قرار بود تو چندتا پست در مورد تجربه تحصیل در رشته مهندسی کامپیوتر براتون بنویسم و تجربیات تلخ و شیرینمو با شما به اشتراک بذارم.چند قسمتی رو تا الان نوشتم و شروعشون از اینجاست: رشته مهندسی کامپیوتر از رویا تا واقعیت (1) ؛تو این موضوع برای اینکه با یه روند مشخص از این رویا به واقعیت برسیم تصمیم گرفتم از استادایی بنویسم که در روند رسیدن به این نتیجه موثر بودند.تو پست های قبلی در مورد چندتا از این استادهایی که تا حدود زیادی باعث شدن مهندسی کامپیوتر به حالت رویاییه خودش نزدیک بشه صحبت کردم.ولی وقتی نوبت رسید به یکی از مهم ترین استاد هایی یک تنه کفه ی ترازو رو به نفع واقعیت بالا برد فکر کردم انقدر این تیپ شخصیتی در زندگی آدم ها موثره که باید تو یک پست جدا در مورد نوع رفتارشون و تاثیر اون روی بقیه صحبت کنم.
این تیپ شخصیتی که امروز قراره در موردش صحبت کنم بیشتر در قشر معلم ها و استاد ها دیده میشه هر چند ممکنه در سایر اقشار جامعه هم باشن اما بدون شک تو هر قشری که باشن در ابتدا از منفورترین انسان های اون دسته به حساب میان که مطمئنا همه ی ما بار ها و بار ها در طول زندگیمون بهشون برخوردیم.
اما این تیپ شخصیتی منفور چه ویژگی هایی داره:این تیپ شخصیتی عموما شامل انسان هایی با دانش بالا است که اگر حس کنند شما ذره ای به سطح اونا نزدیک شدین شروع به تخریب شما میکنن این تیپ شخصیت سعی میکند اشتباه های شما رو بزرگ جلوه بده و این اعتماد به نفس که شما ممکنه ذره ای به جایگاه ها اونا نزدیک بشین رو ازتون بگیره این گونه شخصیتی با رفتار خشن شما رو از اشتباه کردن میترسونه و وقتی از سر ترس دست از تلاش کردن برداشتین شما رو به جرم منفعل بودن تخریب میکنه اینگونه افراد هیچ وقت شما رو به خاطر موفقیت هاتون تشویق نمیکنند و همیشه سعی می کنند موفقیت ها شما رو کوچک جلوه بدن و.... این ها ذره کوچکی بود از ویژگی های این اشخاص که برای ملموس شدن این ویژگی ها در ادامه با یک مثال کوچک به تشریحشون میپردازیم و ممکنه این مثال یادآور تجربیات خودتون با اینگونه شخصیت ها باشه.
اگر رشته مهندسی کامپیوتر از رویا تا واقعیت(3) رو مطالعه کرده باشین براتون خیلی کوتاه استادی رو معرفی کردم که اسمش لرزه بر اندام هر دانشجوی رشته کامپیوتر می انداخت. این استاد دقیقا یکی از نمونه تمام و کمال تیپ شخصیتی هست که تا اینجا در موردش حرف زدیم.و در ادامه میخوایم به عنوان یک مثال ملموس برای این تیپ شخصیتی بهش بپردازیم.
همیشه قبل از اینکه با استاد ضیاعی کلاس بردارم به این فکر میکردم که چه اتفاقی سر کلاس هاش میافته که اینقدر همه رو میترسونه برام باور کردنی نبود به همین خاطر با خودم عهد بستم که هیچ وقت مثل بقیه ازش نترسم و حتی اگر ترسیدم هم جوری رفتار کنم که نفهمه ترسیدم و نتونه از ترسوندنن من لذت ببره. اولین جلسه که رفتم سر کلاس سعی کردم ردیف های وسط بشینم که نه جلوی چشمش باشم نه ردیف های عقب که بهانه دستش بدم.کلاس ساعت سه شروع میشد و همه دانشجو ها قبل از سه آماده نشسته بودن . یک ربعی که از ساعت سه گذشت صدای ما دانشجو هایی که برای بار اول این کلاس را داشتیم دراومد اما ترم بالایی ها به ما گفتند که باید تا ساعت چهار منتظر بمونیم و این اخلاق دکتر ضیاعی است که با یک ساعت تاخیر به کلاس می آید.خیلی تعجب کردم برای هر درس سه واحدی باید نهایتا سه ربع منتظر استاد موند و نهایتا باید برای استاد غیبت رد بشه اما ما با مدیر گروه طرف بودیم و چه کسی جرئت داشت این موضوع رو به ایشون بگه.!بالاخره بعد از ساعت چهار ایشون تشریف آوردن و شروع کردن به کشیدن تصویری کلی از اجزای سخت افزاری موجود در کامپیوتر و بعد با این جمله شروع کردن:خب خدا بگم چیکارتون کنه کی میتونه توضیح بده اینایی که کشیدم رو.!بله اولین جمله تخریبی همینجا شروع شد.عده ای که هنوز شجاعتشون رو از دست نداده بودن شروع کردن توضیح دادن که هر کدوم با جمله تخریبی دیگه ای از طرف استاد ساکت میشدن این جملات شامل:بشین داستان نگو.خدا بگم چیکارتون کنه. شما مگه دانشجو کامپیوتر نیستین.چطوری مبانی خوندین نمیتونین اینارو جواب بدین.و...... .برام جای تعجب داشت که حتی کسایی که ترم های پیش هم این درس و داشتن یا اکثرا جرئت جواب دادن نداشتن یا اگه جواب میدادن اوناهم با همین جملاتی رو به رو میشدن .وقتی که همه از ترس تخریب روحیه و اعتماد به نفسشون ساکت شدن تخریب ها جور دیگه ای ادامه پیدا کرد این دفعه شروع کرد به گفتن این جملات:خجالت نمیکشین اینارو بلد نیستین.به نظر من خودتون برین این درس و حذف کنین با این وضعی که من میبینم این ترم بعیده کسی بتونه پاس کنه، حالا خودتون میدونین من از همین اول بهتون گفتم.و ....... .
تقریبا هر جلسه به همین منوال میگذشت، بعضی دانشجو ها همراه خودشون شکلات میاوردن چون از ترس فشارشون در طول کلاس میافتاد. هر جلسه زمانی که استاد حضور غیاب میکرد از بچه ها درس جلسه پیش رو میپرسید معمولا یک سوال رو از نفر اول میپرسید و تا نفر آخر هم همان سوال تکرار میشد چون به نظر ایشون هیچ کس جواب رو بلد نبود.به همین خاطر بچه هایی که خیلی ترسیده بودن و میدونستن در ازای بلد نبودن جواب، استاد منفی میدهد و سه منفی در این کلاس به معنای حذف است ترجیح میدادند غیبت بخورن اما حداقل تخریب نشوند.شاید الان با خودتون بگین ممکنه حق با استاد بوده باشه و کسی واقعا جواب سوال رو نمیدونسته ولی بذارین براتون یه خاطره تعریف کنم که متوجه بشین داستان از چه قرار بود ، دفعه دوم که این درس و برداشتم با خودم تصمیم گرفته بودم جوری این درس رو بخونم که به استاد ثابت کنم میشه تو این درس بیست گرفت برای همین هیچ جلسه ای غیبت نکردم و همیشه ردیف اول میشستم ویس میگرفتم به موقع نت برمیداشتم و خلاصه تمام حواسم را به کلاس میدادم هرچند برای استاد مهم نبود حتی اگر بهترین دانشجویش هم بودی بیشتر تخریبت میکرد خلاصه یک جلسه وقتی که داشت درس میداد مطلبی رو گفت و چند دقیقه بعد همون مطلب رو به حالت سوال پرسید من دستم رو بالا بردم و جواب دادم دقیقا عین جمله خود استاد رو بدونه یک واو پس و پیش گفتم،دقیق عین جمله خودش رو گفتم چون عادت داشت وقتی میدید درست جواب دادی میگفت غلطه و وقتی میپرسیدی چرا؟مثلا میگفت من آخر جمله م گفتم: است تو گفتی : بود. دقیقا همین قدر بیرحمانه.!!خلاصه وقتی جواب را گفتم به من گفت: داستان نگو خانم جواب و بگو. منم گفتم داستان نبوده و دقیقا عین جمله خودشون بوده و ازشون خواستم اگر شک دارن صداشونو که ضبط کرده بودم پخش کنم تا شکشون برطرف بشه.و اون موقع زمانی بود که دیدم استاد برای چند لجظه سکوت کردن و به درس دادن ادامه دادن.
به داستان اصلی برگردیم : همان دفعه اول بعد سه جلسه یکبار غایب شدم،جلسه بعد که سرکلاس رفتم موقع حضور غیاب استاد به اسم من رسید، از اونجایی که عادت داشت از هرکس جلسه قبل غایب بوده در مورد درس هفته پیش سوال بپرسد از من هم سوال پرسید و من گفتم: چون جلسه قبل غایب بودم بلد نیستم.استاد در جواب حرفی زد که فکر میکنم چشمانم از تعجب چند درجه گشاد شد ایشون گفتن: با این وضعیت غیبت ها و منفی هایی که داری بهتره بری درس و حذف کنی.من سکوت نکردم و علت این جمله تخریبی رو جویا شدم و گفتم:کدوم وضعیت استاد من یکبار غایب شدم و این اولین باری بود که شما از من سوال میپرسیدین که میشه یک غیبت و یک منفی.استاد عصبانی شد و گفت:شما حذفی الانم پاشو برو.و من کاملا با آرامش وسایلم را جمع کردم و بیرون اومدم و هرچقدر که دوستام در طول ترم بهم اصرار کردن که بیا سرکلاس حذفت نکرده نرفتم.چون درسته که ایشون استاد بود و ما احترام ایشون رو حفظ میکردیم ولی هیچ وقت درک نکردم ایشون چطور به خودشون اجازه میدادن به دانشجو ها بی احترامی کنن و شخصیتشون رو خرد کنن.باور کنین هربار که هر کدوم از دانشجوها سر کلاس این استاد میرفت انقدر از اول تا آخر کلاس دچار استرس میشد که جمله ای از حرفای استاد و یاد نمیگرفت.آخر هر ترم که فقط تعداد کمتر از ده نفر سر کلاس های ایشون باقی میموندن و حذف نمیشدن در صورت تقلب و یا آموزش خارج از کلاس موفق به پاس کردن این درس میشدن.البته من دفعه دوم که این درس و برداشتم همونطور که گفتم با تمام تلاش ادامه دادم و البته رفتار استاد هم با من کمی بهتر شده بودم؛ فکر میکنم فهمیده بود حداقل من از اون دست آدم هایی نیستم که اجازه بدم کسی به شخصیتم توهین کنه.
داشتم میگفتم همین دفعه دوم که رفتار استاد با من کمی بهتر شد بود آخرین جلسات کلاس بود که چون پنج نفر بیشتر از کل کلاس موفق به ماندن در کلاس نشده بودیم و استاد مدیر گروه بودن شروع کردن نظر خواهی در مورد کلاس ها و استاد های دیگه . از انتقاد در مورد استاد ها و درس ها رسیدیم به انتقاد از رشته تحصیلی، من از ایشون پرسیدم:چرا باید درس هایی رو تو دانشگاه بخونیم که اگر بخوایم وارد بازار کار بشیم به هیچ دردمون نمیخورن مثلا همین درس شما زبان ماشین و اسمبلی الان کی پیدا میشه به کسی که اسمبلی بلد باشه کار بده؟استاد در جواب به من جمله ای گفتن که ساده بود و باورم نمیشه شاید طلایی ترین جمله ای بود که در مورد مهندسی کامپیوتر شنیده بودم و البته هر روز که میگذره بیشتر عمق اون جمله رو درک میکنم. اون جمله استاد این بود:شما تو مهندسی کامپیوتر نگاه مهندسی به کامپیوتر رو یاد میگیرین شما چندین زبون برنامه نویسی رو یاد نمیگیرن ولی هر وقت بخواین هر زبونی رو یاد بگیرین منطق پشت هر زبون رو میدونین شما به عنوان مهندس کامپیوتر با چند لحظه فکر کردن میفهمین چه الگوریتمی بهترین نتیجه رو میده شما میفهمین پشت هر دستور چه اتفاقی تو کامپیوتر میافته شما یه کد زن خالی نیستین شما یه نگاه مهندسی شده به هر کاری که بشه با کامپیوتر انجام داد رو دارین.و این شد جمله طلایی دوران تحصیل من جمله ای که خیلی جاها باعث تصمیم های درست من شد.این رو گفتم که بدونین این تیپ شخصیتی درسته خیلی جاها باعث بیزار شدن از درس میشن اما چون عموما از دانش خیلی بالایی برخوردارن اگر دنبال حرفاشونو بگیرین شاید باعث بزرگترین اتفاق ها تو زندگی تون بشن. هر چند من خودم دفعه دومی که تا پای امتحان رفتم برگه مو سفید دادم چون در دوران تحصیلم معتقد بود بهتره درسی و که دوسش دارم سفید بدم اما یادبگیرمش .من تو کلاس استاد ضیاعی اسمبلی یاد نگرفتم اونجوری که دلم میخواست ولی درسی گرفتم که باعث شد از راهی که اومدم پشیمون نباشم و به مهندس کامپیوتر بودن عشق به ورزم حتی اگر واقعیتش با رویای من فرق داشته باشه.
البته اینم بگم که اسمبلی رو چند ترم بعد با یه استاد فوق العاده درجه یک به نام استاد آهنگری با نمره 20 پاس کردم و یکی از قشنگترین بیست های عمرم بود چون به آسونی به دست نیومد و به بهای یک ترم وقت گذاشتن تموم شد. ولی استاد آهنگری انقدر قشنگ با آرامش درس داد که حاضرم دوباره بارها و بارها اسمبلی بخونم .
امیدوارم این پست و دوست داشته باشین و ممنون که وقت گذاشتین خوندین.