قبل از هر چیز اول در مورد اینکه "بار شناختی" یا "Cognitive Load" اصلا چیه صحبت کنیم:
تئوری بار شناختی که برای اولین بار توسط جان سولر روانشناس آموزشی در سال 1988 ایجاد شد، نشون میده که حافظه فعال ما تنها قادر به نگهداری مقدار کمی از اطلاعاته. حافظه فعال یا working memory یک سیستم شناختی با ظرفیت محدوده که میتونه اطلاعات رو به طور موقت نگه داره و استدلال و تصمیمگیری مهم انجام بده.
مثالی که میشه از این نظریه زد اینکه تو یادگیری یه دانش، اینطوری نیست که ما هر چقدر مقدار زیاد دانش وارد ذهنمون کنیم، یادگیری بیشتری داشتهباشیم! بلکه حتی وقتی بیشتر از ظرفیت حافظه فعالمون باشه، اطلاعات قبلی هم تثبیت نمیشن و اصطلاحا دادهها سرریز (Over load) میشه.
در زمینه UX، بار شناختی به عنوان مقدار منابع ذهنی مورد نیاز برای راه اندازی سیستم تعریف میشه. وقتی کاربرها از یک محصول دیجیتالی استفاده میکنند، علاقهمندند که یه هدف رو دنبال کنند. برای همین اونها باید یاد بگیرند که چطور در محصول حرکت کنند که به هدفشون برسند. حتی اگر محصول براشون آشنا باشه، باز هم برای اینکه به هدف موردنظرشون برسن باید یه سری اطلاعات جدید دریافت کنند.
2 نوع مختلف بار شناختی وجود دارد:
بار شناختی درونی به دشواری اساسی یک موضوع خاص، صرف نظر از نحوه ارائه اون موضوع اشاره داره. بار شناختی درونی به دانش قبلی کاربر از موضوع بستگی دارد و حذف اون در بین کاربرها ممکن نیست.
بار شناختی خارجی به باری اشاره دارد که از طریق نحوه ارائه اطلاعات ایجاد میشه. بار شناختی خارجی رو میشه با نوشتن محتوای خوب و استفاده از دستورالعملهای کاربردی کاهش داد.
واقعیت اینه که آدمها متنها رو نمیخونند، اسکن میکنند تا چیزی که دنبالش هستند رو پیدا کنند. برای همین زمانی که یک نویسنده تجربه کاربر میخواد متنی رو بنویسه باید به این سوال جواب بده که کاربر چه چیزی رو میخواد بدونه؟
استفاده از وازگان ساده و جملات کوتاه میتونه کمک کننده باشه.
همچنین میتونیم با پیروی از یک ترتیب، درک محتوا رو برای کاربر راحتتر کنیم. ترتیبهای مثل از آسون به سخت، از ساده به پیچیده و ...
کار مفید دیگهای که میتونیم برای درک آسونتر از سمت کاربر انجام بدیم، این هست که متنها رو به بخشهای کوچکتر تقسیم کنیم. طبق تئوری که روانشناس جورج میلر ارائه داده، حداکثر تعداد ایدهها، حقایق یا در کل چیزهایی که آدم میتونه تو حافظه کوتاه مدتش نگه داره ۲+۷ یا ۲-۷ هست. برای همین شکستن یک متن طولانی بزرگ به بخشهای کوچیک باعث میشه بخشهای بیشتری از اون متن در ذهن کاربر حفظ بشه.
روشهایی که میشه برای این کار استفاده کرد:
استفاده از پاراگراف
استفاده از خطوط جداکننده
ارتباط دادن هر بخش متن با یک تصویر یا مثال
شناسایی به جای یادآوری، یکی از 10 روش اکتشافی قابلیت استفاده جیکوب نیلسن، روشی برای به حداقل رسوندن بار حافظه کاربر با قابل مشاهده کردن عناصر، اقدامات و گزینهها ست. از اونجایی که حافظه کاری قادر به نگهداری مقدار محدودی از اطلاعاته، کاربرها نباید مجبور بشن اطلاعات رو از یک قسمت به قسمت دیگه حفظ کنند.
شیوه های طراحی برای ارتقای شناخت:
- ایجاد برچسبهای فیلد یا آیتمهای منو در صورت نیاز قابل مشاهده یا به راحتی قابل بازیابی
- ارائه یک آموزش گام به گام به کاربرها به جای خوندن یک سند آموزشی طولانی
- نمایش کامل فرم ها در یک اسکرین
- استفاده از الگوهای طراحی آشنا که متناسب با مدل ذهنی کاربرهتست.
به عنوان مثال، کاربرها یک مدل ذهنی از نحوه ظاهر یک وب سایت رزرو هواپیمایی و اقدامات انجام شده برای رزرو بلیط هواپیما دارند. اگر با وب سایتی روبرو بشن که متفاوت از اونچه در ذهن دارند کار می کنه، بار شناختی اونها افزایش پیدا میکنه.
در طراحی آموزشی، اصل افزونگی پیشنهاد میکنه که مطالب اضافی به جای تسهیل یادگیری، در یادگیری تداخل ایجاد میکنه. افزونگی زمانی اتفاق میافته که یک اطلاعات به صورت همزمان به اشکال مختلف ارائه بشه یا به طور غیر ضروری توضیح داده بشه.
در طراحی UX، باید با حذف لینکهای اضافی، تصاویر نامربوط و انیمیشنهای حواسپرتکن، از بهم ریختگی بصری که به تجربه کاربر کمک نمیکند، اجتناب کرد.
در نهایت، بار شناختی را می توان با حذف کارهای غیر ضروری که به اهداف کاربر کمک نمی کنه، به حداقل رسوند.
این کار رو باید به کمک پژوهش کاربر و درک فرآیندی که کاربر برای رسیدن به هدفش طی میکنه، انجام داد.
متن بالا از پژوهشی که توسط خانم Yun Xuan که در وبسایت یوایکسپلنت منتشر شده، ترجمه شده. میتونید از طریق این لینک مقاله اصلی رو مطالعه کنید.