زمانیکه در مورد بیشعوری فکر میکنم، ناخودآگاه به یاد کتاب بیشعوری اثری از خاویر کرمنت میافتم.
خاویر کرمنت وکیلی بوده که در 99% از دادگاهها برنده میشده و همیشه میدانسته که چه جوری در دادگاه با قاضی صحبت کند و رای را به نفع خود بگیرد، او همیشه به خاطر اینکه میتوانسته نظر دیگران را به خود جلب کند، بسیار راضی و خشنود بود.
روزی خاویر داستان زندگی خود را برای یکی از دوستانش تعریف میکند و دوستش به او میگوید تو یک بیشعور هستی. خاویر کرمنت، در همان لحظه بسیار از حرف دوستش ناراحت میشود. اما با گذشت زمان منظور حرف دوستش را متوجه شده و از او میخواهد تا برای درمان بیشعوریش به او کمک کند.
او بعد از اینکه توانست تا بیشعوری خود را درمان کند، به سایر بیشعورها هم کمک میکند تا آنها نیز بتوانند خود را درمان کنند. همچنین او کتاب بیشعوری را نوشته و آن را خطرناکترین بیماری تاریخ بشریت مینامد.
بیشعور کیست؟
خاویر کرمنت میگوید، من هر روز صبح عادت داشتم تا یک فنجان قهوه را با یک تخم مرغی که فقط 3 دقیقه باید میپخت، بخورد.
اما اگر روزی این تخم مرغ بیشتر از 3 دقیقه میپخت او به گارسون میگفت که یک تخم مرغ دیگر برای او بپزد و او به شدت از این موضوع ناراحت و عصبانی میشد.
در محل کار هیچکس نباید با او مخالفت میکرد وگرنه میدانست که چگونه با آن آدم برخورد کند.
او همچنین تعریف میکند، روزی به طبقه چهارم ساختمانی که محل کار او در آنجا بود میرفت، ناگهان آسانسور خراب شده و او مجبور بود تا ساعتها منتظر بماند که آسانسور درست شود. او در آن مدت زمان به شدت عصبانی میشود و میگوید من تا حالا هیچ وقت طعم شکست را به این اندازه نچشیده بودم.
خاویر کرمنت، همیشه در زندگی به گونه ای میجنگید که برنده میدان باشد.
اما آیا او یک برنده بود؟
مسلما، نه
او فقط یک بیمار و یک بیشعوری بود که برای بردن، دست به هرکاری میزد و رفتارهای مردم ستیزانه اش باعث دوری دیگرای از وی میشد.
چه کسی بیشعور است؟
در این کتاب در مورد ویژگیهایی آدمهای بیشعور به خوبی توضیح داده، کسایی که دوست دارند همیشه خودشان برنده باشند، چه در محیط کار، چه در محیطهای دوستانه و یا خانوادگی.
اول نگاهی به خودمان بیندازیم، بعد در مورد دیگران جستجو کنیم.
تا حالا چند بار شده که در جلسه کاری خواستیم تا با همکار خود طوری رفتار کنیم که انگار او چیزی نمی داند، اما ما همه چیز دان هستیم.
تا حالا در جمعهای خانوادگی چند بار باعث دعوای بین اعضاء خانواده شدهایم، تا به مقصود خود برسیم و حتی خود را معصومترین فرد خانواده نشان دهیم.
حتی بارها هنگام رانندگی ممکن است، حق را با خودمان بدانیم و به سایر ماشینها اجازه عبور ندهیم.
حتما بارها سوار اتوبوس و یا مترو شدهاید، چنان یکدیگر را حل میدهیم که انگار حق تقدم با ما هست و دیگران اجازه نشستن و یا حتی رفتن به داخل اتوبوس و یا مترو را ندارند.
یه موضوع جالبتر که شاید هرگز باورتان نشود؛ خود نویسنده ادعا میکند که بیشعورها فقط به یک دلیل عاشق میشوند، زیرا میخواهند در هیچ چیز کم نیاورند.
فکر میکنم که با برخی از خصوصیات بیشعورها آشنا شدید، حالا واقعا این سوال مطرح است، بیشعور کیست؟
من به شما پیشنهاد میکنم که، حتما اگر شده حتی فقط یکبار کتاب بیشعوری را بخوانید.