در زندگی آدمهایی که شبیه دیگران نیستند ، شخصیتهای همراه آنها اغلب درگیرکننده تر هستند. در روایتها چه بسا ما نه به آدمهای اصلی بلکه به رنج زیستن آدمهای همراه آنها فکر میکنیم. مردان فیلسوف یا شاعرانی که زنان متوسطی دارند که در روزمرگیهایشان زنجیر شده اند و این مردها در پشت یک محبت عمومی به زنانشان-که اغلب مادر فرزندانشان هستند-معشوقهای دارند که خیالشان را با او پرواز میدهند و میتوانند زندگی را دور از هیاهو و با اندوه بگذارانند. یا تصویر زنانی که در یک بی قراری مداوم از خوشبختی فرار می کنند و در ابهام و بلاتکلیفی یک معنای سلب شده از وجودشان، تمامیت زندگی را به چالش کشیدهاند. زنانی که شوهران آرام و عاشقی دارند که اغلب پدر فرزندانشان هستند و پیوسته برای سرزندگی بخشیدن به سکوت جریان زندگی، خاطرات و خوشباشیهای روزهای آشنایی را بازگو میکنند. تصویر دوم برایم غریب تر و درگیرکننده است. نه از زوایه زنان، بلکه از زاویه شوهران جاه طلب و ترقی خواهشان. مردان مهربانی که قرار است زندگی خوبی را برای خانواده فراهم کنند و در گمان ساده وسرخوشانهي خود برای خوشبختی تلاش میکنند. مردان سرحال و سرزنده ای که در استیصال اینکه حال بد از کجا حادث میشود مدام در حال عمل اند اما نمی دانند چه کنند که اوضاع بهتر شود و آنچه میکنند به ناپایداری و بی ثمری سرعت و برآوردن فهرست کارهای روزمرهیشان است. مردان جاه طلب در عشق و معمولی در زیستن، شاید مانند «شارل» در رمان «مادام بوواری» که تا لحظهی مرگ همسرش اِما فکر میکرد هر آنچه از دستش برمیآمده برای خوشبختی او کرده است و در لحظات احتضارش با ناباوری از او میپرسد: «مگر خوشبخت نبودهای؟» .
رنج ندانستن، و نفهمیدن برای ما شاید درناکتر از رنج فهمیده نشدن است. در رنج ندانستن و فروماندن در ابهام نه فقط «درماندگی» بلکه نوعی احساس فرودستی نهفته است که زیستن آدمهای همراه را غریبانه تر میکند. فرودستی و تحقیر شدن بابت درک نکردن چیزی که اساسا درک ناشدنی مینماید.
در برابر این دوگانه، نمیشود همواره سمت هنر ایستاد و طرفدار هنرمند بود. همچنانکه ویرجینیا وولف روایت را خلق میکند اما من بیش از پیکر او در آب به «لئونارد» فکر میکنم. همچنان که فلوبر «مادام بوواری» را با نه با پایان «اِما» بلکه با پایان «شارل» به انجام میرساند، چرا که روایتها گویی نه درباره شخصیتهای استثنایی، بلکه درباره اضطرابی است که آنها در زیستن ما-انسانهای متوسط- خلق میکنند و ما پس از تجربهی آن همواره در رنج متوسط بودن خود زندگی میکنیم.