ویرگول
ورودثبت نام
Zahra-ghanbarian
Zahra-ghanbarian
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

خاطرات یک همسر مدیرعامل؛ قسمت سوم:آیین دل نبستن

برنامه خداحافظی علی از هویو
برنامه خداحافظی علی از هویو


رفتن آدم‌ها همیشه قسمتی از زندگی بوده

مادربزرگی که از دست میدی، دوست دوران دبستانت که لابلای زندگی گمش می‌کنی. همسایه و همبازی که از محله میرن و ….

آدم‌ها همیشه عادت کردن به رفتن و از دست دادن. اما گاهی زندگی تو رو دائم با گرفتن دوستانت امتحان می‌کنه؛ مرگ، مهاجرت، قطع همکاری، تعدیل، فراق و…

هویو رفتن رو زیاد تجربه کرده. دوستایی که از دست دادیم و همکارانی که قسمتی از زندگیمون بودند و مجبور شدیم از دستشون بدیم.

هربار پر از تغییر بودیم؛ پر از رفتن

کسایی که سال‌ها کنارشون ساختم و یکدفعه مسیرمون جدا شد،

آدم‌هایی که اومدن و چند ماهی هم مسیر شدیم اما فهمیدیم نمیتونیم همراه هم بمونیم،

دوستامون که اومدن و با ناراحتی رفتن،

غریبه هایی که اومدن اما موقع رفتنشون دوست بودیم و هنوز گاهی میبینیمشون،

همراه هایی که با قلب شکسته ازشون خداحافظی کردیم.

….

همه آدم‌هایی که حتی کوتاه مدت بودن تاثیر بلند مدتی رو بجا گذاشتن. یه رد روی قلب بچه‌ها و یه روح روی کارها.

سخت و آسون هویو یاد گرفت که روی پاهای خودش بایسته.

هویو یاد گرفته که دل نبنده. غمگین میشه اما تسلیم نه!

این روزها غمگینِ نبودن و رفتن خیلی‌ها شدم تو سخت‌ترین روزهای کار، علی از هویو خداحافظی کرد تا بره اون سر دنیا دنبال آرزوهاش. انگار قسمتی از هویت و قلب هویو کنده شد با رفتنش. اگرچه تلخ‌ترین خداحافظی بود اما به قشنگترین شکل ممکن انجام شد. به قول صادق ما قول دادیم فرهنگی که علی به هویو اضافه کرد رو حفظ کنیم؛ فرهنگ حمایت از دوستا و رفقا تو سخت‌ترین لحظه‌ها، فرهنگ مهربونی و قلب بزرگ.

رفتن علی مثل جدا شدن دست از بدن هویو بود؛ سخت و جانگداز…

روزهای نبود علی با روزهای سخت هویو باهم گره خوردن و نتیجه شد خداحافظی با تعداد زیادی از بچه‌های تیم. مشکلاتی که چندین ماه بود باهاشون دست به گریبان بودیم و در نهایت با رفتن تعدادی از بچه‌ها تلاش کردیم تا حداقل هویو رو سرپا نگه داریم. (شاید از این روزهای سخت که می‌گذرونم و می‌گذرونیم نوشتم) مطمئنم که هویو بالاخره از این روزهای سخت بیرون میاد و مطمئنم که هر کدوم از بچه هایی که رفتن قطعا آینده خوب و روشنی دارند.

امیدوارم علیِ مهربون و بی ریا هرجای دنیا که هست شاد باشه و در قله موفقیت،

امیدوارم راضیهِ صبور و آروم بتونه رویاهای کاریش رو کنار مامان خوب بودن واسه پارسا جلو ببره،

امیدوارم حدیثِ دوست داشتنی و خوش خنده هر روز بیشتر یاد بگیره و بیشتر رشد کنه،

امیدوارم مهدیه سرسخت و پرتلاش روزی جایی باشه که به خودش افتخار کنه و از زندگیش راضی باشه،

امیدوارم حمیدرضا خونگرم و سرزنده به همه آنچه برای خانوادش می‌خواد برسه و کنار همسرش و شادان کوچولو همشون دلشون شاد باشه،

امیدوارم فاطمه محکم و پر انرژی جایی باشه که لیاقتش رو داره و لبریز از حس غرور باشه.

هویو قصه تک تک آدمایی که تو ساختنش دست به دست هم دادن. آجر به آجر هویو خاطرات آدم‌هاست و روزی که بزرگ بشه انعکاس عشق و تلاش همه ما خواهد بود. انعکاسی از خلوص، محبت، پشتکار، دوستی، فداکاری، خنده و غم. انعکاس خاطرات سفره ناهار، تولدها و سوپرایزها، شب تا صبح کارکردن ، پروژه پشت پروژه شروع کردن، انعکاسی از تلاش، تلاش و تلاش …

هویوhooyoکارآفرینیقصه ماجدایی
اینجا روزانه‌هایم را ورق می‌زنم...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید