قسمت اول
?️اولش میخواستم خاطراتِ این روزهای کارآموزیام در دادگستری شهرستان سبزوار را ریز به ریز و جزء به جزء برایتان بنویسم. ولی بعدش کمی فکر کردم دیدم اگر بخواهم جریان همه پروندهها و ماجراها را برایتان شرح بدهم اولا هم شما حوصلهتان نمیکشد که تا این قدر غرق مفاهیم حقوقی شوید و هم اینکه من شاید نتوانم آن طور که باید و شاید مطلب را به شما برسانم.( هرچند این عدم علاقه و توجه مردم به فهم مسائل حقوقی، بعضی جاها برایشان بدجور گران تمام میشود! )
?️خلاصه که نشستم و با خودم فکر کردم که اگر بعضی نکات تحلیلی آمیخته با خاطرههای این روزهایم را برایتان بنویسم، چه بسا که به صواب نزدیکتر باشد و شما هم بیشتر خوشتان بیاید. رویکرد این نوشتهها سعی می شود تا آنجا که ممکن است، حقوقی صرف نباشد و به نوعی آمیختهای از دغدغهها و تجربهها و نگاههایم به محیط دادگاه است. مطمئنا نظرات شما کمک خواهد که این نوشتهجات بهتر و کاملتر شود.
?️بعد از تعطیلی دانشگاهها از اواخر بهمن ماه، دوری از فضای درس و دانشگاه به شدت آزارم میداد. من که تازه داشتم با مفاهیم حقوقی خو میگرفتم و به قول قدیمیترهای دانشگاه، کمکم داشتم در حقوق خیس میخوردم، یهو با ورود مهمان ناخواندهای به نام کرونا همهی برنامه ریزیها و کلاسها و مطالعاتم بهم ریخت. از آنجایی که به هیچ وجه نتوانستم با کلاس مجازی ارتباط درست و حسابی هم برقرار کنم، دور شدنم از فضای رشته را به وضوح احساس میکردم. اواخر خرداد ماه بود که این دور شدن و ازآن طرف غرق شدن در فضای اینستاگرام واقعا نگرانم کرد. خب شر مرحوم اینستاگرام که با "دیلیت اکانت" کردن کنده شد. برای اولی هم بهترین چیزی که به نظرم رسید این بود که مدتی بروم در محیط دادگاه و فضای عملی و واقعی رشتهمان را از نزدیک ببینم. خب اگر فکر کردهاید که درِ دادگاه به روی هر دانشجوی یک لاقبایی مثل من باز است و آنجا که بروید میگویند خیلی خوش آمدی و بفرما، در اشتباهی بس ناگوار به سر میبرید. "من برای گرفتن ابلاغ این کارآموزی، خوندلها خوردم..."