قبلن خیلی تو ویرگول پرکارتر بودم.تو نوشته هایی که ۳ یا ۴ ماه پیش منتشر کردم نوعی خودسانسوری میبینم.انگاری که حرفم منتقل نمیشه.از اون وقت به بعد یه دفتر برداشتم توش بدون سانسور هر چیزی که دلم میخواد رو می نویسم.بی پرده.رک و راست.
به نظرم میاد تو زندگی مون هم خیلی وقت ها با خودمون رو راست نیستیم.خودمون رو پشت دلایلی پنهان میکنیم.{با اینکه می دونیم بهانه ها مضحک اند.}میخوام چیز هایی که این روز ها تو ذهنم پراکنده ان رو اینجا بیارم.شاید دغدغه و فکر من مثل شما بود!
اول یکم میخوام درباره عشق بنویسم.نمیدونم شاید طرز فکر ناپخته ای داشته باشم اما چیز هایی که خوندم و برداشت هایی که کردم بهم میگه معمولن اون عشقی که به سر انجام نرسه خوش تره!یعنی به طرف مقابلت نرسی.
ممکنه یه طوری به نظر بیاد ولی اگر اجازه بدید یادآوری ریزی بکنم.هیدن تو بخشی از ترک نخلا میگه:تو چشات معجزه میکرد.حالا شدی موجب این درد....
در اون مرحله اولیه علاقه به نظرتون{یا به نظرمون}همه چیز طرف بی نقص به نظر میرسه.چشماش معجزه میکنه.قشنگ ترین چیز تو دنیا چشمای اونه و...اما وقتی فرد رو به دست میارید وارد رابطه میشید و بهتر اون رو میبینید درکتون از واقعیت بالاتر میره.اینجا دو حالت پیش میاد.یا انقدر عاشق طرف هستید که کنار میاید و میتونید با مهارت حرف زدن خودتون یا فرد مقابل رو اصلاح کنید یا اینکه چه تعهد داشته باشید چه نداشته باشید به قول معروف کات میکنید میره پی کارش.اون موقع س که تمام نگاهاش میشه موجب این درد!واسه همینه که میگم بهتره ادم هیچ وقت به عشقش نرسه.اوایل ازش یه بت میسازی.بعد این بت خرد میشه و میریزه و اون دختر/پسر داخل بت رو میبینید.اینم بگم که خودم چنین رابطه ای رو تجربه نکردم و به حرفی که دارم میزنم پایبندم.به هرحال عشق هم نیاز به پختگی داره یکی از سن پایین پخته ست{بنا به دلایلی که خیلی نیاز به توضیح نداره و خودتون میدونید}یا اینکه سن بالاتری داره و دنیا دیده تر شده و خب به مراتب پخته تر.
برای تکمیل حرفم:
عشق نتیجه سوء تفاهمه
وقتی آدمارو نمیفهمیم عاشقشون میشیم
ولی وقتی که به واقعیتشون پی میبریم
بعد میفهمیم که این اون نبوده
یعنی...
عشق یک توهم بیشتر نیست!
عباس کیارستمی
موضوع بعدی که تو ذهنم جا خوش کرده انسان و روابط اجتماعیه.اینکه انسان چقدر پیچیده س و برای شناخت خودمون کلی باید وقت بگذاریم.چه برسه دیگران.درک و شعور مقابل اجتماعی هم مهمه.این تیکه از نوشته نیاز به دفترم داره و شوربختانه یا خوشبختانه باید خودسانسوری کنم.ضمنن این موضوع بسیار گسترده است و در حد یه پاراگراف توی این پست باید بسنده کنیم.شاید بعدن بیشتر چیزایی که تو ذهنم هست رو بیان کنم.
یه جمله دیگه هم یه گوشه دیگه از مغزمه.میگن توقعت رو از ادما بیار پایین.تا چه حد با این موافقین؟فرض کنین برای دیگران کاری کردید و از تون تقدیری نشده.در قبالش یکی این جمله رو بهتون میگه.طرز فکرتون چیه؟به نظرتون کسی که کلی کار رو بی چشم داشت انجام بده بهش دل گنده و بزرگ میگن یا اینکه از اون طرف.بهش میگن عقب مونده؟کی این رو تعیین میکنه.به نظرتون معیاری وجود داره؟
میدونم یکم حس گیجی کردید بعد خوندن این پست.اولن باید بگم که دلی بود و توی عصر اسفند میچسبید که خونه تکونی دلی هم انجام بدم.دوم اینکه اول پست هم گفتم.اینا هنوز توی ذهنمن و جواب درست و حسابی ای براشون پیدا نکردم.یافته های خودم رو سعی کردم بهش شکل بدم و لا به لاش سوال های بی جوابمم بپرسم و بیان کنم.بازم باید به اینا فکر کنم و بچرخم و ببینم و یادبگیرم.این جهان همونقدر که بزرگه همونقدر هم پاسخ های زیاد و متعدد داره که میتونه اون یکی رو نقض کنه.باید پرسید و یادگرفت.بیش از پیش!