یونس شکرخواه
الان آسان است که امثال مرا صدا بزنید و بخواهید درباره استاد کاظم معتمد نژاد (۱۳۱۳-۱۳۹۲) برایتان بگوییم و بنویسیم، اما ما هم تمام میشویم و ....
اتکای محض به حافظه و بازگویی خاطرات شیرین و تلخ فقط بخشی کوچک از یک ادای دین به افراد و به نقاط عطف است و این حد برای مردی که رد پای خدمات ارتباطی، دانشگاهی، حقوقی و پژوهشی او از روستای مود در استان خراسان جنوبی تا دانشگاههای فرانسه و سایر محافل آکادمیک جهانی زبانزد است و علوم ارتباطات هم در ایران مدیون اوست، بسیار اندک است.
او ۷ سال است که در میان ما نیست و دهها حرف و طرح از خود به جای گذاشته است و بهتر است بگویم بسیاری از حرفها و طرح هایش ناشناخته و بر زمین مانده است.
بی تردیدی، مردی که خود بنیان گذار دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی در ایران بوده و آثار علمی اش به تنهایی گنجینهای ماندگار از دانش ارتباطی برای این دیار است، نیازی به تعریف و تمجید ندارد. او یک بلد تمام عیار بود و تا جان در بدن داشت کیمیاگر ماند و ارتباطات معطوف به توسعه را با آرای انتقادی درآمیخت و راهگشای شاگردان خود شد و حتی از فردای ارتباطات در قالب جوامع معرفتی و اطلاعاتی گفت و نوشت.به گمان من، میراث دکتر کاظم معتمدنژاد در ۳ سطح نیاز به تعقیب دارد:محافل آکادمیک ارتباطی وظیفه دارند در سطوح کارشناسی و دکتری به ترتیب با رسالههای ارشد به بررسی آثار استاد (کتابها و مقالات) و با رسالههای دکتری به آرای ارتباطی انتقادی او در عرصههای آموزش، توسعه و ارتباطات و روزنامه نگاری بپردازند. این کار دستمایه لازم را برای کارهای پژوهشی بزرگتر فراهم خواهد ساخت.کانونهای صنفی و مدنی میتوانند برای دیدگاهای صنفی دکتر از جنبههای حرفهای و حقوقی در عرصه ارتباطات و وظایف حرفهای روزنامه نگار و نهادهای صنفی روزنامه نگاری و کارکردهای واقعی مطبوعات، رادیو و تلویزیون، نشستهای مستمر یا سمینارهای تخصصی برگزار کنند.
نهادهای رسانهای هم میتوانند جنبههای کم پیدای استاد را به رسانهها بکشانند و تصویری دقیق از دکتر در عرصههای رسانهای ترسیم کنند. رسانهها هم چنین میتوانند جایزهای به نام دکتر برای جشنوارههای خود انتخاب کنند، و من مرادم از رسانهها صرفا نوع چاپی نیست و حتی فرهنگ سراها را هم در تحقق چنین فرایندی ذی مدخل میدانم.
به صراحت میگویم که نکته اینجاست که نه تنها جای خالی کاظم معتمدنژاد پر نشده است بلکه گفتگو درباره او هم دارد کمتر میشود. منظورم گفتگوهای و یادکردهای سرشار از احترام نیست چرا که خود دکتر تجسم رفتار اخلاقی و محترمانه بود و همه ما را دوستان خود میدانست و نه شاگردانش؛ و صادقانه بگویم دکتر، خودش، خالق سرمایه نمادین خودش بود و حالا باید تلاش کرد با سرمایه نمادین او، سرمایههای نمادین و فرهنگی در عرصه ارتباطی خلق کرد؛ و تلختر بگویم که دکتر محصول نهادهای آکادمیک ارتباطی نبود و محصول خودش بود، هم از جنبه کنش و هم از جنبه توانش، و این ۲ سطح هنوز- به تمامی- درک نشده اند. مرد گشودن دروازه ها، گذرگاهها و آغازها دیگر در میان ما نیست و دروازهها را باید باز نگاه داشت. همه تلاش دکتر بر سر ایجاد ارتباط بود و همه تلاش ما باید بر سر گسسته نشدن ارتباط باشد.
روزنامه شهرآرا ۲۷ آذر ۱۳۹۹