در سالگرد نخستین نفس هایت ... در سالگرد بودنت دلم سخت تنگ است .
گلدانْ خالی دلتنگی در تمنای گل است و من در تمنای بودن باتو .
نبود امروز را به بود روزی که در کنارت خواهم بود ببخش .
به روزی که عشق را با هم می نوشیم ... تو چایی دم می کنی ولی قند در دل من آب می شود برای چای قند پهلوی خواهری .
و من باز همان آبجی بزرگ غرغرویی هستم که از کم رنگی و شوری وشیرینی چایی برایت نقد ها دارم .
قند و نباتم امشب آبجی غرغرو برایت غرغری از ته دل می نویسد ولی این بار در نقد شور و شیرین زندگی .
عزیزکم زندگی را بی پروا پرواز کن ؛ ولی پرواز را بیاموز .
از سقوط بترس ؛ ولی از بند آن رها باش ، همچو نامت .
احساست را بخوان شادی را فریاد بکش و غم را گریه کن ولی نه برای همه گاهی فقط برای خودت .
لبخند و رقص و شادی عشق است ، عشق را فراموش نکن ، عشق را جیبت نگه دار و زمزمه کن و گاهی قرض بده .
گاهی تغییرت میدهد ، زمان را می گویم پس تو خود تغییر باش ، تغییر کن ، تغییر بده .
اشتباه را تجربه کن ولی تجربه را بیاموز و نازنینم تو خوب می دانی آموخته تکرار نمی شود.
داشته ات را شاد باش ولی قانع نه ؛ غرورت را بشکن اما وجودت را نه .
پشت صف انسان هایی که هدفـــــــــــ ندارند نایست ؛ زیر دست انسان هایی که لیاقت ندارند نباش.
منجی را فردا انتظار نکش ، منجی را امروز خلق کن .
اعتقاد را گرامی بدار اما مطلق نه .... خدا را ایمان داشته باش اما معلق نه ....
و ثانیه ثانیه چنین می گذرد .... زمان را می گویم ...
زمان تورا عاشق می کند ... تو نیز عاشق شو ...
بر لب بامی بشین وچای و قند و قند و نبات چشمانی را زندگی کن ...