زهرا art
زهرا art
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

زن ِزندگی!!!

نام اثر سیاه قلم:نیمه ی وجود من
نام اثر سیاه قلم:نیمه ی وجود من


صاحبخانه ی ما زنی است رنج کشیده....دو ساله که شوهرش به رحمت خدا رفته و توی این دو سال به اندازه ی بیست سال شکسته شده....

برای اینکه خیال نکنم سنش زیاد است عکس ده روز مانده به فوت شوهرش را نشانم میده و میگه:ببین من جوان بودم داغ شوهر مرا به این روز رسانده..

بهم گفت یکی از اقوامش بهش گفته که فلانی چقدر پیر شده ای و او از شدت نگرانی توی دلش بهش گفته بود پیر شدم که شدم چیکار کنم...

از احوالم خبر دارد که نقاشی می کنم و پیج اینستاگرامم را دنبال کرده و کارها را مو به مو می دید...

بعضاً از گفتار و کردار ما هم خبر داشت.‌...چون خانه اش چسبیده به سقف خانه ی ما و محدوده ی شنوایی اش زیر ۲۰هرتز...

از وقتی که فهمیدیم که گفتار و کردار مان زیر نظر است سعی کردیم آهسته تر در خانه صحبت کنیم ولی واای از گذشته که من با صدای بلند در خانه زبان انگلیسی کار می کردم...

یک روز هوس کردم ترشی درست کنم...از آن ترشی های تند و تیز که دوست دارم...

پیش صاحب خانه رفتم برای کاری و با ذوق و شوق تعریف کردم که امسال ترشی درست کردم...

صاحبخانه گفت الان شدی زنِ زندگی!!!!

پیش خودم گفتم زنِ زندگی به ترشی انداختن در زمستان معطوف می شه!!!

یعنی آن تابلوهایی که با هزار ذوق کشیدم مرا از زنِ زندگی دور می کند!

زبان یاد گرفتن مرا از زنِ زندگی دور می کنه!!

زنِ زندگی فقط کسی است که نمی گذارد یک ظرف نشسته در ظرف شویی باقی بماند!

صحبت هایش تا حدی برایم عجیب بود!

که چرا زنِ زندگی فقط به کسی می گن که علایقش را مدفون کرده و فقط شوهر و بچه اش را اداره می کند!!!

نه زنِ زندگی این گونه نیست...

زنِ زندگی به علایقش می رسد...زن زندگی ورزش می کنه...زن زندگی سعی می کنه با همسر و فرزندش دوست باشه...

زن زندگی کارهایی رو که دوست داره انجام میده تا بعداً عقده ی نرسیدن هایش را در زندگی اش پیاده نکند...

او تقصیری نداشت!!فرهنگ ضعیف او را به این حد رسانده بود که زنِ زندگی را اینگونه ببیند..

سعی کردم از او به دل نگیرم ولی این حرفش فکرم را به شدت مشغول کرد:)

زن زندگیزنعلاقهسرگرمی
خدا,زندگی,عشق و دیگر هیچ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید