پسرک قدش هم به پیشخوان یک متری نمی رسد. بعید می دانم دایره اعدادی که بلد است بشمارد از انگشتان دستش بیشتر باشد و شاید هنوز برای پیدا کردن چپ و راست هم چند ثانیه ای مکث داشته باشد و قبلش به این فکر کند که هنگام ناهار چنگال را با کدام دستش می گرفته. اما با این حال یک چیز را خیلی خوب می داند. از بین همه جعبه های مقوایی رنگارنگی که دور تا دور فروشگاه به دقت روی قفسه های چیده شده اند دنبال یک عنوان خاص می گردد. احتمالا اسمش را هم فقط طوطی وار حفظ کرده و نمی داند معنی کلمه هایی که به زبان می آورد چیست. اما می داند دنبال چه می گردد. با دستش در بالاترین ردیف قفسه ها جعبه ای را نشان می دهد که عکس یک فرد ظاهرا خشن روی آن پیداست. جعبه را به دستش می دهم. قیمت را هم حفظ است. به سختی پول را روی پیشخوان می گذارد و با سرعت بیرون می دود. انگار که ارزش ثانیه هایی که صرف کرده را با تمام وجودش درک کرده باشد. فروشنده می گوید از بس DVD داخل دستگاه می چرخد هر ده روز یک بار بر می گردد و یکی دیگر می خرد. همین جاست که باید به فکر افتاد. بچه ای در این سن چه چیزی در GTA دیده است که این طور مشتری ثابت آن شده؟ این داستان یک نفر و یک فروشگاه نیست. حتی داستان یک شهر یا یک کشور هم نیست. GTA در همه جای دنیا طرفدارانی این چنین دارد. شاید در طرف دیگر آب ها مقررات سفت و سختی وضع کرده باشند و بچه 5 ساله نتواند بازی رده سنی بزرگسالان را به همین راحتی بخرد، اما به لطف کشورهایی مثل ایران خودمان و نبود سیستم های نظارتی، بازیکنان GTA در سنین بین 4 یا 5 سال تا 40 و 50 سال پراکنده شده اند. باید یک بار دیگر سوال اساسی را تکرار کرد. GTA چه چیزی دارد که همه را مجذوب می کند؟
عنوان Grand Theft Auto یا اتومبیل دزدی بزرگ یا آن طور که در ایران مشهور است، GTA، اولین بار در سال 1997 عرضه شد. شاید آن زمان هیچ کس فکر نمی کرد بازی ابداعی DMA Design با آن سبک عجیب و غریب دوربین روایت گر داستانش بتواند روزی به یکی از بزرگترین عنوان های تاریخ بازی های رایانه ای تبدیل شود. از همان ابتدا بنیان بازی بر انجام کارهایی که همگی خلاف قوانین و هنجارها بودند استوار شده بود. بازیکن می بایست ماموریت هایی را برای باندهای خلافکار مختلف انجام می داد تا از این راه پول کسب کند و به مرحله های بعدی برسد. تا سال 1999 و GTA 2 همان سبک قدیمی بر بازی حکفرما بود و آن زمان هم GTA یک بازی معمولی بین همه بازی های معمولی دیگر به حساب می آمد. اما سازندگان تصمیم گرفتند در GTA III بازی را به صورت سوم شخص روایت کنند و همچنین از دنیای دو بعدی به فضای سه بعدی نقل مکان کنند و شاید از همین جا بود که روند انفجاری محبوبیت این سری آغاز شد. Vice City که در سال 2002 عرضه شد در نوع خودش یک شاهکار به تمام معنا به حساب می آمد و علاوه بر امتیازات بالایی که از منتقدان دریافت کرد، بیش از 20 میلیون نسخه به صورت رسمی به فروش رسید و توانست انواع و اقسام جوایز صنعت بازی سازی را هم به خود اختصاص دهد. بعد از آن نوبت San Andreas بود تا در سال 2004 روانه بازار شود و باز هم سود سرشاری را روانه حساب های سازندگانش کند. اما اوج کار طراحان این بازی در GTA IV بود. آنها با عرضه نسخه شماره چهار از بازی محبوبشان توانستند 3 بار نامشان را در کتاب رکوردهای گینس ثبت کنند. جالب آنکه تنها یک هفته پس از عرضه این بازی درآمد حاصل از فروش آن برای کمپانی Take Two بیش از 500 میلیون دلار بود. اما این عدد هم در مقایسه با فروش GTA V بسیار ناچیز به نظر می رسد. چون آخرین نسخه این بازی که در سال 2013 برای کنسول های PS3 و Xbox 360 عرضه شد تنها در روز اول 800 میلیون دلار فروش داشت و آمار درآمدزایی آن در سه روز اول از مرز یک میلیارد دلار هم عبور کرد.
اما چرا؟ واقعا دلیل این فروش فوق العاده زیاد چیست؟ دنیای مملو از تبهکاری و خلاف کاری GTA چه چیزی به مخاطب عرضه می کند که هر بار به این شکل رکوردها را نابود می کند؟ در GTA شما آزاد هستید. و این آزادی به معنی مطلق خودش به کار می رود. هیچ سدی برای دسترسی به مکان های مختلف نقشه وجود ندارد. می توانید ساعت ها بی هدف در دنیای بسیار بزرگ بازی پرسه بزنید و هیچ اتفاقی هم برایتان نخواهد افتاد. اگر به کسی کاری نداشته باشید کسی هم کاری با شما ندارد. اما بازی دوست ندارد شما را به حال خودتان رها کند. به خاطر همین با مسائلی درگیر می شوید که خواسته یا نا خواسته پایتان را به داستان اصلی باز می کند. GTA داستان انسانی است که سعی می کند از میان یک شهر بی در و پیکر راه خودش را برود و پوچ گرایانه در خیابان های همیشه شلوغش پرسه بزند؛ اما وقتی نه نانی برای خوردن باشد، نه لباسی برای پوشیدن و نه ماشینی برای سوار شدن، پیاده روی هم خسته کننده خواهد شد و آن وقت تبهکاری به شغلی شرافتمندانه تبدیل می شود.
اولین باری که ماموریت را قبول کردید ترجیح می دهید تا محل قرار بدوید ولی ماشین کسی را به زور نگیرید. اما GTA با جهان وسیعش باز هم پایتان را به یک جرم دیگر باز می کند. ماشین اول را از صاحبش به زور می گیرید و رادیو را روی موج دلخواهتان تنظیم می کنید و با خودتان قرار می گذارید هیچ کدام از چراغ قرمز ها را رد نکنید تا پرونده ای که دارید از این سیاه تر نشود. اما تایمر معکوس که به کار می افتد قوانین راهنمایی و رانندگی کمترین ارزشی در برابر پولی که از دست خواهید داد ندارند. بازی همین جا هم رهایتان نمی کند. وقتی پیاده سمت استراحتگاهتان می روید عابرانی را می بینید که بعضی بی تفاوت عبور می کنند و بعضی هم بر می گردند و به نشانه تاسف سری تکان می دهند. کافی است تنه به تنه آنها بزنید تا نصیحت کردنشان شروع شود. از کنار اولین نفر و دومین نفر بی تفاوت عبور می کنید اما نفر بعدی صبرتان را لبریز می کند. دستتان باز است. می توانید مشتی حواله طرف کنید و وقتی خوب نقش زمین شد پول هایش را بردارید. اولین بار حس خوشایندی نیست؛ اما تکرار معجزه می کند. وقتی بتوانید هم از خجالت عابرانی که نمی دانند چطور زندگی می کنید و با یک تنه زدن درس اخلاق می دهند در بیایید و هم با پولی که جمع می کنید ماشینتان را عوض کنید، چرا نباید این کار را انجام دهید؟ ماموریت پشت ماموریت، سکه روی سکه و رسیدن از هیچ به همه چیز همان عنصری از بازی است که تبهکاری را تقدیس می کند. قانون GTA قانون گریزی است و میل پنهان به قانون گریزی معجزه ای است که میلیون ها نفر را پای این بازی میخکوب می کند. سازندگان GTA فهمیده اند چطور باید میل قانون شکنی را در وجود بازیکنان تحریک کنند و چه جایی بهتر از صفحه های شیشه ای رایانه ها و تلویزیون ها برای تخلیه کردن این تمایل توقف ناپذیر؟ می شود هزار جور برچسب رده سنی و هشدار برای صحنه های خشونت بار و آمیخته به انواع و اقسام توهین های کلامی و جنسی روی جعبه های مقوایی این بازی چسباند، اما کودکی که هنوز خواندن و نوشتن را یاد نگرفته و معنی 18+ و 21+ را نمی داند، راحت ترین جا برای تخیله انرژی سرکوب شده در چهار دیواری آپارتمان را در دنیای باز GTA پیدا خواهد کرد.