امام حسن با همه شجاعت ها و دلاوری هایش به اجبار به صلحی تن داد تا از طریق آن پرده از چهره معاویه بردارد و از آن سو مصلحت مسلمانان و دین را حفظ نماید و از ریختن خون مردم خودداری کند:
مردم! ... شما با این شرط با من دست بیعت دادید که با هر که از در صلح با من در آید ، صلح کنید و با هر کس سر جنگ با من داشت نبرد کنید. از این رو تشخیص دادم با معاویه صلح کنم و جنگ بین خود و او را پایان بخشم. به همین دلیل با او از در صلح درآمدم و دیدم جلوگیری از ریختن خون مسلمانان بهتر از خونریزی است و در این کار فقط به مصلحت و بقای شما اندیشیدم: «نمی دانم شاید این کار آزمایشی برای شما و مایه بهره گیری تا مدتی معین است.»
مفاد صلح نامه
در رابطه با مفاد صلح نامه در تاریخ به صراحت مطلبی یادآور نشده است ولی برخی از پژوهشگران با تنظیم این مواد آن ها را در قالب مواد پنجگانه بیان کرده اند:
۱-واگذاری خلافت به معاویه مشروط به اینکه بر مبنای قرآن و سنت و شیوه خلفای شایسته عمل نماید.
۲-پس از معاویه خلافت به امام حسن برسد و اگر حادثه ای برای آن حضرت رخ داد برادر ایشان حسین علیه السلام.
۳-معاویه دست از ناسزاگویی امام علی در قنوت نماز بردارد و از علی به جز به نیکی یاد نکند.
۴-خراج دارابجرد(دارابگرد) میان فرزندان هر یک از مسلمانانی که در جنگ جمل و صفین در رکاب امیرمومنان به شهادت رسیده اند یک میلیون درهم تقسیم نماید.
۵-مردم در هر کجا و از هر نژادی در آرامش به سر برند، یاران امام علی نیز در هر جا به سر برند از امنیت برخوردار باشند.
اما معاویه به هیچ یک از آن شروط پای بند نبود و در همان ابتدای صلح خود واقعیش را به مردم نشان داد:
«من در این جهت این که شما روزه بگیرید و نماز به پا دارید با شما نجنگیدم، بلکه به انگیزه دست یافتن به حاکمیت بر شما مبارزه کردم و خداوند این نعمت را با وجود ناخرسندی شما به من عنایت کرد، به هوش باشید هم اکنون هرگونه امتیازی را به حسن بن علی داده ام زیرپا می نهم.»
مذل المومنین
پذیرفتن صلح از سوی امام حسن سبب شد حتی نزدیکترین یاران نیز ایشان را مورد سرزنش و مذمت قرار دادند و در طول تاریخ برخی امام را با پدرش و برادرش حسین مورد مقایسه قرار داده اند و نسبت به این صلح حرف و حدیث هایی بیان شده است.
عده ای براین باورند که حسن شجاعت پدر و برادرش را دارا نبود و از جنگ روی گردان بود به همین دلیل از همان ابتدا به صلح تمایل داشت و عده ای دیگر با بیان این که حسن از جنگ و خونریزی دوست نداشت جنگ های امام علی و حادثه کربلا و عاشورای امام حسین را زیر سوال برده اند
اما با نگاهی منصفانه می توان صلح امام را امری درست و منطقی در آن دوران برشمرد که صلح در ساباط مدائن مقدمه عاشورا در سرزمین کربلاست.
باید دانست معاویه خود تمایل بیشتری برای صلح داشت او که نقاط ضعف مردم کوفه و عراق را می دانست خواست تا با ایجاد جنگ روانی و شایعه پراکنی بدون خونریزی و هیچ جنگی حاکم جامعه شود.
از آن سو مردم عراق هیچگاه دوست نداشتند که معاویه و شامات بر آنها حکومت کنند در نتیجه از روی اجبار به سپاهیان امام پیوستند و بعد از آن نیز به صلح تن دادند.
چرا صلح؟
۱-همانطور که بیان شد یکی از دلایل اصلی سستی و راحت طلبی و دنیاگرایی مردم بود که علاقه ای به جنگیدن و دفاع نداشتند و در نتیجه امام را به خوبی یاری نکردند و امام هم که تمایل آنان را به صلح دید آن را پذیرفت.
مردم کوفه و سپاه امام، مردمانی سست، بی اراده و مذبذب بودند، آنان از جنگ خسته شده بودند و در جنگهای جمل، نهروان و صفین نزدیکان خود را از دست داده بودند و دیگر تمایلی به جنگیدن نداشتند، برخلاف سپاه شام که اتحادی کامل داشتند و همه بر یک هدف مشخص بودند.
به همین علت امام نمی توانست آنان را وادار به جنگ نماید چه بسا که سیره رسول خدا و امام علی نیز نبود.
پیامبر با اینکه جهاد مانند نماز از فروعات دین بود اما چون فرد جان و مال خود را از دست می داد و برایش سنگین بود همواره از آنان برای جنگیدن مشورت می خواست.
بنابراین امام حسن نیز صلح را پذیرفت.
۲-حفظ شیعیان و یاران که از سوی برخی از این یاران نیز مورد سرزنش قرار گرفت از جمله حجر بن عدی
برخی امام را مذل المومنین خطاب کردند در حالی که امام این صلح را عزت آور دانستند و خود را معز المومنین معرفی نمود.
به هرحال حفظ شیعیان یکی از مهم ترین ضرورتهایی بود که امام را وادار به صلح کرد.
امام اگر بر فرض محال پیروز هم می شد باز این بنی امیه بود که به مظلوم نمایی می پرداخت و باز کار را برای امام دشوار می نمود و اگر هم شکست می خورد، مردم بیان می کردند معاویه پیشنهاد صلح داد و تو قبول نکردی و ما را خوار نمودی.
در نتیجه تنها راه منطقی در آن دوران پذیرش صلح بود.
امام بعد از این حادثه ماندن در کوفه را جایز نشمرد و به سوی شهر جدش رسول خدا، مدینه رهسپار شد.