گفت: خاک تو سر اونی که مهسا امینی رو کشت. همه این شلوغیا نتیجه کار اون آدمه. خواستم بگویم اینها نتیجه کار اون آدم نیست. همه این اتفاقات نتیجه تفکر تو و امثال تو است. شمایی که اعتقاد دارید باید پاساژها را تعطیل کرد تا مردم دیگر سر لخت نباشند. شمایی که همسایه هایتان می ترسند جشن تولد مختلط بگیرند، مبادا شما به کلانتری زنگ بزنید و برایشان دردسر درست کنید. شمایی که اگر انتقادی از کسی بکنید به خاطر این است که به خاطر شرایط اقتصادی نمی توانید هر سال ماشین عوض کنید و مالیات زیادی از شما می گیرند؛ و نه به این خاطر که اینجا هیچ کسی از کمترین حقوق انسانی خودش برخوردار نیست. شمایی که تک تکتان فرعون هستید؛ فرعون هایی که فکر می کنید دیگران باید به روش دلخواه شما زندگی کنند. مهسا امینی را تک تک شما کشتید و نفر آخر صرفاً کار را تمام کرد. خواستم تمام اینها را بگویم، اما خسته تر از اینی بودم که این جملات را در ذهنم سر هم بندی کنم.
من فکر می کنم مومن بودن در هر زمان و مکانی در مورد پایبند بودن به یک سری قانون و شرعیات و احکام نیست؛ بلکه در مورد ضدیت با تفرعن است. همیشه آدم هایی بودند که متفرعن بودند و آدم هایی که جلوی این تفرعن ایستادند. آدم های متفرعن درگیر تکبر هستند؛ یعنی معتقدند که می توانند از طرف خداوند به مردم بگویند که چگونه زندگی کنند. در حالیکه آدم های متفرعن هیچ ربطی به خداوند ندارند. مومن بودن درباره ایستادگی در مقابل این تفرعن است. مومن بودن درباره آزاده زندگی کردن است و مومنان زمین را به ارث می برند.