بازاریابی عصبی؛بهترین شیوه ی بازاریابی در سال ۲۰۲۰
مدت هاست که شیوه های سنتی بازاریابی از جمله گشتن در خیابان ها و کوچه ها به دنبال یک خریدار برای محصولات شرکت ما،منسوخ شده است.به همین خاطر بسیاری از مشاغل و کمپانی های بزرگ دست به یک تحول در صنعت بازاریابی خودشان زده اند.تحولی به نام بازاریابی عصبی یا نورومارکتینگ (Neuromarketing).
تعاریف
نورومارکتینگ (Neuromarketing) یا بازاریابی عصبی، از انواع جدید بازاریابی می باشد که با تفسیر امواج مغزی توسط فناوری های EEG و FMRI به فروش بیشتر و بهتر کمک می کند.
بازاریابی عصبی یعنی دادههای مستقیم و سنجشهای بیواسطه!
بازاریابی عصبی یا نورومارکتینگ (NEUROMARKETING) یکی از حوزه های جدید در بازاریابی است که از تکنولوژی های پزشکی مانند عکسبرداری مغزی (FMRI) برای مطالعه بر روی واکنش مغز به محرک های بازاریابی ، استفاده می کند. محققان از عکسبرداری مغزی استفاده می کنند تا دلیل و چگونگی تصمیم مشتریان در مورد محرک ها را بفهمند و بدانند کدوم قسمت مغز آنها را تحریک به اقدام مورد نظر خود می کند.
این ها همه تعاریفی بودند که برای بازاریابی عصبی آمده اند اما به چه معنا هستند؟
بازاریابی عصبی چیست؟
بیایید با یک مثال شروع کنیم.
مغز ما به ۳ قسمت تقسیم می شود.
مغز میانی یا مزانسفال (mesencephalon):تمامی اعمال حرکتی ، ترشح هورمون ها و کارهای احساسی که باعث ایجاد حس های خاصی که در بدن ما می شود است. و در کل این بخش از مغز با بینایی، شنوایی ، کنترل حرکتی، خواب و بیداری، هشیاری و کنترل حرارت بدن مرتبط است.
مغز جدید یا مغز منطقی(logical brain):قسمت اصلی مغز ما که وظیفه تفکر کردن و تجزیه و تحلیل را به عهده دارد و ما را از سایر جانداران متمایز می کند.
مغز قدیم یا خزنده(The old brain):اصلی ترین کار این بخش از مغز ما حقظ حیات است. یعنی هنگامی که به طور مثال به غدا احتیاج داریم،یادمان نرود که غدا بخوریم(حفظ بقا انسان). این بخش از مغز در تمام حیوانات وجود دارد.که البته به طوری می شود این گونه گفت که:
زیربنای بازاریابی عصبی مغز قدیم است.
نقش احساسات در بازاریابی به روش عصبی
همانطور که در بالا گفتیم،تصمیمات مغز ما اغلب با مغز قدیم انجام می شود چرا این که تنها قسمتی از مغز است که حفظ حیات ما را در پی دارد.
در بررسی های علم پزشکی آمده است که احساسات به مقدار بسیار زیادی بر روی مغز قدیم اثر می گذارد.پس کمپانی های بزرگ با الهام از این نظریه پا به عرصه ی بازاریابی عصبی گذاشته و آینده ی برند خود را تضمین کردند.
خب حالا بهتر است که چند نمونه ی واقعی از بازاریابی عصبی را برای شما بازگو کنم تا این موضوع را با گوشت و پوست خود حس کنید.
اهمیت نگاه چشم:شما هم از دیدن صورت یک نوزاد زیبا خوشحال می شوید؟این شیوه ای است که بسیاری از شرکت های فروش محصولات نوزاد از جمله پوشک،سیسمونی و یا سایر لوازم مورد نیاز یک نوزاد استفاده می کنند تا محصول خود را به فروش برسانند. به این صورت که از تبلیغات خود از صورت یک نوزاد استفاده می کنند و مخاطب را ترغیب به خرید محصول خود می نمایند.
بسته بندی جذاب:همه ما این احساس را داریم که به بسته بندی های قابل توجه یا جذاب،جلب می شویم. تبلیغ کنندگان همیشه می دانند که همیشه این چیزی نیست که در آن حساب می شود ، اما تصویربرداری عصبی توانسته است این موضوع را به یک سطح کاملاً جدید منتقل کند. برندهایی مانند Campbell’s و Frito-Lay از تصویربرداری عصبی برای تصویربرداری مجدد از بسته بندی خود استفاده کرده اند.به این صورت که محصول خود را در رنگ بندی های متنوع بسته بندی،و به بازار عرضه می کنند.
رنگ مناسب:در هنگام انتخاب رنگ ها،این نکته را در نظر داشته باشید که ممکن است روی احساس مشتریان بالقوه تأثیر بگذارید. زیرا رنگها می توانند طیف گسترده ای از احساسات را بیرون بریزند.استفاده از یک رنگ به طور موثر می تواند یک ابزار قدرتمند بازاریابی باشد. یکی از مشهورترین نمونه ها،استفاده همه جانبه از رنگ قرمز،رنگ کوکاکولا است.
رضایت مشتری:سطح درگیری یا برانگیختگی عاطفی ما در رابطه با یک محصول برای تبلیغ کننده بسیار ارزشمند است.یعنی فروشنده رضایت ما از محصول را برای ارزیابی و افزایش کیفیت محصول خود می سنجد.
ضرر نکردن:یعنی فروشندگان به طوری محصول خود را معرفی می کنند که دیگران با خود فکر کنند که اگر این محصول را خریداری نکنند،دچار ضرر مالی و یا معنوی می شوند.
در پایان…
امیدواریم که توانسته باشیم تا حدی به شما کمک کنیم تا در مورد بازاریابی عصبی اطلاعاتی را به دست آورده باشید.موفق باشید.