با نام و حضور حق
"موتوا قبل أن تموتوا"
بمیرید قبل از آنکه شما را بمیرانند!
حتما شما هم این جمله را که از بزرگترین معلم بشریت، حضرت محمد که سلام و تحیات خدا بر او باد، بارها شنیدهاید
مرگ پیش از مرگ
و حتما تفاسیر مختلفی که از این عبارت شده، دیدهاید.
من میخواهم نگاه دیگری به این عبارت داشته باشم.
نهاد و سرشت جهان و بالتبع انسان، صیرورت (شدن) است و این شدن حتما و بلا استثناء در یک رابطه زوجیت شکل میگیرد.
زوجیت گستره وسیعی را شامل میشود اعم از زوجیت با انسانی دیگر، طبیعت، خانواده، موقعیت، فکر، احساس و ...
اما گاهی این دیگری میتواند خود انسان باشد.
مهمترین صیرورت انسان، زمانی رخ میدهد که در نتیجه نکاح انسان با خودش و برقراری زوجیت خویش با خویش رخ میدهد.
تا این ازدواج رخ ندهد، شدنی هم در بیرون و زوجیتی راستین در بیرون از انسان شکل نخواهد گرفت.
وقتی انسان یارای برقراری رابطه زوجیت با خود را نداشته باشد
وقتی نتواند از این مسیر به یگانگی با خویش دست یابد
وقتی نتواند آرام جان خویش باشد
وقتی نتواند بهار روزگار خویش گردد
وقتی نتواند خلاقانه بر فصلهای وجودش مدیریت داشته باشد
هرگز در زوجیتهای بیرونی نیز نمیتواند چنین تواناییای را به منصه ظهور برساند
نمیتواند با دیگری، حال دیگری هر چه میخواهد باشد، از طبیعت، خانواده، دوستان، همسر و حتی خداوند و ... زوجیت بالنده و زایندهای ایجاد کند.
عرفا معتقدند
حتی در میان اسماء الله هم زوجیت و نکاح رخ میدهد
انسان هم به عنوان نماینده خداوند بر روی زمین، برای حرکتی که سرشت ساحت وجودی اوست نیاز به صیرورت و شدن دارد تا بتواند نقش خویش را در هستی بازیگر باشد.
تفاوت انسان با طبیعت در این است که انسان در زمانه خزان و زمستانش، میتواند بهار بیافریند، میتواند خالق بهار جان خویش باشد، وقتی با خویش همآغوش شود و مهربانانه و مقتدرانه خویش را در بر بگیرد و خویشتن خویش را باشد...
انسان اگر چه فصلهای خزان و زمستان و تابستان را ناگزیر دارد اما جان انسان شایسته بهار است و بهاری که درجان انسان توسط خود انسان آفریده شود، به مراتب ارزشمندتر و پربهارتر از بهاری است که ناگزیر بعد از فصل زمستان میآید.
این همان معنایی است که میتوان از جمله "موتوا قبل ان تموتوا" برداشت کرد.
زیرا حقیت مرگ زندگی است
آنچنان که حقیقت تاریکی نور است
و حقیت رنج، شادی
و حقیقت انسان
بیکرانه بهار ...
باغ و بهار را بگو لاف خوشی چه میزنی
من بنمایمت خوشی، چون برسد بهار من