توی بخش اول در مورد این نوشتم که احساس حرفه ای بودن نمیکنم ولی میخواستم بدونم چی شده که این حس بهم دست داده، آیا حس درستی دارم و چطور درگیر این موضوع شدم.
حرفه ای بودن چیه و چرا مهمه؟
طبق چیزی که توی اینترنت سرچ کردم، حرفه ای به فردی گفته میشه که بصورت مستمر درآمد زندگی خودش رو از یک فعالیت خاص به دست میاره و فراتر از علاقه بهش می پردازه.
آدم حرفه ای ممکنه اشتباه کنه و شکست بخوره ولی این مهارت رو داره که از شکست ها یا اشتباهاتش درس بگیره و توی کار ازشون استفاده کنه.
یعنی برای اینکه بتونه بصورت مداوم این فعالیت رو حفظ کنه باید دانش و تجربه کافی داشته باشه و از اصولی پیروی کنه.
برای حرفه ای موندن باید فرد بصورت مداوم دانش خودش رو بروز کنه و دامنه تجربیاتش رو گسترش بده، هر چی از این فضای آموزشی و کسب تجربه دورتر بشه میتونه به میزان حرفه ای بودنش لطمه بزنه.
پس مهمه که ما چه کاری انجام میدیم، کجا کار میکنیم و برای حرفه مون چقدر زمان میگذاریم، به این ها میگن رفتار حرفه ای.
هرچی حرفه ای تر باشیم میتونیم توی فضای رقابتی که وجود داره، موقعیت مناسب تری بدست بیاریم و توی موقعیت های شغلی بهتری قرار بگیریم.
چه چیزهایی به حرفه ای بودن ما آسیب میرنه؟
به نظر میرسه اصل دانش کافی و بروز بودن، مهمترین عامل حرفه ای موندن هست ولی موارد دیگه ای هم هست که با کم توجهی به اون ها میتونیم از فضای حرفه ای بودن دور بشیم.
بخشی از این موارد مستقیما در اختیار ما هست ولی بخشی هم براساس انتخابی که انجام میدیم در اختیار دیگران قرار میگیره مثل محیط کار و همکارانی که داریم، البته قبول دارم که فرد حرفه ای میتونه تا حد زیادی روی محیط و همکارانش تاثیر بگذاره.
مواردی مثل عدم توجه به شایستگی خودمون و کم شدن اعتماد به نفس هم میتونه تاثیر بسزایی داشته باشه، البته خیلی مهمه که دچار اعتماد به نفس کاذب و توهم شایسته بودن نشیم.
علاوه بر این موارد، داشتن هدف مشخص بصورت کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت هم خیلی مهم هست، چرا که با نداشتن اهداف مشخص ممکنه ما درگیر جریان های هیجانی و کوتاه مدتی بشیم که تمرکز ما رو کم کنه.
در راستای همین داشتن اهداف مشخص و تعیین شده، انتخاب محل کار هم تاثیر بسیار زیادی داره، زمانی که ما از روی اشتباه وارد سازمانی بشیم که به ارزش های فنی و انسانی ما توجه نکنه، ممکنه به مرور زمان برای ما احساس کرختی ایجاد کنه و ما رو از تلاش برای یادگیری، تعامل مثبت با همکاران و خلق ارزش دور کنه.
مثل زمانی که شما موردی رو برای اصلاح به سازمان یادآوری میکنید ولی با بی توجهی و یا بی میلی مجموعه برای شنیدین و تغییر مواجه میشین، احتمالا اگه باز هم این کار رو انجام بدین و نتیجه ای حاصل نشه، برای دفعات بعد رغبت کمتری برای بیان و پیگیری رفع مشکل دارین.
این موارد همه تاثیرات مهمی در ذهن ما برای اثرگذاری و احساس حرفه ای بودن داره و میتونه براساس بازخورد سازمان، فرد رو فعال یا بی توجه به مسائل اطراف کنه.
یادمون باشه افراد باتجربه و حرفه ای معمولا ترجیح میدن توی سازمان سالم تاثیرگذار باشند، یعنی حاضرند تجربیاتشون رو با بقیه به اشتراک بگذارند تا همه احساس خوبی از همکاری داشته باشند.
بطور کلی به نظرم این موارد که خیلی هاشون هم توی کامنت های بخش اول بود، میتونه تاثیر زیادی توی این زمینه داشته باشه:
پس علاوه بر مطالعه مداوم و کسب تجربه، داشتن هدف و انتخاب فضای مناسب کاری هم میتونه توی ادامه روند حرفه ای بودن ما تاثیر بگذاره.
مثلا زمانی که ما با دانش یا تجربه ای وارد سازمانی میشیم ولی توی اون مجموعه از دانش مون استفاده ای نمیشه، ممکنه بصورت ناخودآگاه اون فضای ذهنی ما رو به حالت غیر فعال و بدون تعامل وارد کنه.
منظورم این نیست که این موارد ما رو غیر حرفه ای میکنه، منظورم این هست که ممکنه مواجهه با این موارد بصورت مستمر در ذهن ما ایجاد رخوت کنه و به مرور زمان باعث بشه تاثیر کمتری بگذاریم.
فکر کنم همه ما، اطرافمون افراد متعددی داریم که هرگز عقب نشینی نکردن و خیلی محکم به دنبال رفع مشکل توی شرکت بودن، برخی موفق شدن و برخی هم به دلیل عدم دستیابی به نتیجه خسته شدن و کار رو رها کردن.
چطور حرفه ای بمونیم؟
برای حرفه ای بودن و حرفه ای موندن، باید رفتار حرفه ای داشت، به نظرم این موارد بخشی از رفتار حرفه ای هست:
جمع بندی
الان که مقاله رو مجددا دارم میخونم، میبینم دو موضوع حرفه ای بودن و رضایت شغلی بصورت درهم تنیده توی متن وجود داره.
تقریبا میتونم بگم نمیشه این ها رو از هم جدا کرد. به نظر میرسه فردی که به میزان کافی رضایت شغلی نداشته باشه، نمیتونه همواره رفتار حرفه ای هم داشته باشه.
البته شاید بتونه بصورت کوتاه مدت این کار رو انجام بده ولی به هرحال یه نقصانی توی رفتار حرفه ای خواهد داشت که به وضوح میتونه اون رو از یک فرد حرفه ای جدا کنه.
حالا که کمی بیشتر درمورد حرفه ای بودن میدونم، میتونم درمورد احساسم و منشا اون دقیق تر صحبت کنم.
به نظرم کمی از اهدافی که داشتم دور شدم و همین باعث شده رضایت شغلی کمتری داشته باشم و بصورت ناخودآگاه تلاش کمتری هم انجام بدم، شاید لازم باشه اهدافم رو مجددا مرور کنم و تصمیم دقیق تری بگیرم.
در نهایت میتونم بگم این ربطی به شرکت هامون نداره، به اهداف و انتخابمون برمیگرده. ممکنه شرکتی که برای اهداف من مناسب نیست، برای فرد دیگه ای و اهدافش بسیار انتخاب خوب و حرفه ای باشه.
امیدوارم برای کسب نتیجه و اهدافی که داریم، برنامه ریزی مناسب داشته باشیم، برای حرفه ای بودن به اندازه کافی زمان بگذاریم و برای حرفه ای موندن با آگاهی انتخاب کنیم و هزینه اش رو بپذیریم.
لطفا با نظراتتون این مطلب رو کامل کنید.
موفق باشید
مسعود یوسف پور