Zahra-ghanbarian
Zahra-ghanbarian
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

برای اسکندر

آخرین عکس اسکندر
آخرین عکس اسکندر


پیش درآمد: اسکندر، پراید 131 من است نه فاتح مشهور خاورمیانه. پس اگر به دنبال اسکندر مقدونی آمده‌اید به صفحه کناری مراجعه کنید.

(این متن نه در ستایش خودرو ملی و نه نقد اون هست)


اواخر پاییز 97 بدون هیچ برنامه قبلی و اوایل کارهای هویو یه روز صادق زنگ زد و گفت : "ماشین بخریم!"همونقدر یهویی جواب دادم: "ماشین!! الان که میخواییم پس اندازمون رو بزاریم برای هویو، پول نداریم". گفت: "رفت و آمد سخته واسمون و خرج اسنپمون هم بالاست. به صرفه است واسه کار یه ماشین بگیریم."( اون موقع‌ها هر روز صبح از مترو وردآورد می‌رفت شهرک صنعتی کمالشهر سرکار و بعدازظهر هم دانشگاه شریف برای هویو. نهایتا هم شب دوباره برمی‌گشت خونه. تقریبا هر روز 40 کیلومتر تو راه بود)

در حال من و من کردن بودم که گفتم "انگشت بگیرم"(ما معمولا وقتی بین بستنی شکلاتی و شاتوتی مردد باشیم با این روش تصمیم می‌گیریم، من تو ذهنم تصمیم می‌گیرم که مثلا انگشت اشاره شکلاتی باشه و انگشت وسط شاتوت و صادق بیخبر از این تصمیم، یکی رو انتخاب می‌کنه.) گفت باشه و بین اره بخریم و نه بابا ولش کن؛ اره بخریم رای آورد.

ده دقیقه بعد دوباره زنگ زد و گفت: "یه جا تو استاد معین زنگ زدم الان ماشین دارند ولی تا قبل ساعت 5 باید برسیم اونجا که از انبار مرکزی ماشین رو بفرستند. من محل کارم نزدیک بود پس بدو بدو رفتم اونجا و صادق و میعاد دو ساعت بعد رسیدند. 9 شب پراید 131 سفید رو تحویل گرفتیم و با کمک چک لیستی که از اینترنت پیدا کرده بودیم ماشین رو چک کردیم و با ماشین خوشگلمون راه افتادیم خونه. فردا صبح روکش صندلی مشکی زرشکی خریدیم و عروسک اسکندر کوچولو انیمیشن شکرستون رو آویز آینه جلو کردم. همینقدر ساده اسم ماشین شد اسکندر.

عروسک آویز جلو ماشین
عروسک آویز جلو ماشین

ما با اسکندر جاهای زیادی رفتیم. اولین بار که رفتیم تو جاده تهران-اصفهان یا جاده امام رضا. یا وقتی باهاش شمال رفتیم و هزار جای دیگه چرخیدیم، همیشه همراهیمون کرد. بچه کم خرج و قانعی بود و هیچ موقع اذیتی نکرد. پارسال تصمیم گرفتیم به خاطر امنیت بیشتر لاستیک‌ها رو پهنتر کنیم با کلی سختی پول جمع کردیم و موفق شدیم نعل نو برای اسکندر بگیریم و همون موقع به تاخت راهی شیراز شدیم.

اسکندر ماشین محبوب بچه‌های هویو هم بود. بیشتر بعدازظهرها سوارش می‌شدند و درحالیکه صدای آهنگ رو زیاد می‌کردند تو اتوبان تهران کرج راهی خونه ما می‌شدند.

ما امروز اسکندر رو فروختیم. برای یک اتفاق خوب این تصمیم رو گرفتیم اما بازهم ناراحتم. رخش خوش رکاب سفرها و گردش‌هامون و رفیق باد و بارونمون رو باید بسپریم دست یه آدم جدید. امیدوارم مثل ما دوستش داشته باشه و مثل ما خاطره‌های خیلی خوبی باهاش بسازه. اسکندر اولین ماشین ما بود و مطمئنم هیچ ماشینی به اندازه اون برای من خاص نمی‌شه. شاید روزی که پشت آئودی سرمه‌ایم رانندگی می‌کنم تو خیابون ببینمش که چهار نعل می‌تازه و هنوز منو یادش باشه?

ماشینخاطرات خوباسکندر
اینجا روزانه‌هایم را ورق می‌زنم...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید