ویرگول
ورودثبت نام
زهرا عبدالهی
زهرا عبدالهی
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

چرا ویرگول نه؟!

مقدمه یک

میلِ به نوشتن، خواندن و خوانده شدن در آدمی، شاید خیلی هم طبیعی به نظر نرسد ولی دستِ‌کم در روزگارِ ما نیازی‌ست که به رسمیت شناخته می‌شود.

برای اولی و دومی می‌توانی از پس خودت بَر بیایی؛ مثلا به یک کُنجی بروی و در اقیانوسِ کلمات ، مُدام شنایِ قورباغه بزنی!

اما خوانده شدن تنها به خودمان ختم نمی‌شود. دیگرانی را می‌خواهد که بیایند ، زانو به زانوی‌مان بنشینند. توجه بگذارند. در این وانفسای پراکندگی ها، تمرکزشان را خرج‌مان کنند تا بفهمند که داریم از کدام گوشه‌ی جهان و به چه منظور، فریادِ نوشتن سر می‌دهیم.

این مقدمه را گفتم که تشکری کرده باشم از خوانندگان این سطور ، سطر های قبل و احیاناً متن های بعد.

مقدمه دو(آخر)

یک نَقل معروفی هست که می‌گوید « بیا در لا به لای ورق های این کتاب، یکدیگر را در آغوش بگیریم. نگران آبرو هم نباش! این جا هیچ کس کتاب نمی‌خواند. »

فارغ از محتوای دراماتیک و پیام فرهنگی، به نظرم آمد که حکایتِ کتاب در این نقل، شده مثل حکایتِ ویرگول در بین سایر شبکه‌های اجتماعی‌ است. البته دور از انتظار نیست که خیلی زود معادلات تغییر کنند.

معتقدم که سایت‌ها ، وبلاگ ها و ویرگول که کارکردی نزدیک به آن دو دارد، “بیشتر“ محلِ گفتنِ محتواهای مهم هستند. مثلا کارایی اصلی اینستاگرام برای تصویر، تصویرگران و تصویر دوستان است و “نوشتن” در این بستر، از جمله مصداق های کم لطفی به چشم‌های مخاطب است.

توئیتر (حداقل توئیتر فارسی) هم نسخه‌ی به‌روز شده‌ ی مجالس سبزی پاک کردن های مادربزرگ هایمان است. ما که نوادگانشان باشیم آنجا دور هم جمع می‌شویم و از تحلیل‌هایمان پیرامونِ آخرین تحرکاتِ شمسی خانم و آقا پرویز، توئیت می‌زنیم. من هم یکی از همین روزها که مشغول پاک کردن سبزیِ مراسم زنده‌یاد محمدرضا شجریان بودم، با خودم گفتم که به راستی چرا ویرگول نه؟!!

،،،
،،،


این شد که بساط کلماتم را از لابه‌لای ورق ها ، پشتِ‌کمد ، زیرِ میز و داخل یخچال جمع کردم و ریختم دور! . خیلی خالی الذهن و شیک آمدم در ویرگولِ عزیز .

تصمیم گرفتم که به تناسبِ خوانده شدن و به تناسبِ ارزش گذاری برای “زمان، چشم و اندیشه” ی مخاطب( سه عنصر حیاتی) ، محتوا تولید کنم.

باشد که جدی خوانده شویم ، جدی‌‌پریم بخوانیم و جدی‌زگوند بنویسیم.



ویرگولشبکه های اجتماعیمحتواتولیدمحتوا
دفترِ مشقِ کسی که به دنبال راهی‌ست؛ برای حملِ مقوله‌ی #بارِ_امانت | رفیق و رقیب آسْمان| آونگی میانِ فیزیک و فلسفه.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید