یادمه اوایل مهاجرتم بود و خیلی هم به زبان آشنایی نداشتم. دوری از خانواده و دوستان تا حد زیادی برام قابل هضم نبود. حدود دو ماه از جا افتادنمون توی خونه جدید می گذشت که متوجه شدم باردار هستم. بارداری که به نظر خودم ناخواسته بود و اصلا انتظارش و نداشتم. همسرم بخاطر مشغله کاری بیشترین زمان روز و بیرون منزل بود و با این شرایط من هم نمی تونستم تا مدتی دنبال شغل باشم. در نهایت در ماه های آخر بارداری که خیلی هم دور نبود مجبور به گرفتن مرخصی می شدم که عقلانی نبود برم سر کار...
اوایل توی تنهایی گریه می کردم. سعی می کردم ناشکری نکنم اما برای بارداری اصلا آمادگیش و نداشتم. بخاطر اختلاف ساعت مجبور بودم تا دیر وقت بیدار بمونم تا بتونم ارتباط با خانواده داشته باشم و کمی برام دلگرمی باشند. از اوضاع و شرایطم براشون می گفتم و خواهرم علائم و یادداشت می کرد و با یکی از دوستانش که یک ماما بود برام سوال می پرسید و در نهایت پاسخ ها رو به دست من می رسوند.
توی شرایطی که زبان نمیدونستم خیلی منطقی نبود جهت مشاوره حضوری برم مطب یک ماما یا پزشک. ترجیح می دادم همسرم در ماه یکبار مرخصی بگیره و بتونیم با هم بریم تا هم در کنارم باشه و هم برام حکم مترجم و داشته باشه که البته اگر می تونست مرخصی بگیره.
کسانی که تجربه بارداری و زایمان و دارند می دونند که بخصوص برای فرزند اول حجم سوالاتی که ممکن براتون پیش بیاد زیاد هست. یکی از راه کارهای من جستجو در گوگل بود که در نهایت همه سوالات به این ختم می شد که: خیلی بستگی به شرایط مادر باردار و جواب آزمایشات داشت.
اواخر ماه دوم بارداری بود که خواهرم گفت می تونم به صورت آنلاین وارد کلاس مشاوره دوستش که یک ماما بود بشم و همه سوالاتم و بپرسم.
شاید بنظر کمی عجیب باشه اما تجربه فوق العاده ای بود. از کشوری دیگه که بتونم یک ماما همراه داشته باشم اون هم به صورت آنلاین و به زبان مادری خودم.فردی که متخصص این کار باشه می تونه دلگرمی فوق العاده ای برای شما داشته باشه.
تمام نتایج آزمایشات و براش می فرستادم و با حوصله به تک تکشون پاسخ می داد. بهم مشاوره غذایی می داد در اکثر مواقع مورد نیاز من آنلاین بود.یک زمان هایی که بسیار غمگین بودم پا به پای من آنلاین می موند تا من آشپزی کنم و در باره کالری غذاها و خواص اون ها با هم صحبت میکردیم. به خودم که می آمدم می دیدم ساعت ها گذشته بدون اینکه من کوچکترین احساس غربت یا دلتنگی زیادی داشته باشم. به هر حال طی مدت بارداری صمیمت ما بیشتر و بیشتر شد تا حدی که یادمه برای نامگذاری فرزندمون هم از یک ماما مشاوره گرفتم.
ممکن است در ابتدای راه کمی تردید داشته باشید اما من با ماما خصوصی تجربه فوق العاده ای داشتم. زایمانم به خوبی انجام شد و من صاحب یک پسر خوشگل شدم. امروز که این خاطرات و مرور می کنم آرتیمان 4 سالش هست و به کمک ماما همراه ما منتظر دختر نازنینمون هستیم. من باردارم و در ماه 7 به سر می برم. همچنان ماما همراه دارم و دوست داشتم این تجربه زیبا و با شما به اشتراک بگذارم.
جالب تر اینکه شنیدم امروزه ماماهای هم زبان خودتون و هم میتونید از سایت یک ماما پیدا کنید و باهاشون در ارتباط باشید. اینجوری برای زایمان هم می تونند در کنارتون باشند.
ادامه مطلب با یک ماما در اینجا بیشتر آشنا بشید