته اول مخاطب زیاد ساده نبود. اما کمی که گذشت کم کم این هسته اولیه جمع شد.
حالا دیگر فقط تفننی نمینوشتم و به صورت هدفدار، انبوهی از منابع دست اول اینترنتی و کتابها و مجلات را چک میکردم تا منبع سوژههایم نخشکد و بهروز باشم، از آن سو مهارتهای نوشتاری و ترجمهام بدون اینکه حتی خودم متوجه باشم، در حال بیشتر شدن بود و باز بدون اینکه بدانم همین وبلاگنویسی داشت از نظر شخصیتی و روابط عمومی من را از آدمی کمصحبت و تا حدی درونگرا به آدم دیگری تبدیل میکرد!
در این 15 سال در سایت بیش از 16 هزار مطالب منتشر کردهایم. البته شماری از این مطالب را خواهرم -فرانک- نوشتهاند و شماری دیگر را هم نویسندگان مهمانی که هر یک در برههای با سبک و استعدادهای متفاوتی، به یاریمان آمدند.
وبلاگنویسی آزمون و خطاست. شما به تدریج کیفیت خود را بهتر میکنید و به آهستگی متوجه علایق مخاطب خودتان میشوید و فصل مشترک علایق خود و خوانندگان را پیدا میکنید.
با این همه زیاد بودهاند پستهایی که به گمان خودم، پستهای بسیار خوبی بودند، اما به هر سبب، از آنها استقبال زیادی نشد و باز زیاد بودهاند پستهایی که به تصورم، پستهای ساده و دمدستیای بودهاند، اما بازتاب زیادی پیدا کردهاند.
خوشبختانه در این سالها به کمک همین سایت دوستان خوبی در محیط آنلاین و همچنین در دنیای فیزیکی پیدا کردهام که بارها از لطف و مهربانیشان بهرهمند شدهام و این شاید خودش، یکی از مزایای وبلاگنویسی باشد.
گفتیم که 15 سال از تاسیس وبلاگ یک پزشک میگذرد. در این سالها هرگز و هرگز در من میل و علاقه به نوشتن کم نشد. دشواریهایی که در این راه متحمل شدم، از تصورتان هم خارج است. یکی از بزرگترین آنها درک نشدنم توسط برخی از دوستان و آشنایان بودند، آنها هنوز هم در شگفت هستند که چرا این همه برای نوشتن و خواندن وقت میگذارم. چه بگویم؟! دیدگاهها متفاوت هستند، چیزی که به گمان من یک «عیش مداوم» میآید، لزوما نباید حس و حال مشابهی در دیگران هم ایجاد کند.
در این سالها نهتنها از نوشتن دلسرد نشدم، بلکه حس میکنم علیرغم انتشار این همه نوشته، هنوز دین خود را به وب فارسی و وبلاگنویسی ادا نکردهام و بسیاری از فرصتها را از دست دادهام و هنوز کسر کوچکی از دغدغهها و سوژههایم را نتوانستهام منتقل کنم. در مقابل هر پست نوشته شده، دستکم چند ده پست را نتوانستهام کار کنم! ترکیبی از دلایل مثل کمبود وقت، کار اصلیام که پزشکی باشد و نیز برخی محدودیتها و صلاحدیدها باعث شدهاند که حسرت نوشته نشدن بسیاری از پستها را همیشه داشته باشم.
اتفاقا یکی از برنامهریزیهای طولانیمدت من مهیا کردن شرایطی در آینده دور برای یک کار تمامعیار و برنامهریزیشده برای داشتن رسانهها یا رسانههای قویتر است. ببینیم که دست سرنوشت ما را به کدام سو خواهد برد!
در سالهای غالب شدن شبکههای اجتماعی بر وب فارسی، شاید انگیزه نوشتن برای بسیار خشکیده باشد. حالا دیگر آن دسته از شهروندان که در خود ذوق و مایه کافی برای نوشتن میبینند، حداکثر صفحه اینستاگرام یا کانالی در تلگرام، مهیا میکنند. اما کوتاهنوشتههای شبکههای اجتماعی کجا و مطالب سنجیده و با طول کافی وبلاگی کجا؟!
به دلایل زیادی، اتمسفر شبکههای اجتماعی برای انتشار مطالب تحلیلی طولانی مناسب نیست. شتاب و کمحوصلگی در شبکههای اجتماعی غوغا میکند و کمتر کسی پیدا میشود که بیشتر از یک پاراگراف کپش یا توضیح تلگرامی را بخواند.
اما آیا من فکر میکنم که وبلاگنویسی دیگر تقریبا مرده است و یا امکان متولد شدن وبلاگهای نو تاثیرگذار دیگر وجود ندارد؟
چنین تصوری ندارم! هنوز هم اگر شما میخواهید در طول زمان اعتباری بر خود و اندیشهتان ایجاد کنید و منسجم و حسابشده بنویسید، وبلاگ محیطی مناسبتر است.
روزنامهنگاری شهروندی در قالب وبلاگنویسی یعنی امکان نقد همگانی، امکان تضارب آرا و عقاید و امکان آشنایی با فرهنگهای مختلف.
پس توصیه میکنم که شما هم شروع کنید و بنویسید، حتی اگر در حد یک پست در هفته باشد. زمان برای انتشار اندیشهها ناب و دستاول خود را بیجهت در شبکههای اجتماعی از دست ندهید و با یک برنامهریزی خوب، بودجهبندی زمانی خوبی برای نوشتن اختصاص بدهید.
شاید روز وبلاگستان فارسی، بهانه خوبی برای شروع کار شما باشد.
شما در مورد روز وبلاگستان فارسی و وبلاگنویسی چه فکر میکنید؟ چه پیشنهادها و نظراتی دارید؟
من هم با افتخار در این کارزار شرکت میکنم و پیشنهاد میکنم که شما هم در آن شرکت کنید.
شاید در مصاحبهها و پستهای پراکنده در مورد وبلاگنویس شدن خودم و تاسیس سایت «یک پزشک» زیاد نوشته باشم. اما در اینجا تصمیم دارم با بیانی دیگر داستان را برایتان توضیح دهم. اتفاقا همین چند روز پیش، یعنی 29 مرداد، یک پزشک وارد پانزدهمین سال فعالیت خود شد.
ماجرا از همان نخستین روزها آشنایی ما با اینترنت شروع شد. در آن زمان، ما فقط مصرفکننده اطلاعات بودیم. من کنجکاو بودم که آیا زمانی میتوانم برای خودم سایتی داشته باشم و مطالب و نوشتههای خودم را به راحتی منتشر کنم. به ظاهر مسئله دشوار میآمد و هزینه کار هم بالا به نظر میرسید.
کمی که زمان سپری شد، سرویس Yahoo! GeoCities را پیدا کردم. سایتی که در آن میشد به رایگان و به صورت بسیار ابتدایی مطالبی را منتشر کرد. نخستین باری که جملاتی را به کمک این سایت روی اینترنت قرار دادم، فراموش نمیکنم! برایم بسیار خشنودکننده بودم که ببینم همین جملات محدود حالا در گستره بزرگ دنیا قابل دسترسی هستند.
بعد وارد نخستین روزهای وبلاگنویسی در ایران شدیم. پست سلمان و بعد راهنمای وبلاگنویسی حسین درخشان، سایت بلاگر و پرشین بلاگ و بلاگفا، یکی یکی آمدند.
متاسفانه همین دوران مقارن شد با فارغالحصیلی من و دوران خدمت نظام وظیفه من که باعث شد، دو سالی از وبلاگنویسی عقب بمانم. یادم نمیرود که با چه دردسری، هفتهای یک بار به کافینت میرفتم و تند تند مطالب وبلاگها را در چند دیسکت ذخیره میکردم و بعد در محل اقامتم، مقالات را میخواندم.
بعد از سپری شدن این زمان، بلافاصله شروع کردم. در ذهن میدانستم که چیزهای زیاد و متفاوتی برای تعریف کردن دارم و این مطالب و روایتها را در وبلاگهای دیگر نمیدیدم.
در دوران طلایی مطبوعات ایران، زیاد پیش میآمد که مقالات را با دقت میخواندم و چیزی در درونم به من متذکر میشد که اگر تو میخواستی همین مقاله را بنویسی، با چنین شروع و مقدمه و اضافاتی میتوانستی آن را جذابتر از آب دربیاوری! چیزی در اندرونم نهیب میزد که پس نوشته تو کو؟!
پیدا کردن هسته اول مخاطب زیاد ساده نبود. اما کمی که گذشت کم کم این هسته اولیه جمع شد.
حالا دیگر فقط تفننی نمینوشتم و به صورت هدفدار، انبوهی از منابع دست اول اینترنتی و کتابها و مجلات را چک میکردم تا منبع سوژههایم نخشکد و بهروز باشم، از آن سو مهارتهای نوشتاری و ترجمهام بدون اینکه حتی خودم متوجه باشم، در حال بیشتر شدن بود و باز بدون اینکه بدانم همین وبلاگنویسی داشت از نظر شخصیتی و روابط عمومی من را از آدمی کمصحبت و تا حدی درونگرا به آدم دیگری تبدیل میکرد!
در این 15 سال در سایت بیش از 16 هزار مطالب منتشر کردهایم. البته شماری از این مطالب را خواهرم -فرانک- نوشتهاند و شماری دیگر را هم نویسندگان مهمانی که هر یک در برههای با سبک و استعدادهای متفاوتی، به یاریمان آمدند.
وبلاگنویسی آزمون و خطاست. شما به تدریج کیفیت خود را بهتر میکنید و به آهستگی متوجه علایق مخاطب خودتان میشوید و فصل مشترک علایق خود و خوانندگان را پیدا میکنید.
با این همه زیاد بودهاند پستهایی که به گمان خودم، پستهای بسیار خوبی بودند، اما به هر سبب، از آنها استقبال زیادی نشد و باز زیاد بودهاند پستهایی که به تصورم، پستهای ساده و دمدستیای بودهاند، اما بازتاب زیادی پیدا کردهاند.
خوشبختانه در این سالها به کمک همین سایت دوستان خوبی در محیط آنلاین و همچنین در دنیای فیزیکی پیدا کردهام که بارها از لطف و مهربانیشان بهرهمند شدهام و این شاید خودش، یکی از مزایای وبلاگنویسی باشد.
گفتیم که 15 سال از تاسیس وبلاگ یک پزشک میگذرد. در این سالها هرگز و هرگز در من میل و علاقه به نوشتن کم نشد. دشواریهایی که در این راه متحمل شدم، از تصورتان هم خارج است. یکی از بزرگترین آنها درک نشدنم توسط برخی از دوستان و آشنایان بودند، آنها هنوز هم در شگفت هستند که چرا این همه برای نوشتن و خواندن وقت میگذارم. چه بگویم؟! دیدگاهها متفاوت هستند، چیزی که به گمان من یک «عیش مداوم» میآید، لزوما نباید حس و حال مشابهی در دیگران هم ایجاد کند.
در این سالها نهتنها از نوشتن دلسرد نشدم، بلکه حس میکنم علیرغم انتشار این همه نوشته، هنوز دین خود را به وب فارسی و وبلاگنویسی ادا نکردهام و بسیاری از فرصتها را از دست دادهام و هنوز کسر کوچکی از دغدغهها و سوژههایم را نتوانستهام منتقل کنم. در مقابل هر پست نوشته شده، دستکم چند ده پست را نتوانستهام کار کنم! ترکیبی از دلایل مثل کمبود وقت، کار اصلیام که پزشکی باشد و نیز برخی محدودیتها و صلاحدیدها باعث شدهاند که حسرت نوشته نشدن بسیاری از پستها را همیشه داشته باشم.
اتفاقا یکی از برنامهریزیهای طولانیمدت من مهیا کردن شرایطی در آینده دور برای یک کار تمامعیار و برنامهریزیشده برای داشتن رسانهها یا رسانههای قویتر است. ببینیم که دست سرنوشت ما را به کدام سو خواهد برد!
در سالهای غالب شدن شبکههای اجتماعی بر وب فارسی، شاید انگیزه نوشتن برای بسیار خشکیده باشد. حالا دیگر آن دسته از شهروندان که در خود ذوق و مایه کافی برای نوشتن میبینند، حداکثر صفحه اینستاگرام یا کانالی در تلگرام، مهیا میکنند. اما کوتاهنوشتههای شبکههای اجتماعی کجا و مطالب سنجیده و با طول کافی وبلاگی کجا؟!
به دلایل زیادی، اتمسفر شبکههای اجتماعی برای انتشار مطالب تحلیلی طولانی مناسب نیست. شتاب و کمحوصلگی در شبکههای اجتماعی غوغا میکند و کمتر کسی پیدا میشود که بیشتر از یک پاراگراف کپش یا توضیح تلگرامی را بخواند.
اما آیا من فکر میکنم که وبلاگنویسی دیگر تقریبا مرده است و یا امکان متولد شدن وبلاگهای نو تاثیرگذار دیگر وجود ندارد؟
چنین تصوری ندارم! هنوز هم اگر شما میخواهید در طول زمان اعتباری بر خود و اندیشهتان ایجاد کنید و منسجم و حسابشده بنویسید، وبلاگ محیطی مناسبتر است.
روزنامهنگاری شهروندی در قالب وبلاگنویسی یعنی امکان نقد همگانی، امکان تضارب آرا و عقاید و امکان آشنایی با فرهنگهای مختلف.
پس توصیه میکنم که شما هم شروع کنید و بنویسید، حتی اگر در حد یک پست در هفته باشد. زمان برای انتشار اندیشهها ناب و دستاول خود را بیجهت در شبکههای اجتماعی از دست ندهید و با یک برنامهریزی خوب، بودجهبندی زمانی خوبی برای نوشتن اختصاص بدهید.
شاید روز وبلاگستان فارسی، بهانه خوبی برای شروع کار شما باشد.
شما در مورد روز وبلاگستان فارسی و وبلاگنویسی چه فکر میکنید؟ چه پیشنهادها و نظراتی دارید؟