امروز چندین بار دستم رفت که بهت پیام بدم. چند بار نوشتم و پاک کردم جاهای مختلف که هنوز بلاکم نکردی. اما گفتم بهتره باز هم صبوری کنم. حقیقت اینه که خیلی نگرانتم.بعد اون صوتهایی که برام فرستادی کاملا وضعیتت قابل درک بود.
خدا بگم چه کار کنه اون خبرچین کلاهبردار رو که در حالی که آروم شده بودی دوباره باعث جدایی بیش از پیش ما شد. به هرحال با وجودی که ظاهرا ازم جدایی خودت هم خوب میدونی که سرنوشت ما دو تا به هم گره خورده و همه چیز به تار مویی بنده. کاش اینقدر همه چیز رو ازم پنهان نمیکردی و حرف میزدی تا هیچ کدوم این اتفاقات نمیافتاد.
دیروز یکی گفته بود «دلم میخواد کسی بیاد تو زندگیم که دوست داشتن بلد باشه» قولهایی که خردادماه بهمدیگه دادیم و فقط ۲ روز بعد ماجرای اون رفتار عجیب تو پیش اومد رو بهش توصیه کردم. یادته اون قولها رو برای چی به هم دادیم؟ دلم شکسته بود و تو رو از دست داده میدونستم اما بهم اطمینان دادی که هستی اما بعد چی شد رو نفهمیدم.
خود گور به گوریش هم که از همون شب رفته و پیداش نیست ولی کاش تو برگردی هنوز فرصت هست.
همیشه منتظرت هستم. ببوسشون