امروز داشتم یک ویدئو تو یوتیوب میدیدم، که دسته بندی خوبی از مواردی که میتوانند «مزیت رقابتی ناعادلانه» باشند داشت و قصد دارم در ادامه بخشهایی که به نظرم مهم بودند را بنویسم.
دارا بودن یا ساختن «مزیت رقابتی ناعادلانه» را میتوان در یکی یا چند تا از این ۵ بخش انجام داد:
«بنیانگذار» یک استارتآپ یا شرکت میتونه یک «مزیت رقابتی ناعادلانه» باشه. اگه مسألهای که این استارتآپ حل میکنه، فقط ۱۰ نفر در کل دنیا توانایی حلش را دارند و بنیانگذار یکی از آن ۱۰ نفره. اونوقت بنیانگذار یک «مزیت رقابتی ناعادلانه» حساب میشه.
مدیر محصول در گوگل بودهاید؟ تیم لیدر در مایکروسافت بودهاید؟ پس شما یکی از ۱۰ نفر در کل دنیا نیستید. اما اگر در یک حوزه خاص تخصص دارید، تحصیل کردهاید و یک پتنت ثبت کردهاید؟ آن وقت میتوانید یک «مزیت رقابتی ناعادلانه» باشید برای رقبایتان.
«بازار»ی که یک استارتآپ در آن به دنبال مشتری است میتونه یک «مزیت رقابتی ناعادلانه» باشه. اگه بازاری که در آن فعالیت میکنید ۲۰ درصد در سال رشد میکنه این میتونه یک «مزیت رقابتی ناعادلانه» باشه.
«محصول»ی که میسازید میتونه یک «مزیت رقابتی ناعادلانه» باشه. اگه محصولی که میسازید ۱۰ برابر بهتر از محصولاتی هست که در بازاره، اونوقت این محصول پتانسیل تبدیل شدن به یک «مزیت رقابتی ناعادلانه» را داره. محصول شما ۱۰ برابر سریعتره؟ یا ۱۰ برابر ارزونتره؟
نحوه «جذب» مشتری هم میتونه یک «مزیت رقابتی ناعادلانه» باشه. اگه میتونید با هزینه صفر مشتریان خود را جذب کنید، اونوقت این نحوه جذب مشتری توانایی تبدیل شدن به یک «مزیت رقابتی ناعادلانه» را دارد.
قدرت «انحصار» میتونه یک «مزیت رقابتی ناعادلانه» باشه. آیا در حینی که در حال رشد هستید، شکست دادن شرکت شما توسط رقبا سخت و سختتر میشود؟ اگر اینطوری هست، پس «انحصار» میتواند یک «مزیت رقابتی ناعادلانه» باشد.