بزارین از کمی قبل تر شروع کنم. از زمانی که هی به خودم میگفتم اینجا چکار داری میکنی پاشو یه کار تو یه شرکت خارجی پیدا کن تا از این استرس بی ارزشی واحد پول ایران راحت شی، اون موقع برام فرقی نمیکرد که ریموت باشه و یا تمام وقت و حتی قرارداری، هدف این بود که بتونم واحد پولی غیر از ریال بدست بیارم. حالا ممکن هست که یه سری بیان بگن غرب زده، وطن فروش و یا ... . و نظرشون هم محترم هست، چون شرایط زندگی من رو نداشتن، ایرادی هم براش نیست. بگذریم
خوب همه میدونن که برای کار در یک شرکت خارجی نیاز به دونستن زبان هستش، و من هم اون موقع مشکل زبان داشتم و هی بخودم میگفتم که باشه از این شنبه، ماه بعد و ..... همون داستان تکراری که حدود ۸۰ درصد مردم دارن. یادمه اون موقع تو لینکدین هم از سه تا شرکت پیام برام فرستاده بودن که اگه امکان همکاری وجود دارد دوست دارن که با هم یه صحبتی داشته باشیم و من اون موقع بخاطر اینکه ضایع نشه حتی به اون پیام ها جواب هم نمیدادم یه جز یکی که گفتم بخاطر تعهدی که تو شرکت جاری دارم نمیتونم و فرصت همکاری درحال حاضر ندارم، و نمیدونم چقد از چیزی که نوشته بودم رو فهمید، حقیقش خودم نفهمیدم چی نوشتم براش!!!
تا اینکه بعد از مدتی دیدم درحد *سلام خوبی* رو میدونم، گفتم برم دهن این شرکت های خارجی رو سرویس کنم دیگه من خدای زبان انگلیسی شدم،خلاصه رفتم چند جا اپلای کردم.
-اولیش مصاحبه با Quby
بعد از اپلای حدود ۲ هفته شد که یه ایمیل برای مصاحبه اول برام فرستادن، منم تاریخ رو ۴ روز بعدش گذاشتم، چون سوالات اولین مصاحبه تا حدودی مشخص هست، خودم رو برای سوالات اماده کرده بودم، و جواب های خوبی هم برای توضیح اماده کردم.
مصاحبه با whereby بود چون از نت گوشیم استفاده میکردم همون اول به لطف ایرانسل که فک میکنم اون موقع داشت پکت ها رو با خر میفرستاد، اتصال درست و حسابی نداشتم و هی کانکشن بسته میشد و کلا صفحه لود نمیشد. تا حدی رو اعصابم بود که کل سناریوی مصاحبه تبدیل شد به اتصال به اینترنت (ممنون از حضور پر شورشون)!! یعنی دقیقا ۳۰ دقیقه قبل مصاحبه داشتم با ۳ مگ دانلود میکردم و یهو همه چی عوض شد و دیتا رو شبکه داشت با ۳ کیلو بایت جابجا میشد!!. (یعنی از یه جاهای میخوری که فکرش رو هم میکنی تاندون پاره میکن)
داشتم به این فکر میکردم که کجا میتونم برم برای این مصاحبه، که یاد یه کتابخونه نزدیک خونمون افتادم که یه اتاق برای همچین مواردی داشتن، و تا خواستم برم ساعت رو چک کردم دیدم کلا ۶ دقیقه وقت دارم و تنها راهش این بود که طی الارض کنم، تازه معلوم نبود که اتاق رو کسی اشغال نکرده باشه قبل من، تنها فکری که تو اون حال به ذهنم رسید این بود که گفتم بزار مجدد تاریخ رو عوض کنم و بهشون هم یه ایمیل بدم و داستان رو بهشون توضیح بدم، رو خارجی بودنشون حساب کردم گفتم درک و شعور دارن و متوجه میشن که چی میگم. تو همین حال بودم که یه بار دیگه با ناامیدی نت گوشی رو یه بار دیگه بین همراه اول و ایرانسل عوض کردم و تست گرفتم دیدم همراه اول گویا اکی شده و شاید بشه کار رو جلو برد.
خلاصه ۲ دقیقه قبل مصاحبه نمیدونستم ادامه بدم یا نه ولی تهش گفتم بزار برم تو ماجرا، فوقش اگه کانکشن قطع شد این شکلی خودشون عملا متوجه داستان میشن و دیگه نیاز به توضیح من نیستم و این شکلی یه تایم دیگ برای مصاحبه تعیین میکنیم.
من حدود ۳۰ ثانیه زودتر وصل شدم و منتظر موندم که از اون شرکت هم که قرار بود با خانم(Deborah) مصاحبه کنم وصل بشه، سر تایم وصل شد و ورودش با یه صورت شاد و خنده بود که این خودش نصف استرسم رو ریخت یعنی جیگرم حال اومد با این حرکتش و کل جریان اینترنت از یادم رفت، تا اینجا خیلی اکی بود.
اقا تا شروع کرد به حرف زدن دیدم من صداش رو ندارم، بهش گفتم که صدارو ندارم و خواستم کانفیرم کنم که ایا اونم با صدا مشکل داره یانه، ولی گویا اون صدای من رو میشنید ولی من صدای اون رو نداشتم.
خلاصه کمی با سیستمش ور رفت گفت مشکلی نداره، من هدستی که استفاده میکردم رو چک کردم و کلا قطش کردم از سیستم و گفتم بزار با میروفون و اسپیر خود سرفیس استفاده کنم، وقتی قطش کردم دیدم قضیه برعکس شد، اینبار من صدای اون رو داشتم ولی اون صدای من رو نداشت، اصلا یه وضعی بود.
هی اون به من اشاره میکرد و هی من به اون. اینقد با ادا و اتوار به هم اشاره کردیم که خندمون گرفت و مصاحبه تغییر کرده بود به یه جلسه فان، یعنی با این قضیه استرسم کلا ریخت که هیج یه چیزی هم طلب کار شدم.
اقا تهش تو چت گفت که شمارتو بده تا تماس بگیرم، من شماره رو دادم که زنگ زد، و اولش داشتیم فقط میخندیدیم بابت قضایا.
فک کنم حدود ۵ دقیقه دلقک بازیمون طول کشید تا اینکه مصاحبه جدی شد.
اولش توضیح داد که کی هست و در مورد چی میخواد مصاحبه کنه و من هم هرچی که فهمیدم و نفهمیدم و اکی دادم. بعدش شروع کرد به سوال کردن.
سوال اول: برای اشنایی کمی در مورد خودت بهم بگو، منم شروع کردم گفتم که کجا بدنیا اومدم و درحال حاضر کجا زنگی میکنم و اینکه تحصیلاتم چی هست (این اکی بود)
سوال دوم: علایق و سرگرمی چیا هستن، باز شروع کردم گفتم اره من از ورزش، کتاب خوندن(الکی)، و تفریح خوشم میاد که اخر هفته ها با دوستان هستم و ورزش شنا و پینگ پونگ رو دوست دارم (این هم اکی بود)
سوال سوم: چرا علاقمند به کار در هلند شدی و شرکت Quby رو انتخاب کردی، منم یه خاطره بهش گفتم و اینکه علاقمند به کار در محیط های با تفاوت فرهنگی دارم و یه سری جملات بی سرو ته!! و اینکه چقدش رو متوجه شد رو نمیدونم!!
سوال چهارم: در مورد اخرین شرکتی که هستی بهم بگو و اینکه مسئولیتت در شرکت چی هست، باز هم شروع کردم با اینگلیسی داغونم به توضیح دادن که یهو انگلیسیم تموم شد!! خواستم یه جمله قصار بگم که وسطش موندم ، یهو قفل شدم دریغ از یه کلمه دیگه، اینقد فکر کردم که چطوری جعمش کنم ناخون انگشت پام درد گرفت. خیلی دوست داشتم با یه کلمه is, are ... ته این جمله کذایی رو ببندم ولی نمیشد
خواستم زرنگی کنم شبکه رو عوض کردم و گفتم بزار با یه مثال توضیح بدم، مثال رو شروع کردم خوب رفتم جلو و داشت ریااکشن نشون میداد که فهمیده که یه سوال از چیزی که گفتم پرسید همین کار رو خراب کرد، جوابش رو دادم و خواستم برگردم به ادامه کار باز تاندون پاره کردم و کلمه کم اوردم!! خلاصه یه جوری تهش رو بهم اوردم، خودم که نفهمیدم چی گفتم بهش و مطمئن هستم که اون بنده خدا هم چیزی متوجه نشد که هیچ، بعد مصاحبه راهی تیمارستان میشه. با اون جمله بندی که داشتم و خوزعولاتی که بهش تحویل دادم، دیگه اون ادم سابق نمیشه و عمرا دیگه مصاحبه بده. کاری کردم که کلمه مصاحبه رو بشنوه جیغ بزنه(این رو بهتون قول میدم)
بنده خدا دید با این زبان داغونم چیزی ازم در نمیاد گفت اقا جاوا اسکریپ بلدی منم گفتم اره اشنا هستم و تو یه پروژه هم استفاده کردم ولی حرفه ای نیستم و سابقه کاری باهاش ندارم، دیگه رو این قضیه کلیک کرد که ما یه نفر رو میخوایی که جاوا اسکریپ هم بلد باشه، منم گفتم اگهیتون در مورد جاوا هستش و منم برای جاوا اپلای کردم. گفت درست میگین ولی ما به یه نفری که جاوا اسکریپت هم بلد باشد رو لازم داریم.
دید از رو نمیرم تهش گفت با کاندیدا های دیگمون مقایسه میشین و اگه انتخاب شدین باهاتون تماس گرفته میشه. بعدش بای بای کردیم و تموم. مصاحبه حدود ۲۵ دقیقه طول کشید
یک روز بعدش یه ایمیل برام اومد که طبق بررسی که با کاندیداهای دیگه انجام شد و فک میکنیم از شما بهتر هستن، نمیتونیم با شما ادامه بدیم، و امیدواریم که در پیدا کردن شغل موفق باشی.
عین روز روشن بود برام که رد میشم، ولی تجربه خوبی بود با اینکه خراب کردم ولی ته دلم خوشحال بودم بخاطر اینکه جرات این کار رو به خودم دادم و میدونستم که تو موارد بعدی قطعا بهتر عمل میکنم.
پ ن: اقا جون هرکی دوست داری برو زبانت رو اکی کن، خودت که هیچ به اونا رحم کن، بنده خدا ها قرار هست بفهمند چی میگی.
میدونم خیلی طول کشید، عذر خواهم.
مصاحبه های بعدی رو هم به مرور که وقت کنم مینویسم، اها یه چیزی، حتما مصاحبه هاتون رو ضبط کنین، هم برای خاطره بازی خوب هستن و هم برای ایراد گیری و بهبود خودتون، خیلی تاثیر داره.
به امید گیری پاژ نکردنتون، موفق و موئد باشید.