آرام جان، داستان زندگی شهید حریم امنیت، محمدحسین حدادیان به روایت مادر...
محمدحسین متولد 1374 و دانشجوی علوم سیاسی، بسیجی مخلص و پیرو خط ولایت و رهبری بهطوری که به نقل از پدر بزرگوارش جز خط رهبری را قبول نداشت و در مسجد به مردم خدمت میکرد. در آشوبهای محدودۀ خیابان پاسداران که در سال 1397توسط دراویش و با انگیزۀ ایجاد ناامنی صورت پذیرفت. محمدحسین با عنوان بسیجی ویژه، داوطلبانه برای مقابله با اشرار رفت که او را ابتدا بهوسیلۀ اسلحۀ شکاری مجروح کردند و سپس توسط یک اتومبیل زیر گرفته شد و به شهادت رسید.
گزیده متن کتاب آرام جان:
انگار زخم پای محمدحسین ذرهذره روحم را میخورد. نمیتوانستم دور خانه راه بروم. زبانم در دهانم شده بود مثل یک تکه چوب خشک. دو تا توت خشک گذاشتم در دهانم. تا توت نم پس داد و مزهاش رفت زیر زبانم، هُرّی دلم ریخت. مزۀ شیرینی توت. بیهوا رفتم در قعر چاه خاطرات روز شهادت آقامهدی.
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
کتاب آرام جان روایت زندگی سراسر زیبایی شهید محم حسین حدادیان است. جوان دهه هفتادی که درس باب شهادت هنوز باز است را به ما جوانان یادآوری کرده است. در دل تهران در میان این همه شلوغی و روزمرگی و ترس از رفقای ناباب و محیط متضاد ، خانوادهای جوانی بزرگ کرده و پروریده که به تعبیر رهبر انقلاب امام خامنه ای سراسر نور است. در میان همه دغدغه هایم برای تربیت فرزندانم در این وانفسای آخر الزمانی وقتی به چنین جوانانی میاندیشم نا خودآگاه به این نکته پی می برم که در در تربیت ما هیچکاره ایم. محمدحسین، آرمان، روح الله ، همه تصدیق کننده این واقعیت هستند که خداوند اگر بخواهد شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد و این دست و پا زدن های ما بدون اذن او بی اثر است. از خداوند در تمام طول داستان زندگی این شهید بزرگوار خواستم به تمام جوانان سرزمینم و به فرزندانم به واسطه این شهید جوان عنایت ویژه کند. از صحبت های پدر و مادر شهید در معراج شهدا به ایشان بالیدم و غبطه خوردن به این همه صلابت و استحکام.
در میان نکات تربیتی که مادر شهید در طول داستان تعریف میکردند شیر دادن به فرزند در مراسمات روضه، بطری آب داخل یخچال به نیابت از علی اکبر امام حسین برایم جالب بود.
مشمول جان گفتن های محمدحسین هم خودش داستانی داشت و دوست داشتم بدانم معنایش چیست و وقتی از نویسنده کتاب در نشستی این سوال را پرسیدیم گفتند معنای خاصی نداشته و تکیه کلام شهید بوده است. از آرزوهایم دیدار با مزار مطهر شهید حدادیان در امامزاده علی اکبر چیذر است که امیدوارم در آینده ای نه چندان دور محقق شود.
بعد از خواندن این کتاب اطلاعات خوبی درمورد فرقه دراویش بدست آوردم و آن حجم از وحشی گری و بی وجدانی واقعا برایم سنگین و دردآور بود.. کتاب منم یه مادرم را پس از این کتاب مطالعه کردم در آن جا نیز روایت هایی از مادران شهدا آورده شده بود و یکی از روایت ها به مادر شهید محمد حسین حدادیان اختصاص داشت، در آنجا نسبتا مفصل تر به بیان زندگی شهید پرداخته شده بود و اطلاعات خوبی از زندگی شهید را در اختیار مخاطب قرار میداد.
● در چالش مرور نویسی فراکتاب به مرور کتاب آرام جان روایت زندگی شهید محمدحسین حدادیان به روایت مادرشان پرداختم.