نوع برخورد و رویارویی ایرانیان با ویروس کرونا، مبتلایان به آن، موارد مشکوک به ابتلا، و رسمورسومات و طرز رفتار برای پیشگیری از ابتلا به آن همه و همه نشانگر آن است که جامعهی ایرانی بهنحوی و به میزانی از قافلهی تمدّن عقب مانده. به تعبیری، نرخ شیوع کرونا در هر کشوری، با میزان یا شدّت، و وسعت فرایند تمدّنسازی نسبت عکس دارد. آن زمان که از ایرانِ متمدّن سخن میگوییم نوعی انجماد گذشته در آثار باستانی و ابنیهی تاریخی مدِّنظر است نه لحظاتی جاری و ساری در بطن فرایندهای اجتماعی.
آرمان شهرکی؛ برای نوربرت الیاس، جامعهشناس آلمانی، فرایند متمدّنشدن مشتمل است بر فردیشدن (که این مورد را منفی دانسته بدان نقد وارد میکند)، عقلانیشدن و اجتماعیشدنِ بدنها. مفهوم کلیدی در بحث الیاس، این است: ما همه سوژههایی تنانه و بههموابسته interdependent embodied subjects هستیم نه بدنهایی منفعل، یکّه و سوا. از این حیث و از دیدگاه الیاس در پیشبرد تمدّن، هم باید نیروهای جمعیِ بیرونی (مثلا سیاستهای بهداشت و اقتصاد سلامت) را به حساب آورد و هم ابعاد زیستی و مادّیِ ارگانیزم انسانی را. در حقیقت، سوژهی بدنمند برای الیاس عبارت است از یک هستیِ زیستی و اجتماعیِ ناتمام the unfinished biological and social entity که قبل از اینکه تواناییهای نوظهور خویش را تماما گسترش دهد و پیش از پذیرش کامل در جامعه به یک آموزش دورودراز نیاز دارد، آدمی، از حیث طبیعیْ سازگار برای یادگیری است.
تعبیرِ الیاس از تمدّن عبارت است از یک مجموعه از فرایندها مشتمل بر میزانی از آرامش در جوامع، پالودگیِ آدابورسوم، میزانی از خویشتنداری و تامل در باب روابط اجتماعی، و بهرهگیری از فنّآوری. از این حیث، گرچه جوامع و اشکال تنانهی معیّنی میتوانند متمدّنتر از دیگر موارد درنظر آیند امّا "متمدّنبودن" یک اصطلاح رابطهای relational است و همهنگام که ابزاری برای مقایسه فراهم میآورد، همواره به فرایندهایی جاری از تغییر ارجاع میدهد: هیچ نقطهی آغاز و پایانی برای فرایندهای گسترش تمدّن متصور نیست و این امر برای توسعهی بدنهای متمدّن نیز مصداق دارد. رهیافت روششناسانهی الیاس آبستن این ایده است که بدنها هستیهای ناتمام هستند که در بسترهای اجتماعی تکامل مییابند، بهنحوی دوجانبه بههموابستهاند و واجد خصلتهایی برآینده emergent هستند که نهایتا آنها را سوژهی فرایندهایی از سیلان و تغییر میسازد. ازینرو، آن هنگام که قادریم تا خویشتنهای تنانهی خودمان را، چونان ظرفی حاویِ محتوای پایدارِ "من" یا هویّتم که مرا از دیگران ممتاز میسازد، تجربه کنیم، تجربه، سیما و پرورش هستیِ فیزیکیمان، همواره در ارتباط با آنهاکه بهشان وابستهایم رخ میدهد.
در تدبّر پیرامون توسعهی بدنهای متمدّن، رهیافت الیاس، جامعهزادی و روانزادی است: این رهیافت، فرایندهای بلندمدّتِ بسیار فراخ که شالودهی توسعهی جامعه هستند، و نیز ساختارهای خاصِّ فیزیکی، شخصیتی و رانهای را فرامیگیرد. مفهومپردازیِ الیاس از تجسّد، مبتنی است بر نگاه به بدن همچون یک امر اجتماعی و زیستی. نه بدنها و نه تاریخ بشر نمیتوانستند بدون درهمقفلشدگیِ عوامل اجتماعی و زیستی در فرایندهای تکاملی وجود داشته باشند. درحالیکه سوژههای تنانه بهنحوی فروکاستنی، زیستی باقی میمانند، لیکن، تکامل، افراد را به تواناییهایی مجهز ساخته که قادرشان میسازد مستقل از تغییرات زیستی، خود را با اوضاعاحوال جدید وفق دهند. ازینرو، بدنها واجد خصال برآینده هستند، خصالی که تفکر پیرامون تعامل و ربط متقابلِ کیفیّات و مشخصّاتِ بدن با محیط پیرامونشان را ارزشمند میسازد. انسانها به شکلی بازاندیشانه، رفتار خودشان را مراقبت و کنترل مینمایند، فنّآوری را تکامل بخشیده اداره مینمایند و بدین ترتیب پیشنیازی حیاتی برای ظهور بدنهای متمدّن فراهم میآورند. درمجموع، فرایندهای تکاملی، هم استیلای بشر بر دیگر گونهها را ممکن ساخته و هم توسعهی بدنهای متمدّن را. تلاش الیاس توضیحی است بر اهمیّت روزافزون بدن در مدرنیته. در شرایط اپیدمی بیماری در عصر مدرن، اهمیّت بدن صدچندان است.
حال بیایید رخدادهای حادثشده در ایران را پس از شیوع کرونا با بهرهگیری از مفاهیم الیاس به زبانی ساده بازگو و تحلیل کنیم:
نوع برخورد و رویارویی ایرانیان با ویروس کرونا، مبتلایان به آن، موارد مشکوک به ابتلا، و رسمورسومات و طرز رفتار برای پیشگیری از ابتلا به آن همه و همه نشانگر آن است که جامعهی ایرانی بهنحوی و به میزانی از قافلهی تمدّن عقب مانده. به تعبیری، نرخ شیوع کرونا در هر کشوری، با میزان یا شدّت، و وسعت فرایند تمدّنسازی نسبت عکس دارد. آن زمان که از ایرانِ متمدّن سخن میگوییم نوعی انجماد گذشته در آثار باستانی و ابنیهی تاریخی مدِّنظر است نه لحظاتی جاری و ساری در بطن فرایندهای اجتماعی. ما همه به گذشتهای دلخوشیم که انعکاس چندانی در امروز ما و زیست روزمرّهمان ندارد. آنجا جایی در دوردستها ایرانی متمدّن، شکلی از امپراطوری جا خوش نموده که اگر بخت با او یار باشد خود را در دل متون تاریخی به رخ میکِشد یا بر دیوارها کتیبهها کاشیکاریها گنبدها و چیزهایی ازین دست که مقاصد توریستیاند و اماکنی برای سفرهپهنکردنهای نوروزی. اینکه ما هستیهایی از حیث اجتماعی ناتمام هستیم، تعبیرش این میشود که ساختارهای اجتماعی و روابط اجتماعیمان را باید متناسب با شرایط روز متحوّل سازیم. شیوع و مرگومیرِ بالای کرونا نشان داد که وزارت بهداشت (یعنی ساختار عینی و بیرونیِ مرتبط با امر اجتماعیِ بهداشت و نیز در مناسباتی با قدرت) از حیث امر خطیر مدیریت و پیشگیری از بحران، مدیریت اضطراب و هراس یا فوبیای جمعی، همکاریهای بینبخشی و بهطور کل اجتماعیدیدن مسئلهی سلامتی، دچار یک رکود و ایستاییِ دردناک و کشنده است. نمونهی بارز این رخوت در زیرسوال بردنِ امر و مفهوم قرنطینه جلوه کرده است. یعنی فرایند، کنش و مفهومی که بهلحاظ ارتباط انداموارش با مفهوم اجتماعیِ مردم و کنشهایی همچون همکاری، یک امر اجتماعیِ ناب است. حال، میتوان قرنطینه را با بهرهگیری از فنآوریهای نوین به شکلی مدرن بازتولید نمود. ما با ساختاری نامتمدّن و عقب مانده روبرو هستیم که توان مدیریت بحران ندارد. و میخواهد با تهیساختنِ مفاهیم تخصصی از معنا، اهداف خاصّ خود را پیش ببرد که دقیقا معلوم نیست چیست و به چه کاری میآید.
اینکه ما از لحاظ زیستی، پیکرهای ناتمام هستیم، در بدو تولد آشکار است. انسان تنها موجودی است که پس از تولد ناتوانترین است، ناتوانی دال بر پذیرندگی در برابر یادگیریها و تکامل است. طی فرایند درازمدّت و تدریجی تکامل و یادگیریِ ملزومات رفتاری و فکری آن، بدن آدمی به هستیِ کنونی متکامل گشته بهنحوی که بسیاری از کنشهای تنانهی او در خفا صورت میپذیرد. آب دهان انداختن، قضای حاجت، عمل جنسی، دوشگرفتن، فینکردنِ بینی و......انجام بسیاری از این امور، در ملاء عام و در سپهر عمومی مایهی شرمساری است مگر در مواردی که تفاوتهای فرهنگی سبب شده تا کنش تنانه به گونهی دیگری تکامل یابد. مثلا در بسیاری کشورها، فینکردن بینی در دستمال، در وسایل نقلیهی عمومی عمل ناپسندی نیست لیکن در چنین فرهنگی نیز امری از سر ناچاری به حساب میآید. لیکن تمدّن بهطور عموم، حاویِ به حاشیهراندن طرد و مخفیسازی فعلوانفعالات تنانه است. در موارد شیوع یک بحران اپیدمیک، که فرایند بدنآگاهی در اعلیدرجهی خود است، سازگاری و سرسپردگی به اقتضائات تنانه نیز بایستی افزون باشد: ماسکزدن، نینداختنِ آب دهان در کوچه و خیابان، سیگار نکشیدن و نینداختن فیلتر سیگار در معابر، کمتر استفادهکردن از سرویسهای بهداشتی عمومی، تنهنزدن به بدن دیگری و.....این اعمال باید طی یک فرایند متمدنانه به خلوت رانده شده و سازماندهی و منضبط گردند.
از جمعبندیِ موارد یک و دو این نتیجه حاصل میشود که بههموابستگیِ تنانهی ما به دیگری هم از حیث اجتماعی و هم زیستی اجتنابناپذیر است. مثلا در بیمارستانها، آرایشگاهها، استخرها و باشگاهای ورزشی، پادگان ها، دانشگاهها، اتوبوسها و متروها، حتی بر سر میز غذا، کنشهای تنانهی ما باید بر اساس نوع و میزان حضور دیگران و بدنهای آنان، منضبط و محدود گردیده و مدیریت شود. مدیریت بدن و عاطفه، شرط ضروری یک زیستن متمدنانه است. ماسک نزدن در بطن شیوع یک اپیدمی، مغایر با تمدن است زیرا بدن دیگری را در معرض هجوم ترشحات بدنی شما قرار میدهد. قدیمیها را عقیده بر این بوده که جهان و فضاهای خالیاش درواقع پر است از مادّهای اترگونه. از همین فکر کهن بهره برد و بهنحوی استعاری میگویم که باید در شرایط اپیدمی طرزفکری اترگونه داشت و باور داشت که هستیِ تنانه و اجتماعیِ ما به هستیِ جمعی و بدنیِ دیگری وصل است و از او بریده و منفک نیست.
در زمان شیوع اپیدمی، فرایند پالودهسازیِ آدابورسوم از درجهی اهمیت مضاعفی برخوردار است. دستندادن، روبوسینکردن، مهمانینرفتن به وقت عید، رسمورسوماتی هستند که باید مورد بازبینی قرار گیرند. این فرایندی است مشتمل بر نقد سنت و گذشته برای تطبیق با شرایط حال و اکنون.
خویشتنداری، از ویژگیهای یک شهروند متمدن است. خویشتنداری در بروز اعمال تنانه در سپهر عمومی، خویشتنداری در خرید، و خرید ماسک به میزان لازم و نیاز نه احتکار و خرید آن به قصد تلنبارکردن در خانه. خویشتنداری در قبال افراد مبتلا و عدم رواداشتن تبعیضهای اجتماعی و فردی در قبال آنها. روزی در داروخانه زنی مسن با سرفههای وحشتناک، کف زمین نشست و به متصدی فروش دارو میگفت به دادم برس که حالم خیلی بد است. شلوغیِ جمعیّت در لحظهای پایان یافت و هرکسی به سویی گریخت. این نهایت تبعیض و کنشی غیرانسانی است که از بیمار ی- هر فردی که هست با هر مرضی- بهواسطهی نفس بیماری، شیطانسازی کنیم. این فرایند جلوی نوعدوستی و کمک را گرفته یا سختاش میکند.
تمدن همواره در رابطه و در تعامل شکل گرفته و بازتولید میشود. شما در وهلهی نخست در روزهای شیوع اپیدمی باید رفتار متمدنانهی خود را در اماکن عمومی نشان دهید. اگر برای بیرونآمدن از خانه، معذوریت دارید، متمدن باشید، دستمال همراه داشته باشید یا میان جمع سرفه نکنید. به کسی تنه نزنید، ماسک به همراه داشته باشید، کمتر از یک یا دو متر به فرد نزدیک نشوید زیرا حریم شخصیِ اوست و چیزهایی از این دست. تمدن و حتّی خودِ فرایند تفکر یک محصول اجتماعی است. هرچقدر هم در خانه، قرنطینهی خانگی ایجاد کنید اما پایتان که به کوچه و خیابان باز شد، عرصه را برای دیگران تنگ کنید بازهم فردی متمدن محسوب نخواهید شد.
فرایند تمدن روانزادی نیز هست. یعنی سبب برساختن گونههای شخصیتیِ خاص خود میشود. مثلا افرادی که توازن میان عاطفه و عقلانیت را برقرار میکنند. سر در گرو تمدّن دارند. در ماجرای استمرار پروازها میان چین و ایران چنین توازنی برقرار نشد.
امروزه در علم پزشکی اجتماعی بیش از آنکه با مفهوم بیماری disease روبرو باشیم، صحبت بر سر ناخوشی illness است. یعنی ارتباط میان یک حالت روحیروانی و فیزیکی با ابعاد اجتماعی. گرچه ابعاد اجتماعی در مورد بیماریهای حادّ acute diseases مثلا مرضهای ویروسی کم است لیکن در بحث از اپیدمی و فراگیری آن، پای عوامل اجتماعی به میان کشیده میشود که بارزترین آن هراس و درماندگی جمعیِ ناشی از استیصال در برابر بیماری است. لذا در شرایط اپیدمی اجتماعی بیاندیشید و اجتماعی عمل کنید. خانه و چهاردیواری، امنترین نقطه است و سپهرعمومی حساسترین مکان و لذا نیازمند پاسداشت و نگهداری و مراقبت.
ارتباط میان مفهوم قدرت و بیماری یا ناخوشی موضوع بحثهای پردامنهای است. بحث از بیمههای اجتماعی یا مثلا نبود امکانات پزشکی، بیماری و ناخوشی را به ساختارها و حاکمیتهای سیاسی مربوط میسازد. میزان قدرت بیمههای پزشکی ما چقدر است و در حال حاضر چقدر امکانات و تجهیزات پزشکی ضروری برای مقابله با کرونا ویروس در بیمارستانها موجود است. گفتمان موجود برای رویارویی با اپیدمی از چه سنخی است؟ آیا به قدر کفایت علمی و مشارکتی است، یا پنهانکار و فردی است؟ پزشکان نباید توسط گفتمانهای ایدئولوژیک قبضه شوند عکس آن بایستی اتفاق بیافتد. حتی پزشکان متخصص ما نیز در شرایط اپیدمی باید چند پیشفرض یا اصل اساسی را که در چشمانداز یا تحلیلهای زیستپزشکی biomedicine پذیرفته شدهاند وانهاده و آن را فراموش کنند، آنها عبارتند از:
دوگانهی ذهن و بدن. یکی از فروض زیستپزشکی، دوگانهی بدن-ذهن mind-body dualism است. مدل پزشکی فرض را بر جداسری آشکار میان ذهن و بدن میگیرد. بدین لحاظ، فرض میشود که بیماریِ فیزیکی منحصرا درون بدن جای گرفته است. در نتیجه، زیستپزشکی تلاش دارد تا بدن را سوای دیگر وجوه شخصی که درون بدن سکنی دارد بفهمد و درمان کند. چنین طرز فکری در تاریخ و فلسفهی پزشکی در غرب ریشه دارد؛ طرز فکری که بیماری disease را در برابر ناخوشی illness، عقلگرایی rationalism را در برابر عاطفیبودن emotionality، طبیعت را در برابر تربیت nurture، و ساختنگرایی constructionism را دربرابر اثباتگرایی positivism قرار میدهد.
تقلیلگراییِ فیزیکی/ژنتیکی. مدل پزشکی نه تنها ذهن و بدن را ازهم جدا میکند dichotomize body and mind؛ بلکه فرض را بر این میگیرد که میتوان ناخوشی را به کارکردهای بدنیِ مختل شده (مثلا اختلالات زیستپزشکی یا هورمونیفیزیولوژیکی یا ژنتیکی) فروکاست. تقلیلگرایی فیزیکی physical reductionism، ابعاد رفتاری، روانشناختی، و اجتماعیِ ناخوشی را از صحنه خارج می کند. نتیجه این میشود که پزشکی، بیماری را جایگرفته در بدن فردی میپندارد. و لذا از تحلیل بدن اجتماعی social body و اینکه چگونه وجوه اجتماعی و عاطفی زندگی میتواند سلامت فیزیکی را متاثّر سازند وامیماند. لذا مدل زیستپزشکی یا پزشکیِ اثباتگرایانه positivistic medicine عموما از شرایطِ اجتماعیِ دخیل در ناخوشی یا ارتقاء سلامت غفلت میورزد. مهترین تهدید کرونا ویروس، نه کشندگیاش بلکه سرایتش هست، و سرایت ابعاد اجتماعیِ زیادی دارد. کرونا ویروس، یک ویروس شدیدا اجتماعی یا جامعهدوست است و در تعامل، تکثیر میشود. اصلیترین قربانیِ آن، بدن اجتماعی است نه فردی. کافیست در خانه بمانید در امانید.
آموزهی سببشنایِ خاص. یکی دیگر از فروض مدل زیستپزشکی آن چیزی است که دابوس (Dubos)، آن را آموزهی سببشناسی خاصّ doctrine of specific etiology مینامد. این آموزه که در نظریهی ریزاندامگان germ theory ریشه دارد؛ معتقد است که هر بیماری توسط عاملی agent خاص که بهصورت بالقوّه قابل شناسایی است بروز میکند؛ این عامل در بحث از بیماریهای ژنتیکی می تواند یک ژن بهخصوص باشد که مثلا از طریق آزمایشهای موسوم به کاریوتایپ شناسایی میشود. اگرچه این آموزه نتایج پرباری در تاریخ پزشکی داشته مثلا در خصوص علاج بیماریهای عفونی - کروناویروس البته هنوز علاجی ندارد- امّا هیچگاه نتوانسته شرحی جامع و کامل از علل بیماری بهویژه ناخوشیهای مزمن یا دیرپای فراهم آورد. به اشتباه چنین تصوّر شده که این آموزه همچون گلولهای جادویی magic bullet است که به بیماری "اصابت کرده و آن را میکُشد". اینروزها به دلیل جداسریِ موجود میان حاکمیّت و ملّت که خود داستان دیگری است، و به علّت بیاعتمادیهای بسیار میان این دو، سبب شده تا مردم نسبت به درمانهای آلترناتیو نیز بیاعتماد شوند. دکانودستگاههای عدّهای کلاشِ دروغگو حسابش جدا، اما خدا میداند شاید درمانهای جایگزین با گیاهان دارویی، تمیز کردن فضاهای عمومی با اسپنددودکردن، طب سوزنی و چیزهایی از این دست سبب تخفیف آلام این بیماری ناشناخته یا درمان آن گردد. باید فراتر از یک سبب خاصّ برای یک بیماری خاصّ، اندیشید.
استعارهی ماشین. یکی دیگر از فروض تلویحی در مدل پزشکی، استعارهی ماشین Machine metaphor است. تصور میشود که بدن یک ماشین پیچیدهی زیستپزشکی است و بیماری چیزی نیست جز کژکارکردی malfunction از یک سازوکارِ کارا constituent mechanism (همچون "خرابی یا اختلال" در قلب). این پیشفرض در ترکیب با پیشفرضِ دوگانهی ذهن-بدن، مشوقِّ این پنداشت است که پزشک میتواند یک بخش را صرفنظر از دیگر بخشها "تعمیر" کند. پس نباید پنداشت که میتوان عفونت ریه ی ناشی از کروناویروس را سوای "بیاحترامی" به مریض یا تخریب شخصیّتش درمان نمود. عزیزی که خود را فوقتخصص ریه معرفی میکرد، در پاسخ به مجری تلویزیونی میگفت: من اصلا با کسانی که تنها علایم سرماخوردگیِ معمولی دارند اصلا حرف نمی زنم. وقتی در رسانه و در پیشگاه میلیونها نفر چنین سخن میگوید خدا میداند در چهاردیواریِ مطب خود چگونه با بیماران برخورد میکند.
موضوعی برای رژیمگرفتن و کنترل. در نتیجهی استعارهی ماشین، مدل رایج و غربیِ پزشکی، که اکثرن پوزیتیویستی است، بدن را چونان اُبژهی تمامعیار رژیمگیری و کنترل proper object of regimen and control در نظر میگیرد؛ و بدینقرار از افراد میخواهد که مسئولیّت کامل اِعمال کنترل بهمنظور حفظ و احیای سلامت خودشان را برعهده گیرند. چنین فکری منجر به رواج روزافزون رژیم های سفتوسخت، برنامههای تمرینی و نظافتیِ ویژه گشته و بدین ترتیب سبب شده تا بخش اعظمی از طبقات کارگری و آسیبپذیر بهویژه در مناطق دورافتاده و محروم، که بر طبق نظر بسیاری از جامعهشناسان، توان اندکی برای اِعمال کنترل و سلامتی بر بدن دارند از حمایتهای نظام سیاسی و پزشکی محروم گردیده و به حال خود وانهاده شوند. خصوصیسازی و شخصیسازی نهاد و گفتمان پزشکی، و وانهادنِ اکثر مسئولیتها به جامعه از سوی نهاد قدرت و کادر پزشکی، سبب شده تا در شرایط اپیدمی، نه بتوان به دولت و حاکمیت اتکا کرد و نه خوددرمانی. نباید فراموش کرد که در سرمایهدارترین ممالک، پزشکی شاید آخرین نهادی باشد که خصوصی میشود. خصوصیسازیهای بیحسابوکتاب این سالها، نقصش را در شرایط اپیدمی بیشتر نشان میدهد. چند روز پیش به یک مغازهی فروش تجهیزات پزشکی مراجعه کردم برای خرید ماسک، فرمودند که همهاش را مرکز بهداشت آمده یکجا خریده. این وضعیّتی است که در برزخ میان خصوصسازی و دولتیبودن دستوپا میزند. بازندهی واقعی مردم هستند.
کلام آخر:
به زبانی استعاری، ویروس بیش و پیش از هر چیزی نشانهای است دال بر هجوم جهان وحشی – مثلا جنگلها یا نقاطی دوردست در چین- به حوزههای تمدّنی و لذا نفوذپذیریِ تمدن در مواجهه با بربریّت. و لذا باید با ساختوپرداخت نوعی گفتمانِ تمدنساز با آن مواجه شد. بارزترین ویژگیهای این گفتمان باید این موارد باشد:
علمیبودن: هم پزشکی و هم علوم اجتماعی
تنانهبودن: ایجاد یک حسّاسیّت جسمانیِ فوقالعادّه در افراد نسبت به منزلت و جایگاهی که باید به فرد در جامعه بر مبنای، کردار، گفتار، سلوک و ظاهرش و در مجموع جسمانیّتاش، نسبت داده شود. بدن، هم منزلگاه ویروس، و هم منبعی بیپایان از ادراک شعور و عاطفه است.
مساواتطلب: تبعیض روانداشتن اجتماعی، نسبت به بیماران و موارد مشکوک به ابتلا. قرنطینه و بیماری فینفسه دلالتهای تبعیضآمیز دارند. اینکه فرد خود را سوا و در سلسلهمراتب پایینتری در اجتماع میبیند. لذا گفتمانِ مواجهه با اپیدمی باید با این تبعیضها برخورد کرده و مواجهه داشته باشد.
فنآورانه بودن. به هرحال بیمارستانها و درمانگاهها باید دارای امکانات کافی باشند. نخستین چیزی که حتّی پیش و بیش از برخورد پزشک و کادر درمانی، برای بیمار حائز اهمیّت بوده "بهچشم" میآید، ساختمان بیمارستان و تجهیزات آن است. میشل فوکو فیلسوف فرانسوی در کتاب خود با نام نظم اشیاء، آنها را هویّتساز و کنشگرانی actant فعّال میپندارد.
دموکراتیک بودن: بحث آزادانه و صادقانه در رسانهها چه واقعی و چه مجازی. وقتی حریرچی در برابر دوربین عرق میریزد و همهنگام میگوید همهچیز تحت کنترل است، این گفته را نمیتوان صادقانه انگاشت.
اخلاقیبودن: برجستهشدنِ مفهومِ نوعدوستی و نه منفعت شخصی بهویژه در مواجههی میان کادر درمانی و بیماران. همه میدانیم که حقوق و مزایای پرستاران و بسیاری از پزشکان چه وضعیّتی دارد، لیکن در شرایط بحرانی و اپیدمیک باید دیگری را بر خود اولویّت داد. این به اخلاق و سوگند پزشکی مربوط است. ضایعهی مرگ شادروان نرجس خانعلیزاده هم میتواند در دو گفتمان بهطور جداگانه بررسی و تحلیل شود، گفتمانی که سعی دارد ایثار و کنشهای اخلاقی او را تمجید کند بیآنکه بخواهد از او قهرمان بسازد، و گفتمانی علمی که تلاش خواهد کرد، دلایل ابتلاء کادر بیمارستانی را مورد موشکافی قرار دهد، بیآنکه کادر پزشکی را بیقدر سازد یا اینکه نظراتش را نقد نکرده و دربست بپذیرد.
پرهیز از اختلاط گفتمانی. معناسازیِ دشمن بهمثابهی ویروس و ویروس به مثابهی دشمن چندان کارایی نداشته اشتباه است. اصولا شرایط اپیدمیک، در اعلیدرجهی وخامت، نیازمند همکاری مابین ارتش و بیمارستان است، همکاری، نه امتزاج و بههمریختگیِ میان گفتمانهای حاکم بر این دو نهاد.
اجتماعیبودن: مثلا تکیه بر مشارکت و همکاریِ میان دولت/حاکمیّت با ملّت.
عاطفیبودن: عاطفه یک محصول اجتماعی است. پس کادردرمان، متولیان بهداشتی از سویی و اعضای خانواده از سوی دیگر باید به تجارب زیسته و عاطفی بیماران و ایجاد امکانی برای بروز آن نوجه کافی داشته باشند. و در نهایت،
آرامشبخش نه عادّیساز: آرامشبخشی با ترویج این گفتمانِ انگارنهانگار و آبازآب تکان نخورده فرق دارد. آن زمان که ارباب رجوع یک بیمارستان با تنی سالم و روانی راضی از آن بیرون بیایند، به آرامش میرسند ولاغیر.
الیاس مفهومی دارد تحت عنوان mutual identification که میتوان آن را به شناساییِ دوجانبه، ترجمه نمود. هرچقدر سال 98 به پایان خودش بیشتر نزدیک شد، مردم ایران هم خود را و هم حاکمیت سیاسیشان و کاراییاش را بیشتر شناختند و هنوز میشناسند.