هپلی هپو
یادبگیر اگر زندگی همه چیز به تو داد سرمست نشوی
مثل بچه هایی نباش که هر چه قدر شیرینی بهشان می دهند خوشحال تر می شوند به یاد داشته باش که تو با یک دیابت ارثی به دنیا امده ای شیرینی هایی که میگیری ممکن است به از دست دادن چشم هایت منجر شود
این احساس گاهی جایش را به احساس یک بیمار دیابتی می دهد که قند دریافت میکند شرینی چیزی ست که با تمام وجود می خواهد ... در مسیری که منتهی به از دست دادن چشم هایش میشود گاهی باید با خودش فکر کند که شاید آن چیزی که برایش دوست داشتنی ترین است دلیل بد تر شدن روز به روز حالش هم هست
روی بدن آدم یک زخم بزرگ هست که به خاطر هیچ جراحتی نیست به خاطر زیاد خوردن شیرینی ست و تا ابد خوب نمی شود
بیا یک شب با هم تا صبح بیدار بمانیم و به تمام شیرینی هایی که میگیریم فکر کنیم
بیا گوسفندی باشیم که می داند وقتی آبش دادند باید فرار کند
بیا هانسل چاق و چله ای نباش که وقتی توی قفس است یادش می افتد نباید تمام شکلات های خانه را خورد
آن وقت یک شب تا صبح آه بکش و گریه کن
فقط همان یک شب را ... به جای هزار سال و هزاران سال گریه کن
که این اشک ها میراث پدران ماست ...میراث آدم در اندوه سیصد ساله اش برای خوردن مشتی گندم
دنیا یک زندان بزرگ است هپلی هپو
درون زندان هیچ چیز خوبی به تو نمی دهند
برای رنج هایت داد بزن ...برای شادی هایت گریه کن
دنبال راهی برای فرار باش ... از قاشق کثیف ناهارت اسلحه بساز
تو مجبور نیستی
مجبور نیستی تا ابد زندانی باشی
زندانی اگر درون زندان بمیرد باز هم زندانی ست
در جست و جوی نور باش
حتی نوری که از میان میله های تنگ زندان عبور میکند
برای یک نخ سیگار اضافه خورشید را از یاد نبر ...