چقدر زمان لازم دارید تا کاری که همیشه دوست داشتید انجام بدید و به تعویق انداختید را انجام بدهید؟
چقدر زمان لازم دارید تا جهانتون را زیباتر کنید؟
چقدر زمان احتیاج دارید تا به اهدافتون جامه عمل بپوشانید؟
از کجا باید شروع کنید؟
به قول محمدرضا شعبانعلی شاید مهم ترین سوالات از خودمون این باشه که:
من الآن کجا هستم؟
کجا می خواهم باشم؟
و دلم می خواهد چه مسیری را طی کنم؟
جواب دادن به این سوالات می تونه راهگشای مسیر ما باشه .
خیلی اوقات اهدافی که برای خودمان در نظر می گیریم بسیار غیرواقع بینانه است؛ مثلاً به عنوان یک دانش آموز دبیرستانی قبولی در رشته پزشکی دانشگاه تهران را به عنوان هدف برای خودم در نظر می گیرم؛ در صورتی که در حال حاضر همیشه برای قبولی امتحانات پایان ترم در استرس و فشار هستم.
جواب دادن به این سوال که الآن در کجای زندگی هستم از لحاظ سلامت جسمی؛ ذهنی و استعداد و اقتصادی و این که تا به الآن چه فعالیت هایی را انجام دادم ؛ تا حالا در زندگی چه مسیری را طی کردم ؛ می تونه به من کمک مهمی در جهت شناسایی وضعیت فعلی خودم کنه.
اینکه می خواهم کجا باشم از نظر من خیلی سوال مهمیه و خیلی از ما می دونیم که شرایط فعلی مان را نمی پسندیم و دوست نداریم؛ اما هیچ تصویر واضحی از آنچه که دوست داریم در ذهنمون نیست!
برای نعیین جایی که می خواهیم باشیم باید به قلبمون رجوع کنیم؛ اینکه منطق من و خانواده و جامعه ام حکم می کند؛ رشته ای را انتخاب کنم که احتمالاً از لحاظ شغلی و مالی آینده بهتری دارد؛ لزوماً نمی تواند آینده مرا شفاف و روشن کند و من را به خوشبختی برساند.
بارها در زندگی خودم و دوستانم دیده ام که سال ها وقتمان را در دانشگاه و رشته ای که بدان علاقه مند نبودیم صرف کردیم؛ تا شاید در آینده خوشبخت تر باشیم! فقط مشغول بودیم تا تند تند درس بخوانیم؛ امتحان هایمان را پاس کنیم و در انتخاب واحد عقب نمانیم !!
بدون اینکه لحظه ای از خودمان بپرسیم ، به این مسیری که در پیش گرفته ای علاقه مند هستی؟ دلیل اینکه سرکلاس ریاضی مهندسی نشسته ای و در موبایلت کلیات سعدی می خوانی چیست؟ چرا نمیری سر کلاس سعدی بنشینی؟ خودت را مسخره کردی یا استادت را؟
گاهی در زندگی بعد از اینکه سال ها زمان و هزینه و انرژی مان را در مسیری که برای ما نبوده هدر دادیم،
تازه متوجه می شویم که این مسیر برای من نبوده و نیست!
حالا اینجا یه عده هستن که وایمیستن ؛ فکر می کنن که چرا الآن اینجا هستن و قبول می کنند که تا اینجای راه را اشتباه اومدن..
منتها عده زیادی هم هستند که از خودشون و از مسیر و از اطرافیانشان خجالت می کشند و نمی تونن قبول کنند این مسیری که هرروز برایش تلاش کردن اشتباه بوده و کماکان به اشتباهشان ادامه می دهند ؛ اما این بار نمی توانند مثل گذشته عمل کنند؛ آنها به موضوع مهمی واقف شده ند؛ این که این مسیر برای من نیست و تمام مدت با ذهنشون کلنجار میرن ... به خودشون میگن اشکالی نداره که راه تو نیست، مگه بقیه چکار
می کنند؛ آن ها که راه خودشان را رفته اند به کجا رسیده اند؟
زمانی که جرقه ای در وجودت زده شد و برایت کشف تازه ای در خودت اتفاق افتاد، دلت را به راه بسپار و شروع کن... به صدای درونیاتت گوش کن... این راه تازه از قلب تو برآمده و دروغ نمی گوید.