بستی کمر که رقص کنی گریهات گرفت
میخواستی ترانه شوی، درد دل شدی
گفتی که میشکوفی و پروار میشوی
از آب و گل برآمده و آب و گل شدی
وه اشکها که دست تو از چشمها گرفت
اما به اشک تو که رسیدند ول شدی
ای شادمان که چرخ و فلک شادیت نخواست
خوابیده نوعروس به تابوت و کل شدی
فریاد شهر گشتی و از درد دم زدی
نوبت به ناله خودت آمد خجل شدی
کو بوی سبزهای که تو یک عمر در مشام
تلخی بوی چای که برخواست هل شدی
گفتی که عشق تر بکند دفتر تو را
میخواستی ترانه شوی، درد دل شدی
۵.۱.۳
پارک موتوری 357
سجاد