کتاب روزهای بیآینه
نویسنده: گلستان جعفریان
ناشر: انتشارات سوره مهر
کتاب روزهای بیآینه اثر گلستان جعفریان خاطرات منیژه لشکری، همسر سرلشکر خلبان شهید آزاده حسین لشکری است که از زندگیاش و چگونگی تحمل هجده سال دوری از همسرش در دورهٔ اسارت سخن میگوید. زندگی زنی که با عشق و اشتیاق در هفده سالگی پای سفره عقد مینشیند، در هجده سالگی طعم مادر شدن را میچشد و همان سال آغاز انتظار و چشم به راهی هجده ساله اوست، همسر خلبانش مفقودالاثر میشود.
این کتاب به روایت ناگفتههایی از جنگ تحمیلی پرداخته و چگونگی انتخابهای یک زن در نبود همسرش و به دوش کشیدن بار زندگی توسط دختری هجده ساله به همراه فرزند چهار ماههاش را شرح میدهد. این اثر در قالب مستند داستانی نوشته شده و همچنین به دلیل واقعی بودن آن سنگینی بار مستند بیشتر به چشم میخورد.
روزهای بیآینه، نمیدانستم اسم کتاب نشانگر چه موضوعی است؟ یعنی چی روزهای بیآینه؟ اما حالا پس از پایان کتاب میفهم روزهای بی آینه یعنی روزهایی که بی حسین گذشت! سخت، طولانی، ......
وقتی کتاب را در دست گرفتم، درواقع نسخه صوتی آن را پلی کردم، تاز زمانی که به اتمام رسید به چند روز نکشید. در زندگی منیژه لشکری غرق شده بودم و هر لحظه با گذاشتن خودم به جای او اشکم در میآمد. وقتی به پسر کوچکم نگاه میکردم مدام با خودم میگفتم پسرم سه ساله است، این سه سال به اندازه یک عمر گذشت! سخت، شیرین، سخت و باز هم شیرین. اما سختی آن به شیرینیاش میچربید. از یک طرف سه سال برایم کشدار بود و از طرفی عین برق و باد گذشته بود. نمیدانستم کدام را قبول کنم! با خود میگفتم ۱۸ سال چقدر طول میکشد؟ به اندازه کل دوران تحصیلم در دبستان و راهنمایی و دبیرستان؟ نه به نظر خیلی بیشتر میآید. فکر میکنم برای منیژه ۱۸ سال خیلی بیشتر از ۱۸ سال گذشته باشد.
زندگی شهید لشکری بعد از آزادی از اسارت برایم رنگ دیگری گرفته بود، فکر میکردم همهچیز بعد از ۱۸ سال دارد روی ریل خود قرار میگیرد و زندگی میخواهد روی خوش خودش را نشان دهد، اما گاهی شرایط آنطور که ما پیشبینی میکنیم پیش نمیرود، اسمش تقدیر است یا سرنوشت نمیدانم، اما چیز تلخی است. تلخیاش را هنوز با تمام وجود احساس میکنم.
زندگی کوتاه شهید لشکری و صبوریهای منیژه برایم جذاب و دوستداشتنی بود. خوشحالم بابت انتخاب این کتاب زیبا و مطمئنم طعم فراز و فرودهای این زندگی تا سالیان درازی همراهم خواهد بود.
شهید حسین لشکری خلبان آزاده، برای ایران ؛ برای من؛ برای فرزندان و آسایش من از زندگیای که تازه شروع کرده بود، از فرزند چهار ماهه گذشت و رفت، من برای این خاک چه کردم؟ چطور میتوان قدردان ایثار این بزرگمردان بود؟ چطور میتوان قدردان خانوادههایی بود که بهترین لحظات زندگی خود را یا چشمانتظار عزیزشان بودند یا حسرتزده رفتن عزیزشان، چطور میتوان لحظههایی را که فرزندان شهدا بدون پدر و به دور از چشمان امیدبخش او قد کشیدهاند، جبران کرد؟ با کدام بها میتوان این لحظات از دست رفته را خرید؟
● در چالش مرور نویسی فراکتاب به مرور کتاب روزهای بی آینه، روایت زندگی آزاده شهید خلبان حسین لشکری از زبان همسر ایشان منیژه لشکری پرداختم.