سجاد حاجیان
سجاد حاجیان
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

انتظار؛ شعری برای سرطان

ماجرا از این قرار است که روزی پسری دل خود را با دیدن چشمان دختری از کف می‌دهد و علی‌رغم بی‌چیز بودنش احساس خود را بروز می‌دهد اما دختر او را نمی‌پذیرد و از او می‌خواهد که آرامشش را بهم نزند و دختر را برای همیشه فراموش کند.

اکنون سیزده سال از آن ماجرا گذشته است و پسر نتوانسته دل از مهر دختر بکند و شنیده است که دختر در بیمارستان بستری است و به دلیل ابتلا به سرطان سینه حال خوشی ندارد.

پسر از این‌که ردی از دختر پیدا کرده خوشحال است و به عیادت دختر می‌رود.


باقی ماجرا را از زبان خود پسر و به شعر بشنوید.


این شعر را به همه عزیزان مبتلا به سرطان تقدیم می‌کنم.






شعرشعرعاشقانهغزل مثنویسرطانعشق واقعی
به شعر علاقه دارم، فعلا همین
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید