امروز بحث کار بود با رفیق/همکار/مربیم در مورد کارم و اینستا و لینکدینم. داشت می گفت برای ماجرای کاریم لازمه از اول یه دست به سرو گوشش بکشم. در واقع داشت می گفت خاک تو سرت که لینکدینتو ول کردی یه گوشه داره خاک می خوره! :)))) بهش گفتم ببین، من تحصیلاتم بی ربطه. شاخه به شاخه است. اما دوستش دارم. دلم نمی خواد یه صفحه تر تمیز بیارم بالا. من همه اونا رو دوست دارم. دلم می خواد هرکیم میاد صفحه امو ببینه، ببینه من بیوتک خوندم، ام بی ای گرفتم و کارم کوچینگه. دلم می خواد این شاخه به شاخه رو ببینه چون این، "منم"!
قدیما این شاخه به شاخه پریدن بهم اضطراب می داد. چون من یه آدم متمرکز که فقط هدفشو می بینه و داره سوراخ می کنه که متخصص بشه و "موفق" بشه، نبودم. چون من با شاخه به شاخه پریدن به جایی نمی رسم. میشم یه اقیانوس به عمق یه سانت. به درد کسی نمی خوره!!! امان از این به درد بخور بودن/ نبودن!!!
یه عمر دویدم واسه به درد خوردن! به درد خوردن تو همممممممممممه جاهای جهان! هنوزم می دوم. اما می دونی چیه؟ گردو مدتیه عاشق این شاخه به شاخه پریدنای میمون وارش شده. به کسی نگین دارم پایتون یادم می گیرم چون دوست دارم! در نهایت بدردم هم می خوره. ولی اون "نهایت" هدف من نبوده. واسه بستن دهن منتقدین خوبه که گیر سه پیچ ندن،همین! من یه کوچِ زیست شناسِ روانشناسِ برنامه نویس میشم. آیا بهترین برنامه نویسم؟اصلا! ولی از هر کوچ زیست شناس روانشناسی بهتر کد می زنم. آیا روانشناسم؟ روم میشه کنار یه روان شناس به خودم همچین صفتی رو نسبت بدم؟ ابدا! اما از زیست شناسا و کد نویسا بهتر روان رو می شناسم:) . جایگشت بقیه صفتا رو هم خودتون بزنین.
دارم کیف می کنم با این شاخه هایی که پریدم روشونو مدتی دنیا رو از روشون تماشا کردم. به حق دنیای متفاوتی به نظر می رسید. یه چیزی برام مشخصه. اگه قرار باشه یه صفتو به خودم نسبت بدم برای عنوان شغلیم، اون لایف کوچه! لایف کوچی که از قضای روزگار نوجوونا رو خیلی دوست داره و ترجیح میده نوجوونا رو هم ببینه. خدا رو چه دیدی. شاید وقتی فقط نوجوونا رو دیدم.
پ.ن: دلم برای اینجا تنگ شده بود، همه ی اینا بهانه بود...خخخ