با اینکه بدجور بهم برخورده بود، ولی یک روز بعد با خودم فکر کردم اگر قرار باشه با دیدن برخوردِ به نسبت نامناسب یک مسئول، دست از تلاش کردن برای رسیدن به خواستهام بکشم که دیگه سنگ روی سنگ بند نمیشه. این بود که به فکر افتادم از مشهد قضیه جواب نامه رو پیگیری کنم.
آیا شما خواننده گرامی فکر کردهاید در این اوضاع کرونا من هِلِک و هِلِک(یا "حِلِک و حِلِک"!!! واقعا املای درستش چجوریه؟!) راه افتادم و رفتم مشهد؟ پس زندگی در عصر ارتباطات به چه دردی میخوره؟ سریع تلفن رو برداشتم و از ۱۱۸ تلفن دادگستری کل استان خراسان رو گرفتم. زنگ زدم و به اپراتور گفتم وصل کنه به امور اداری دادگستری. خانمی گوشی تلفن رو برداشت و گفتم:" خانم محترم! ما چهار هفته قبل یه نامه از دادگستری سبزوار نوشتیم. هنوز که هنوزه جوابش نیومده. یه پیگیری بفرمایید ببینید بالاخره موافقت میشه یا نه ؟" خلاصه اون خانم گفت که نیم ساعت بعد تماس بگیرم و بعد نیم ساعت که زنگ زدم گفتن:" حاجآقا با کارآموزیتون به مدت یک ماه موافقت کردن!" به همین سادگی به همین خوشمزگی!(یه نکته جالب هم بگم. اینکه هی از لفظ "حاج آقا" استفاده میکنم به این معنی نیست که همهی بزرگواران ملبس به لباس روحانیت هستند ها. نه اتفاقا. ولی نمیدونم چرا یه قانون نانوشته وجود داره که قضات محترم دادگاه ها، با لفظ حاجآقا زیاد مورد خطاب واقع می شن!)
خب پس اولین درسی که میگیریم اینه اگه یه روز سر و کارتون به ادارهای افتاد، از دادگستری گرفته تا شهرداری و بانک و ...، و جواب سربالا شنیدید کمی تا قسمتی پررو باشید و به این سادگیها از رو نرید. مطمئنم متوجهاید منظور این نیست که با داد و هوار و قلدری و دعوا بخواید که کارتون راه بیوفته. نه اتفاقا بر عکس این جور کارها باعث میشه کارمندای اون اداره باهاتون لج کنند و با چرخوندنتون در راهپلههای ادارات دمار از روزگارتون دربیارن! از ما گفتن بود.
بالاخره بعد از یک ماه و اندی از نوشتن اون نامه و بعد از موافقت با کارآموزیِ یک ماهه این حقیرِ سراپا تقصیر، روز شنبه ۲۸ تیر به دادگستری سبزوار مراجعه کردم. رفتم پیشِ همون آقای عباسآبادی عزیز که البته کمی هم دلم از دستشون پر بود. تا منو دید، خندهای کرد و گفت:" کجا بودی آقای زاهدی! بیا که بالاخره با کارآموزیت موافقت شد. اتفاقا دنبال بودم شماره تو گیر بیارم بهت زنگ بزنم." منم با اینکه در ظاهر لبخند می زدم و ازشون تشکر میکردم، ولی اون روی نه چندان محترمم از اعماق وجودم نگاهی از سر خشم به آقای عباسآبادی کرد و با صدایی مبهم که فقط خودم میشنیدم جواب داد:"خَستَه نَبیشی! خُب هِمال دِگَه؟"
نامه کارآموزی رو که حاجآقای حسینی امضا کرد، بالاخره خیالم راحت شد. در متن آن نامه چنین آمده بود:
باسمه تعالی
ریاست محترم شعبه سوم دادگاه عمومی حقوقی
جناب آقای لطفی
احتراما آقای علی زاهدی نسب، دانشجوی محترم کارشناسی ارشد* به مدت ۱۵ روز برای کارآموزی به آن شعبه محترم معرفی می شوند.
امضا_سید محمد حسینی
*این ارشد پیوسته بودن دانشگاهمان اینجا خیلی به دردمان خورد!