ویرگول
ورودثبت نام
سجاد حاجیان
سجاد حاجیانبه شعر علاقه دارم، فعلا همین
سجاد حاجیان
سجاد حاجیان
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

نسل ما| شعر

خو کرده دل با درد را تسکین نماند

باشد ولی کاش این چنین غمگین نماند

بس خون مسکین‌ها که بر روی زمین ریخت

با نیت این که کسی مسکین نماند

بالاتر از ده قرن ما یلدانشینیم

با وعده که چیزی به فروردین نماند

آتش خموش و موبدی خاموش پایش

جز توده‌ی خاکستری از دین نماند

ما اسب خود را سر بریدیم و دویدیم

تا که الاغ دیگری بی‌زین نماند

وقتی که آب از چاه می‌گیری و سرخ است

حتما دگر شهد و شکر شیرین نماند

از شانه‌ها دل کنده و بر ریش روئید

ماری که دیگر قصه‌ای دیرین نماند

ما وارثان دار از غار حرائیم

کی گفته برجا سازه‌ی چوبین نماند؟!

مانده اگر از نسل پیشین طاق کسری

از نسل ما جز مرمی خونین نماند...

۹.۷.۱۴۰۴

اصفهان. سجاد

جاویدنام ابوالفضل آدینه‌زاده
جاویدنام ابوالفضل آدینه‌زاده

اصفهان. سجاد

شعرآباننسل زدآزادیزن زندگی آزادی
۱۰
۴
سجاد حاجیان
سجاد حاجیان
به شعر علاقه دارم، فعلا همین
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید