
آوای تار و پود
دخترک غزل بافی شده ام
گره افتاده میان کلاف اشعارم
در میان هیاهوی زندگی
به دنبال گوشه امنی برای سپری شدن زمان...
شروع به بافتن میکنی
تمام شب، رج به رج
خودت را در تار و پود آن گم میکنی
گره به گره
با ابریشم هنرنمایی میکنی
خیال در خیال
عشق را بر پود اندیشه ات شانه میزنی
نقش به نقش
به انتظار می نشینی تا قالی بالارود
و این چنین بر تار و پودی که چیزی از آنِ خود نداشت، زیباترین طرح ها را خلق میکنی...
از نگاه من "قالیبافی" را نباید به چشم یک مهارت یا شغل نگاه کرد، این هنر تنها و تنها "عشق" می طلبد وگرنه هرگز موفق نخواهی شد تا آن را به انتها برسانی و ثمره اش را ببینی.
پ.ن: چهارمین تابلو فرش که بیش از ۱۲۸ هزار گره با عشق بر تار و پود آن بافته شد.