زهرا شفیع‌زاده
زهرا شفیع‌زاده
خواندن ۳ دقیقه·۹ ماه پیش

چالش کتابخوانی طاقچه: عکاسی، بالون‌سواری، عشق و اندوه

این کتاب رو دقیقا در همین وضعیت‌های شبیه به الان بود که شنیدم و حالا که دارم درباره‌اش می‌نویسم، باز هم نصف‌شبه و همه خوابیدن، از استرس کارهای دانشگاهم دارم می‌میرم، تکیه دادم به بالشی که چسبوندمش به شوفاژ و فکر می‌کنم به «به کلمه درآوردن اندوه». زمان امتحان‌ها بود که امتحان درس سلول بنیادی‌ام گذشته بود و برای خوراک صوتی آخر شبم که بخوام باهاش شال‌گردن ببافم، نه ویس کلاسی داشتم و نه پادکستی که دلم بخواد توی اون شرایط استرس با خودم فکرش رو حمل کنم. دی تموم شده بود و من هنوز کتاب مربوط به دی رو نخونده بودم، وقتی هم نداشتم واقعا، سرزنشی نیست! این شد که تصمیم گرفتم با یه کتاب صوتی، پرونده‌ی کتابی که قرار بود درباره‌ی مرگ باشه رو ببندم؛ مخصوصا وقتی دارم زنده‌ترین کار دنیا رو می‌کنم! توی لیست کتاب‌های پیشنهادی طاقچه یکهو کتابی رو دیدم که تسنیم هزار سال پیش بهم هدیه داده بود. «عکاسی، بالن‌سواری، عشق و اندوه». این‌طور نبود که تا الان بهش بی‌توجه بوده باشم. راستش شروع کرده بودم به خوندنش اما یه مشت اطلاعات تاریخی بی‌در و پیکر و بدون توضیح راجع به بالن‌سواری به چه دردم می‌خورد آخه؟ حتما میزان تعجبم رو درک می‌کنید از این که اسم این کتاب که فقط یه سری فکت‌های تاریخی بود رو بین کتاب‌هایی که قراره با مرگ مواجهت کنه، دیدم! حتی شاید شما هم با من هم‌فکر باشید که چندان بی‌راه نیست اگه تعجب کنم از این که این کتاب واقعیت‌های تاریخی بالون‌سواری، چه‌طور بین مجموعه‌ی زندگی‌نگاره‌های نشر گمان، جا خوش کرده! بی‌درنگ کتاب صوتی‌ام انتخاب و خریداری شد.

توی دو شب شنیدنش تموم شد. تا یک ماه بعدش، فکر کردن بهش. و یک روزه، خوندن دوباره‌ی نسخه‌ی متنی‌اش. تموم شد و با خودش دنیا دنیا حسرت گذاشت روی دل من که چرا زودتر حوصله به خرج ندادم برای دیدن جایزه‌ای که قراره نویسنده در آخر کتاب به انسان‌های صبوری که همراهی‌اش کردن بده؟

تصویر روی جلد کتاب
تصویر روی جلد کتاب

کتاب «عکاسی، بالون‌سواری، عشق و اندوه» یک جستار نسبتا منسجم و هم‌زمان پراکنده از جولین بارنزه. (که نسخه‌ی صوتی‌اش هم می‌تونید با صدای خود مترجم از نرم‌افزار طاقچه بشنوید.) کتاب در سه فصل، ذهن شما رو آماده می‌کنه تا هنرنمایی نویسنده رو با نهایت وجودتون تحسین کنید. در فصل اول (گناه ارتفاع) نویسنده خیلی دلنشین ما رو با حال و هوای بالون‌سواری آشنا می‌کنه و آزادی و بلندپروازی رو در ما زنده نگه می‌داره تا رهنمون‌مون کنه به فصل دوم. این فصل (بر روی سطح) عاشقتون نمی‌کنه ولی با عشق و دردش آشناتون می‌کنه تا بن‌مایه‌ی احساسی مورد نیاز برای فصل سوم رو با خودمون همراه کنیم. در آخر نویسنده چنان از اندوه و رنجش صحبت می‌کنه که گویی اندوه، مال ماست، که گویی اون عشق، زمانی در دستان ما بوده و تمام از دست دادن‌های گذشته و آینده‌ رو به کلمه درمیاره. بدون کلمه‌ای اغراق، دراما، ناله یا هرچیزی که از یک اندوه‌زده‌ی زن‌دوست انتظار داریم؛ تنها با معجزه‌ی کلام نویسنده، با ساده‌ترین و روون‌ترین جملات ممکن! نمی‌دونم چه‌طور می‌تونم این هنرنمایی نویسنده رو به کلمه دربیارم. که چه‌طور این سیر بی‌نظیر و این نمایش اپرای عجیب رو برات ساخته تا اندوه جلوی چشم‌هات برقصه و آواز بخونه.

کتاب کوتاهی هست و واقعا زود تموم می‌شه، اما اثرش، بعید می‌دونم. بعدش قرار نیست شبیه این کتاب‌های بازاری و یا توسعه فردی بگید که کتاب تونسته زندگی شما رو تغییر بده، نه! این کتاب، نرمه، و اشک‌آلود. اگر نخونیدش چیزی از زندگی‌تون کم نمی‌شه یا حتی با خوندنش چیز خیلی خاصی به زندگی‌تون اضافه نمی‌شه. ولی اگه بخونید، می‌تونید به معنای واقعی، رقص اندوه رو مقابل چشم‌هاتون ببینید که این واقعا گوهری نیست که بشه هرجایی پیداش کرد.

چیزی که هست این است که – طبیعت بسیار دقیق است؛ رنج هر چیزی دقیقا همسنگ ارزش آن است؛ این است که به گمانم انسان یک‌جورهایی به رنج رغبت دارد. اگر مهم نمی‌بود، اهمیتی هم نمی‌داشت.
چالش کتابخوانی طاقچه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید