کتاب یک لقمه آسفالت را که دیدم حدس زدم باید طنز باشد که البته طنز داشت اما خیلی نه.
کتاب به خاطرات خرداد61؛ آزادسازی خرمشهر عزیز اختصاص دارد، از زبان رزمنده بزرگوار غلامرضا قائینی ثانی که نویسنده کتاب هم محسوب می شوند.
چه خوب است رزمنده ها خود قلم به دست بگیرند و حال و هوای آن روزها را روایت کنند.
آقای قائینی مشهدی هستند و کتاب توسط نشر ملک اعظم مشهد در سال 90 در 143 صفحه با قیمت مناسب 2700تومان چاپ شده است.
تاریخ درخشان معاصر
دوران دفاع مقدس بخش مهمی از تاریخ معاصر ماست که باید به آن بیش از این بها داد و من نیز به این بخش درخشان تاریخ کشورم علاقه مندم.
خاطرات مربوط به سه روز ابتدای خرداد که منجر به پیروزی و آزادسازی شهری می شود که دشمن حتی تابلوهای المحمره را به جای خرمشهر در جای جای آن نصب کرده است.
دشمنی که تا بن دندان مسلح بود و همه دنیا تمام تجهیزات جنگی و نظامی خود را به سوی او گسیل کرده بودند تا نظام جمهوری اسلامی تازه جوانه زده را از ریشه برکنند که زهی خیال باطل!
در باور جهانیان نمی گنجید که این همه اهن و تلپشان به شکست منجر شود.
آنها نیروی ایمان و غیرت جوانان این سرزمین را در نقشه های جنگیشان محاسبه نکرده بودند و این گونه بود که خرمشهر که 575 روز در چنگال دشمن بعثی بود، در سوم خرداد61 در طی عملیات بیت المقدس آزاد شد و چه پیروزی دل انگیزی!
این پیروزی لیاقت ایمان و شجاعت جوانمردان رزمنده ایران است.
یک لقمه آسفالت، خاطرات جاده آسفالته شلمچه -خرمشهر است که در آزادسازی خرمشهر نقش استراتژیک داشت و نویسنده عهد می کند هنگامی که پای بر این جاده بگذارد این لقمه را به یادگار بردارد و چنین نیز می کند.
در آن سومین روز از سومین ماه بهار سال 1361، تمام کسانی که پای به خرمشهر گذاشتند و آن را دیدند، بی هیچ تردیدی هنگام ترک شهر، یک احساس مشترک را در روح خود یدک می کشیدند...
خرمشهر در آن روز به خصوص، چیزی از قلب تک تک بازدیدکنندگان را کند و با رمز و رازی شگفت انگیز و جادویی در کناره های اروند خروشان، برای همیشه و تا ابد نزد خود نگه داشت.