اسلام به عنوان دین خاتم پیوند گسستناپذیری با ارتباطات به عنوان یک دانش دارد. هر چند به دلایل مختلف فکری، سیاسی، فرهنگی، حرفهای و ... حوزه پژوهشی «اسلام و ارتباطات» تا حد زیادی مغفول واقع شده است، اما چشماندازی بر فضای نظریهورزی ارتباطات در حداقل یک دهه گذشته و افقهای پیشروی آن از یک سو، و تغییر و تحولات بافتار وسیعتر فرهنگی و اجتماعی که فضای نظریهورزی را شکل میدهد از سوی دیگر، نشان میدهد که این حوزهی پژوهشی روز به روز بیشتر مورد توجه واقع خواهد شد. با درک دشواریهای اثبات این بیان نظری، تغییرو تحولات دهههای پیشروی نظریهورزی ارتباطات صحت و سقم این مدعا را بیشتر نشان خواهد داد. حتی اگر ما ارتباطپژوهان مسلمان به سهم نظری منحصر به فرد خود در دانش جهانی ارتباطات بیتوجه باشیم و «اسلام و ارتباطات» را وجهه همت نظری خود قرار ندهیم، پژوهشگران علاقمند به درک پویاییهای ارتباطات در جوامع مسلمان اجتنابی از پرداختن به این حوزه نخواهند داشت.
آنچه در ادامه میآید به فراخور عنوان مقاله، بیش از آن که مدعی یک نظریهپردازی اسلامی در ارتباطات باشد، دعوتی است برای بازاندیشی در نسبت اسلام و ارتباطات در سطح نظری: یک مراجعت نظری با درک آخرین تغییر و تحولات مربوط به ارتباطات به عنوان یک رشته که فراتر از شعارگرایی صرف از یک سو – که در برخی مواقع حداکثر به یک سری تغییرات اسمی و بازیهای زبانی میرسد- و مخالفتها و مقاومتهای گفتمانی از سوی دیگر – که بعضاً چنین گفتمانهایی را بیشتر سیاسی ارزیابی میکنند تا علمی و یا از شیوه طرح و روششناسی مطرحکنندگان انتقاد دارند- عمل نماید. این دست از تأملات که میتوان از آنها به مسائل «رویهشناختی» (praxiological) یاد کرد، خود مستقلاً جای بحث دارند و محل توجه نوشتار حاضر نیست. در هر حال این مقاله، نه یک اظهار نظر «نهایی» و نظر لا یتغیر، که طرح بحثی متواضعانه برای روشن شدن ابعاد موضوع میباشد، لذا دیدگاهها، نظرات و انتقادات خوانندگان محترم بسیار کمککننده و مورد درخواست میباشد.
این مقاله، «اسلام و ارتباطات» را به عنوان یک حوزه از نظریهپردازی و نه یک نظریه، رویکرد و دیدگاه خاص معرفی میکند (در ادامه در این زمینه بیشتر توضیح داده شده است). در این تعبیر، طیف گستردهای از دیدگاهها و رویکردها قابل طرح و بحث است که تکثر آن حداقل حاصلضرب تکثر و تنوع دیدگاهها، سنتها و مکاتب در چارچوب رشته گسترده ارتباطات در دیدگاهها، سنتها و مکاتب فکری اسلامی میباشد. این دیدگاههای بالقوه قابل طرح یا بالفعل موجود یک چارچوب دیالکتیکی- گفتگویی (Dialectical- Dialogical) برای بحث و بررسی آکادمیک از «اسلام و ارتباطات» در سطح نظری فراهم میکند که نمایانگر پویاییها، تنوع و تکثر دیدگاهها میباشد. به عنوان مثال، طرفداران فلسفه میتوانند سنتهای فلسفه اسلامی را پی گرفته و تلویحات ارتباطی آن را صورتبندی کنند. در مقابل، طرفداران «مکتب تفکیک» ممکن است چنین رویکردهایی را اختلاط معارف اصالتاً یونانی در علوم و معارف دینی دانسته و تأکید و توجه بر متن کتاب مقدس بدون پیشفرضهای فلسفی را تنها راه رسیدن به «معرفت ناب قرآنی» در زمینه ارتباطات بدانند. حتی دیدگاههای گروهی که دستی در هر دو حوزه اسلام و ارتباطات – که منطقاً شرط یک بررسی علمی میباشد- دارند و معتقدند اسلام و ارتباطات نسبتی – یا نسبت قابل اعتنایی- با همدیگر ندارند (هر چند نگارنده شخصاً با این دیگاه مخالف است) در این چارچوب قابل طرح بوده و میتواند بخشی از دیالکتیک و گفتگوی لازم برای رسیدن به حقیقت را فراهم آورد.
از همان ابتدای مطرح شدن دانش مدرن ارتباطات در جوامع مسلمان، پرداختن به موضوع اسلام و ارتباطات جزو دغدغههای ارتباطپژوهان مسلمان بوده است، هر چند در سطح نهادی و سازمانی چندان جدی گرفته نشده است. از تلاشهای «محد یوسف حسین» (Mohd Yusof Hussain) مالزیایی در ارائهای با عنوان «اسلامیسازی نظریه ارتباطات» (Islamization of Communication Theory) در سال 1985 گرفته تا انتشار ویژهنامه نشریه معتبر «رسانه، فرهنگ و جامعه» (Media, Culture & Society) در سال 1993 تحت عنوان «اسلام و ارتباطات» (Islam and Communication) با تلاشهای حمید مولانا و پژوهشهای بنیادین ابراهیم فیاض و ناصر باهنر در رسالههای دکتری خود در دانشکده معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق علیهالسلام، همه و همه تنها بخشی از کاوشهایی است که به دنبال تقاطعهای اسلام به عنوان یک دین و ارتباطات به عنوان یک رشته بودهاند.
در تبیین این که چرا «اسلام و ارتباطات» یک حوزه از نظریهپردازی است، به سراغ یکی از صاحبنظران مطرح نظریه ارتباطات میرویم. ربرت کریگ (Robert T. Craig)، استاد ارتباطات دانشگاه کلورادو در بولدر آمریکا، در کتاب معروف خود «نظریهپردازی ارتباطات» (Theorizing Communication) به هفت سنت اساسی نظریهپردازی ارتباطات اشاره میکند؛ بلاغی، نشانهشناختی، پدیدارشناختی، فرمانششناختی (Cybernetic)، جامعهشناختی-روانشناختی، جامعهشناختی-فرهنگی و انتقادی. وی در بخش نتیجهگیری کتاب خود با اذعان به سوگیری نظریه ارتباطات به فرهنگ غربی، تصریح میکند که تمام سنتهای نظری ذکر شده (و حتی سه سنتی که به عنوان نامزد اضافهشدن به سنتهای موجود مطرح گردیده است) عمدتاً مأخوذ از فرهنگ و تمدن و اندیشه اروپایی بوده و زمینههای اجتماعی و فرهنگی آنها را منعکس میکند.
وی با اشاره به دیدگاههای یوشیتاکا میاکی (Yoshitaka Miiki) (که از اندیشمندان پیشگام در حوزه غربیزدایی رشته ارتباطات از منظر آسیایی محسوب میشود) در رابطه با سنتهای فکری آسیایی در ارتباطات، اضافه کردن یک سنت آسیایی به سنتهای فکری موجود نظریه ارتباطات را راه حل مناسبی نداسته و آن را تجسمبخشی به قوممداری موجود در نظریه ارتباطات میداند. سنتهای غیر غربی رشته را در سطحی فرانظری به چالش میکشند و نه تنها ما با نظریههای متفاوتی روبه رو هستیم بلکه حتی تعریف ما از نظریه نیز ممکن است متفاوت باشد. میاکی خود میگوید که ارتباطات پژوهان غربی نباید فکر کنند که همواره معلم هستند، بلکه باید خود را دانشجویان سختکوش تعالیم غیر غربی بدانند (Miiki, 2006: 23). اما کریگ نمیداند که این فرایند نهایتاً به چه شکل حوزه نظریه ارتباطات را بازسازی خواهد کرد. کریگ هر چند خود را در این زمینه ناتوان میبیند اما نهایتاً با میاکی موافقت میکند که «بیشک، نظریهپردازی درباره فلسفهها و فرایندها غیر غربی ارتباطات، یک وظیفه آکادمیک ضروری برای رشته ارتباطات است.» (همان). از این رو ما با یک «نظریه اسلامی ارتباطات» سر و کار نداریم، بلکه «اسلام و ارتباطات» در معنای دقیق کلمه یک حوزه از نظریهپردازی است.
این حقیقت که «اسلام» خود در معانی مختلفی میتواند مورد نظر باشد، نیز بخش قابل توجهی از تنوع ادبیات در حوزه «اسلام و ارتباطات» را رقم میزند. یک برداشت از اسلام، میتواند «متفکران مسلمان» باشد. در این بیان، اسلام لزوماً به عنوان یک دین در معنی ایدئولوژیک کلمه – مانند مسیحیت و یهودیت به عنوان مثال- نیست، بلکه متفکران در طول تمدن بزرگ اسلامی در طول سدهها مد نظر است. متفکرانی هم چون فارابی، ابوریحان بیرونی، ابن خلدون و ... که دیدگاههای آنها لزوماً منطبق با اسلام به عنوان یک دین آسمانی نیست – حتی بعضی مطالعات میدانی و مشاهدهای داشتهاند- بلکه اندیشههایی است که در بستر تمدن اسلامی ظهور و بروز پیدا کرده است. با این تعبیر، منظور از ارتباطات و اسلام بیان یک ردهبندی بر اساس تاریخ یا جغرافیا نیست، بلکه بازخوانی اندیشههای متفکرانی مد نظر است که در چارچوب رشته مدرن ارتباطات نادیده گرفته شده و یا کمتر مورد توجه بودهاند. اگر رساله گرگیاس (Gorgias) افلاطون - که حاوی گفتگوهای سقراط میباشد- و بلاغت (Rhetoric) ارسطو در قرن چهارم پیش از میلاد مسیح (یعنی در حدود بیش از 2400 سال پیش) در فصلهای اول یکی از کتب بسیار معروف و مطرح نظریه ارتباطات (Theorizing Communication: Readings Across Traditions) به تفصیل مطرح و مورد بحث قرار گرفتهاند، تلویحات ارتباطی مطالعات اجتماعی متفکران مسلمان نیز جای بحث و بررسی دارد، آن هم در بومی که اشتراکات پیشانظری مهم وقابل اعتنایی با این اندیمشندان دارد: ایران.
برداشت دیگری از اسلام، میتواند «فرهنگ» اسلامی باشد. در این چارچوب منظور از اسلام و ارتباطات نه بررسی ارتباطات میانفرهنگی مسلمانان و فرهنگهای دیگر –که بخش محدودی از تحقیقات در حوزه ارتباطات میانفرهنگی را شکل میدهد- بلکه بررسی نقش عناصر فرهنگی اسلامی در تولید نظریههای مرتبط با بوم ایران میباشد. توضیح آن که نظریهها از هوا نمیآیند. نظریهها در واقع بیان علمی، سازمانیافته و انتزاعیتر فراگفتمانهای (Metadiscourse) معمول درباره واقعیت اجتماعی – در اینجا واقعیت ارتباطی- است. (تبیین ساز و کار فلسفی این فرانید خود بحث مستقلی میطلبد، برای کسب اطلاعات بیشتر ر.ک. Craig, 2007: x-xviii) فراگفتمانها بسیار متأثر از فرهنگ میباشند، فرهنگی که بی هیچ شکی در بوم ایران متأثر از اسلام به عنوان یک دین – حداقل به عنوان یکی از فاکتورهای جدی- میباشد، اسلام زیسته که اکنون تبدیل به فرهنگ شده است.
یک برداشت دیگر از اسلام، میتواند هنجارها و قواعد عمل و یا فقه و اخلاق باشد. به طور کلی رشته ارتباطات از فقدان و کمبود رویکردهای نظری هنجاری رنج میبرد و این امر در تعارض با ماهیت به غایت نزدیک به زندگی روزمره مفوم ارتباطات و رسالت کاربردی رشته ارتباطات میباشد (Craig & Tracy, 1995). مفهوم ارتباطات با حوزههای وسیعی از عمل پیوند میخورد، از این رو میتواند و باید محل توجه جدی دانش فقه – که موضوع آن بررسی احکام افعال ملکفین میباشد- قرار گیرد. اسلام دینی برای همه زمانها، مکانها و عرصههاست، لذا این انتظار میرود که در چارچوب کنش ارتباطی نیز نظر داشته باشد. از آنجا که رسیدن به این نظرها از رهگذر یک فعالیت علمی با روششناسی خاص و دقیق خود صورت میگیرد، فقه ارتباطات را میتوان جزوی از دانش اسلام و ارتباطات دانست، دانشی که برای مسلمانان معتقد حداقل از جنبه کاربردی مورد نیاز و درخواست بوده و برای سایرین نیز از آن جهت که دیدگاههای هنجاری اسلام به عنوان یک دین که دارای پیروان گستردهای در فرهنگ های مختلف میباشد را تبیین میکند، حائز اهمیت است. در این میان و با توجه به تفاوت و تمایز فقه و اخلاق، اخلاق اسلامی ارتباطات خود مستقلاً میتواند مورد بحث قرار گیرد. عمده توصیههای اسلامی نیز بیشتر در این حوزه قرار میگیرد. اخلاق اسلامی ارتباطات توصیههایی مأخوذ از قرآن و احادیث و سیره معصومین است که رعایت آنها میتواند حیات طیبه را در سطح فردی و اجتماعی رقم بزند، هر چند الزامی در سطح بایدها و نبایدهای فقهی ندارد.
لازم است مستقلا مورد تأکید قرار گیرد که حقایق وحیانی مستتر در قرآن و سنت با ملاحضات روششناختی خاص خود اهمیتی صرفاً فراتر از صرفاً یک فرهنگ متفاوت و خاص برای نظریهپردازی ارتباطات دارد. با این حال، ماهیت به غایت فرهنگی پدیدار ارتباط، امکان طرح و دفاع از دیدگاههای متفاوت برای ارتباطپژوهان مسلمان را در سطح جهانی تسهیل میکند. برخی ارتباطپژوهان از «چرخش چندفرهنگی» (Multicultural Turn) در رشته ارتباطات صحبت میکنند و معتفدند باید از تمامیتخواهی علمی موجود در رشته ارتباطات (از سوی جریان مسلط) به نوعی دانشوری چند فرهنگی برسیم. بدین معنی که پدیدار ارتباط، که در پیوندی وثیق با فرهنگ قرار دارد، نه تحت یک گفتمان غالب غربی که بر مبنای اصول و مبادی خاص هر فرهنگی مطالعه شود. به عنوان مثال، مجید تهرانیان (Tehranian, 1991)، تحلیل تطبیقی خود از نظریه ارتباطات را در قالب سه گزاره بنیادین بیان میدارد: 1- تمام انواع ارتباطات انسانی در ماهیت خود بومی و محلی هستند؛ 2- تمام نظامهای ارتباطات انسانی محلی، دارای شباهتهایی با سایر نظامهای ارتباطی هستند و 3- با مقایسهی نظامهای ارتباطی محلی، میتوان به برخی ابعاد جهان شمول ارتباطات انسانی در طول زمان، فضا، ساختار و کارکرد دست یافت.
نهایتاً این که بحث از اسلام و ارتباطات به معنای تأکید بر تفاوتها و تمایزها و ایجاد و ازدیاد افتراقها و التهابها که تنها ثمره آن دور کردن انسانها از همدیگر – چیزی که دقیقاً در مقابل مفهوم ارتباط قرار میگیرد- نیست، یا به معنای دقیقتر نباید باشد. باور به وحدت ادیان، که یکی از اندیشههای محوری اسلام است، در این زمینه یک انگاره مرکزی است. تنها در این چارچوب است که میتوان به عنوان مثال از نقش سازنده تفکر اسلامی در صلح و دوستی فرهنگها، تمدنها و ملل در ارتباطات بینالملل سخن گفت. این امر به خوبی نشان میدهد که درک صحیحی از فلسفه دین، یک پیشزمینه لازم برای نظریهپردازی اسلام و ارتباطات است، چیزی که عدم توجه به آن میتواند نتیجهای کاملاً معکوس با روح تفکر اسلامی را شکل دهد.
منابع:
Craig, R. T., & Tracy, K. (1995). Grounded practical theory: The case of intellectual discussion. Communication Theory, 5, 248-272.
Craig, R. T. & Mauler, H. (2007). Theorizing communication; readings across traditions. Beverly Hills, CA: Sage.
Miike, Y. (2006). Non-Western theory in Western research? An Asiacentric agenda for Asian communication studies. Review of Communication,6(1 – 2), 4–31.
Tehranian, M. (1991). Is comparative communication theory possible/desirable? Communication Theory, 1(1), 44-59.