سلام به همه "دورنگرا و برونگراها"
موضوعی که می خوام بهش بپردازم اصلا تازگی نداره...بلکه هزاربار نوشته شده و هزار بار موچالش کردن و انداختن زباله...ولی حماقت دست بردار نیس که دوباره از زباله برش داشتن و فقط ویرایش کردن.
من نه دختر و نه پسر درونگرام، من یه انسان درونگرام! ترجیح می دم به جای دنیایی که افراد با دید اینکه من از طرف جهان سوم نیستم بلکه جهانی ندارم که حق قرار گرفتن در جهان سوم را داشته باشم تو دنیایی به سر ببرم که خودم پدید آوردمش...
رئال بودن تا چه حد! اکثر جامعه از برونگرایی تشکیل نشده از آدمایی تشکیل شده که کلمه ها برای نوشتن لغت حماقت دق کرده اند. وقتی ما تو فضای خودمون خوشیم چرا نمیزارین ادامه بدیم؟...دیگه فکر می کنم نقشه ای هس واسه برانگیختن ما. *-* ازمون می خوان مثل اونا باشیم:
__ کسی که اهل بگو و بخنده...
__ کسی که تو امکان شلوغ حضور داشته باشه...
__ کسی که بتونه با همه زود صمیمی بشه و ارتباط برقرار کنه...
و صدتای دیگه.. :/
توجه کنین اگه همین کار ها رو بکنین شدین یه فرد اجتماعی! فقط می خندم...(: منطق درس خوبیه ای کاش تو هم رشته ها باشه ^_^ نقطه قابل توجه اینجاس که ما درونگراها اصلا از بقیه نخواستیم مثل ما باشن. ولی اونا می خوان (اینجا چقدر باوقار بودنمون رو نشون میدیم).
# تعبیر خجالتی برای درونگراها: خجالتی بودن با درونگرا بودن متفاوته هر چقدر تو یک جمله به کار ببرن. خجالتی کسی هس که از قضاوت دیگران برای شخصیتش میترسه! ولی ما هر جایی لزوم باشه افکارمون رو مستقلانه بیان میکنیم. پس لطفا این دوتا شخصیت رو مخلوط نکنین ممنون.
+ اوایل مهر بود. همه تو کلاس غوغایی به پا کرده بودن، هم کلاسیم برگشت گف: تو چرا اینقدر ساکتی
؟ گفتم: کسی که زیاد میدونه کم حرف میزنه...6_6
# تعبیر افسرده برای درونگراها: این از خجالتی خیلی پرکاربرده... ما افسرده یا گوشه گیر نیستیم. موقعی هم که ازشون می خوایم استدلال بیارن به عنوان نمونه نرفتن بیرون برای چند دقیقه وقت گذرانی (استدلال تمثیلی ضعیف >_<) گرفتن نتیجه کلی با یک مثال واقعا که تاسف آوره... فک می کنیم به جای اینکه حرفای پیش و پا افتاده به زبان بیاریم. خیال پردازی می کنیم به جای اینکه مثل بقیه حرص و خبطه زندگی دیگران رو بکشیم. اهل سکوتیم به جای شلوغی که بتونیم حداقل دیدگاه فلسفه ای نسبت به پیرامون داشته باشیم. اگه به این میگین افسرده باشه قبول مایه افتخار که افسرده ایم...(:
+زمین که میره پیش آسمون ماه رو میبینه و میگه تو هم آخه مثل افسرده ها فقط موقع پیدات میشد که بهت نیاز بود. ماه میگه چه خوب ولی من از دور تو رو زیر نظر داشتم تو خودت رو لو دادی این برای من بس و کافی!
یادتون باشه انسان پرحرف بدون تفکر نقاط ضعفش رو خود به خودی لو میده برعکس درونگرا...(:
# تعبیر مغرور و خودخواه برای درونگراها: هممون خواسته یا ناخواسته تو جمع غریبه ها قرار می گریم. مثل گریبان خفه کننده هس...افراد حاضر فکر می کنن که سر صحبت رو شروع نمی کنن یا به بحث های دسته جمعی شرکت نمی کنن و تو گوشه ای فقط نشستن...افراد درونگرا زیاد اهل بودن تو جمع غریبه ها نیس و این ناشی از درونگرا بودنشه تا مغرور! اگه می خواین درونگرا رو به برون گرا تبدیل کنین فقط کافیه اون رو به جمعی که فقط متشکل از دوست و آشنای خودش بسپارین...آره فرد گوشه گیر از صحبت کردن فارغ نمیشه چون پیش کسایی هس که حاضرند اون رو درک کنن. ما اهل دوستان انگشت شمار ولی با روابط عمیقیم این کجاش سختههههه...
اینا همش گفته شدن ولی...من خودم به خاطر درونگرا بودنم خیلی با والدینم اختلاف دارم. بهم میگن خیلی زیاد برو بیرون... اهل گفت و گو با بقیه باش... یه فرد اجتماعی باش که بقیه تو رو دوست داشته باشن...و هزارتا مثال از فامیلا میارن مثل فلانی و بهمانی...
من خودم وقتی فهمیدم درونگرام ما تمام وجودم ادامه دادم که همین طور که هستم بمونم. خودم رو دوس دارم و غرق شدن تو جهانی که خودم با هر بدی و خوبی ساختم لذت بخش ترین کار دنیاس...! نموندم به دنیایی که منو طرد می کنن خیلی هم دلشون بخواد ما رو ؟_؟ پدرم خودش درونگراس ولی چرا ازم این رو می خواد تظاهر رخوت کنم تو موقعیتی که ماسک شخصیت دیگری رو زدم! مثل اینکه ازت بخوان خودت رو از سخره بنداز. حرف پوچ مردم از اول واسم مهم نبود و تا لحظه مرگ هم نیس؛ اما واسه مامانم چرا...دیگه خسته شدم از حرفاش که هی میگه شما چرا اینجوری شدین بهمان شدین ونم زارتا عیوب داره ولی من اصلا حاضر نیستم به صورتش مثل خنجر اثابتش کنم با تمام قوت و ضعف پذیرفتمش.
با تشکر از خوندن تون لطفا انتقاداتو پیشنهادت رو بگین. یه نکته یادم رفته خیلی دیدم ما درونگرا ها اهل فضای مجازیم که با هم تای های خودمون مشاعرت کنیم تا عینی...(: