سریال پوست شیر بدتر از اونیه که بخوایم براش حتی بنویسیم اما خب بذارید بنویسیم که بگیم جایی نوشته شده است که "پوست شیر سریال بدیه"
خیلی منطقیه که در جواب بشنوی: باشه خب تو نبین. اما نه. بذارید بگم چرا:
از خجالت اثبات بدی این سریال به لحاظ ساخت و تکنیک، قطعا متخصصان سینما و فیلمسازی بهتر درمیان اما اثبات مرحله بعدی رو بسپرید به نسل ما. نسل سریالبینهای یکِ نصفشب زیر پتو! مایی که چندین سال سریال ساختن رو زیر یک شبانهروز تمام میکردیم و هالیوود منتظر بود ببینه احمد از ایران سریالش رو تموم کرده یا نه؟ برای شب بعدی معطل نمونه یه وقت!
اما همچنان، ما باقیمانده اون نسلی هستیم که آقای مدیری سر قهوه تلخ به هرکی میپرستیدیم قسممون داد کپی نکنیم. اونجا تازه فهمیدیم برای ساخت سریال هزینه میشه و ما باید براش پول بدیم. عرق به کارگردان و تیم تولید طوری شده بود که مردم توی خانواده پیژامهشون رو به هم قرض میدادن اما سیدی قهوه تلخ رو نه! همینکه ما عادت کردیم آدمها رو به "احترامگذار به حق مولف" و "بیشعور" تقسیم کنیم، قهوه تلخ یکدفعه تموم شد، بدون اینکه مشخص بشه آخرش چیشد. شکر خدا کسی هم دلیلی ندید جز اختلاف تهیه کننده و این چیزایی که اصلا به شما مربوط نیست، توضیح دیگهای بده.
قهوه تلخ و آقای مدیری خیلی چیزا رو تغییر دادن. بعد از اون هم عادت پول دادن به تهیهکننده توی مردم موند و هم عادت سریال بی سروته ساختن. حالا خب رسیدیم به منطق صحیح "خب شما نبین!" ما یه شب خوابیدیم، صبح بیدار شدیم دیدیم همه سایتای دانلود سریال رو بستن. یه سالی عید شد و دیدیم دیگه تلویزیون حتی سریال ضعیف نوروزی هم نمیسازه. یه موقع دست به گوشی شدیم دیدیم نود درصد تفریح اسکرول کردنمون فیلتر شده و ما موندیم و ویاودی. یعنی نسل چندصدگیگابایت سریال زیرپتوبین رو آوردن و گفتن یا ما برات سریالای خارجی رو سانسور و دوبله میکنیم، یا بشین با خونواده سریال ایرانی ببین. نظرت هم محترمه ولی بنظر نمیرسه انتخابی هم داشته باشی، نه؟
ما هم مثل همه مسایل دیگه گفتیم چشم رییس. هشت ساعت درروز کار میکنیم، هشت ساعت میخوابیم، هشت ساعتشم هرچی تو بگی. این شد که یه سری سریال ریختن توی VOD ها و گفتن بشین ببین. پلتفرمهایی که ماهی حدود صدهزارتومان هزینه استفاده ازشون بود به سبد خانوار اضافه شد. بی چک و چونه. خانوادهای که میتونست فخیمزاده و پیمان قاسم خانی و رضا عطاران رو همزمان مجانی داشته باشه و خانهبهدوش رو کاملا رایگان دیده بود، حالا باید برای سریالایی پول بده که حتی با اونها قابل مقایسه نیستن.
ما داریم از خانواری حرف میزنیم که اگر صلاح باشه ماهی 300 تومن یارانه میگیره که این عدد بنظر اون گزارش تلویزیونی یه سبد برنج و روغن و ماکارونی میشه، تازه یه چیزیشم اضافه میاد. اگر ما بخوایم دوتا پلتفرم معروف رو همزمان داشته باشیم حداقل ماهیانه باید دویستهزارتومان هزینه کنیم. معادل یه سبد مصرفی مواد غذایی یکماه، اون هم برای جبران کاستی تلویزیونی که ما همچنان داریم پولش رو میدیم و دیگه یک دقیقه هم نمیتونیم تحملش کنیم.
حالا بگذریم. همه اینا هم که تقصیر پوست شیر نیست. فقط خواستم این مقدمه رو بچینم که اگه سریالی بده، ما باید همونقدر که توی زمینههای دیگه مطالبه میکنیم یا ادعای مطالبهگری داریم، اعتراض کنیم چون این هم مستقیم با هزینه من و شما ساخته شده. بابت 262 تومانی که برای سهماه اشتراک فیلمنت مازاد بر اون 200 تومان ماهانه پلتفرمهای دیگه پرداخت کردم ناراحتم. هزینهای که زورم میاد صبح زود وقتی دیر دارم میرسم سرکار به تاکسی اینترنتی بدم. هزینهای که وقتی ناهار سرکار نبردم، نمیدم از بیرون غذا بگیرم. هزینهای که اختلاف پنیر تبریزی اعلا و گچی بیمزهایه که صبحها میخورم.
از ب بسمالله پوست شیر شروع میکنیم. چند ثانیه بیشتر لازم نیست از سریال بگذره تا بگی عه! True Detective و اگه کپیکاری توی ذهنت نیاد لااقل بگی اگه تن این سریال به تن "کارآگاهان حقیقی" خورده باشه باید با یه شاهکار مشابه مواجه باشیم. خیر. این سریال مثل بسیاری از سریالهای ایرانی با یه ایده شروع شده، بدون اینکه بدونه کجا قراره تموم بشه و این موضوع ما رو با بیشمار حفرههای داستانی و چندزبانی رها میکنه. یک جایی فیلم 7 رو میبینیم که سرگرد رو ازش گرفتیم، یک جایی یه نیمچه old boy داریم و همینطور هی وصله پینه از شاهکارهای فیلمسازی جهان.
به همین دلیله که هیچکدوم از شخصیتها عمق ندارن. قیصربازیای که وسطش بردپیت ریختیم از این بهتر هم نمیشه. هیچ شخصیتی به شما اطلاعات بیشتری از اونچه توی فیلم داره میگه، نمیده. شما نمیدونید تمام اینها بچگی و جوونی و نوجوونی داشتن. هیچکدوم قبل از واقعه 15 سال پیش زنده نبودن انگار. نه ننهای داریم و نه آقاجونی که چهارتا حرف حکیمانه به داشمشتیهای فیلم بزنه.
ابتدای فیلم شما نعیم رو میبینید که مبهم با همسر سابقش حرف میزنه درباره زورگیری و طلا و اینها. از کسی که توی تیم فیلمنامهنویسی بوده بشنوید: وقتی موضوعی به این شکل شکافته میشه و مشخص نمیشه بخاطر ایجاد تعلیق نیست. بخاطر اینه که گروه فیلمنامه هنوز نمیدونه باید کاراکتر رو چطوری تنظیم کنه که به جرم و شرایط ماجرا بخوره، بخاطر همین یه سرپوش روی ماجرا میذاره تا ببینه شخصیت رو به کجا میکشه. نشونهش هم اینکه سرگرد بازنشسته اول فیلم به رسول (بهزاد خلج) میگه" اونموقع هم [همون 15 سال پیش] ما میدونستیم که همه این کارها، کار یک نفر نیست. یه همدستی، شریک جرمی چیزی داره. منتها نمیتونستیم به حرفش بیاریم. همه چیز رو گردن گرفت و حاضر نشد اسم رفیقاش رو بیاره. هرچی هم ازش پرسیدیم گفت نمیدونم." اما در ادامه میبینیم که توی این پرونده هیچ ابهامی وجود نداشته. هم نعیم وقتی فکر کرده صابر و منصور مردن، رفیقاش رو لو داده. هم شیرین طی بازجویی همون سال اصل ماجرا رو اعتراف کرده بود و همهچی بیدردسر بوده برای پلیس. با اینحال نه اتهام قتلی بوده (اونطور که مادر صابر و منصور میگه از خانواده مقتول سعی کرده رضایت بگیره اما رضایت ندادن) و نه اتهام دیگهای. نهایتا دوستمون نعیم باید چندسال بعد از زندان آزاد میشده. این یک ایراد کوچک نیست. این پایه قصه سریال ماست که هیچ چفت و بستی نداره.
کسی میدونه نعیم چطور بعد از 15 سال که از زندان آزاد میشه انقدر به گوشی و تکنولوژی مسلطه؟ ماشینش اینهمه سال کجا بوده؟ 15 سال زندان اصلا چقدر روی نعیم تاثیر گذاشته؟ چطور زندان انقدر خوبه که حتی پختهترش هم کرده که هر دزد و جنایتکاری براش احترام خاصی قائلن؟ من واقعا به همچین زندانی در زندگیم نیازمندم اگه قراره همچین چهل سالگی تمیزی برام رقم بخوره.
اما از نظر بازیگری، هادی حجازیفر رو داریم که اساسا بازیگر خوبیه و این اشتباه کارگردانیه. تصور اینه که یک مشت بازیگر خوب کنار هم ریخته بشن کار درمیاد. درنیومده آقا! خیلی غمگینه که چندسال بیشتر از بازی هادی حجازیفر نگذشته و ما شاهد تموم شدن جوهره بازیگریش از لحاظ تکنیک هستیم. آقای حجازیفر! کی ما باید از شما یه بازی اورجینال جدید ببینیم؟
چون پیله میکنه بهش میگن پروانه. پیله کردنش هم از همونجا که به رفیقش گیییر داده که من باید بیام تو پیداکردن دخترت و بعد هم قاتلش کمکت کنم خودش رو نشون میده. رفیقه دیگه رفیق! رضا پروانه انقدر که رفیقش رو دوست داره واضحا زن صیغهایش رو دوست نداره. نمیدونم این باید چه سیگنالی به بیننده بده ولی خب بذارید نشکافیمش! این حجم وفاداری و حتی معاونت در قتل، دلیل بهتری میخواد از اینکه نعیم خواهرم رو از آتیش نجات داد. خواهری که انقدر تاثیر داشته که رضا رو متقاعد به پرستیدن نعیم کنه اما درعین حال هیچجای دیگه کاراکتر رضا پروانه رو تشکیل نمیده. آدمهایی که انقدر رفیقهای خوبیان، اول از همه خونوادهدارن که ما این رو هیچجای شخصیتهای داستان نمیبینیم.
رضا پروانه دائما سرفه میکنه. یادمه جای دیگهای فیلمی دیده بودم که کاراکتر مشغول عطسه و سرفه بود و با سرماخوردگی دست و پنجه نرم میکرد. کیانوش عیاری درباره این فیلم چیزی با این مضمون میگه: "خیلی برام جذاب بود بالاخره ببینم این موضوع کجای فیلمنامه قراره تاثیر بذاره، اما فیلم بدون اینکه این موضوع هیچ تاثیری روش بذاره تموم شد و خیلی ناامید شدم. چطور یه عنصر بیاثر رو انقدر بولد کرده بود؟" مشت رضا پروانه از اول برای ما بازه. احتمالا مریضه و داره مریضیش رو مخفی میکنه. مریضی هم که نود درصد باید سرطان ریه باشه. اواخر فیلم ما به سرطان رضا برمیخوریم که مطلقا هیچ تاثیری توی روند فیلم نمیذاره و سرطان به این خطرناکی با یه عمل سرپایی، تموم میشه میره پی کارش و از فرداش رضا به محل درحال شاخ و شونهکشی برمیگرده.
اما یک لحظه به طبقه اجتماعی نعیم و رضا پروانه نگاه کنیم. جوادیهنشینهایی که جز لوکیشن زندگیشون، هیچ فقر دیگهای متوجهشون نیست. رضا پروانه و نعیم میتونن چندین ماه هیچ کاری نکنن و همچنان زندگیشون بچرخه اون هم به بهترین نحو. بالاتر درباره سبد معیشتی خانوار گفتم، هزینههای حداقلی زندگی و مهمانپذیر و ویزیت دکتر و MRI و غیره و غیره کمر من کارمند رو میشکنه. چطور کسایی که مطلقا هیچ فعالیت اقتصادیای ندارن به راحتی از پس همه چی برمیان؟ کاش به ما هم بگن!
علیرضا کمالی از نظر بازیگری مشخصا درخشانه اما متاسفانه هیچجا انقدر به علیرضا کمالی مجال بازی داده نشده بود که الان مقایسه کنیم. توی یه سریال به اصطلاح mainstream و شخصیت تاثیرگذار از عهده نقش براومد و احتمالا ازش بتونیم بازیهای بهتر ببینیم بااینحال مشخصه کارگردان برای بازی کمالی هم همهچیز رو به خودش سپرده و کنار کشیده.
از مشکات هیچ اطلاعاتی جز دخترمرده بودن در دست نیست، گویی مشکات خودش دخترش رو زاییده و اصلا مادری درکار نبوده. توی این زمینه از بردپیت فیلم 7 کیلومترها عقبتره. مشکات به قدری غمگینه که ظرفهاش رو بجای اینکه بشوره، میشکنه اما به قدری اتوکشیده و خوشتیپه که بالاخره چی پس؟ به یک دفعه تصمیم میگیره برگرده به کار و نعیم ندیده و نشناخته بهترین رفیقش میشه. مشکات هوش خیلی زیادی داره. خیلی زیاد! اصلا انقدر که یکنفری اومده همه دنیا رو از شر قاتل داستان نجات بده. نقطه ضعفشم قاتل درختیه که به سبک فیلم 7 آدم میکشه. (قشنگ هفتتاش هم تموم شده، این یکی هشتمیه و روی درخت نوشته 8) برخلاف بردپیت، مشکات انتقام دخترش رو از طریق قانون گرفته و این نشون میده هیچی برای مشکات از قانون مهمتر نیست، بااینحال هیچی مانعش نمیشه در موقعیتهای مختلف قانون شکنی نکنه.
هیچ کاری نیست که از دست مشکات برنیاد. از ترکیه رفتن تا بازجویی از خطرناکترین مجرمین، همهش کار مشکاته. رسول پادوی مشکات هم نیست! اگه میخواید کاری از دست یکی توی سریال برنیاد، اون دقیقا کاریه که رسول دنبالش رفته وگرنه مشکات که اشتباه نمیکنه. مشکات اتفاقی گردنبند صمد رو توی بیابونی که معلوم نیست چرا بچهها اونجا ول شدن پیدا میکنه. مشکات به شیرین قول میده که تو ناموس منی ولی درجا میره به منصور میگه شیرین گفته ازش عکس و فیلم داری. مشکات قول شرف زیاد میده و خیلی فردینه اما درعینحال ادبیاتش اینه که "شاش دارم". همین آدم پیچیده و منحصربهفرد، سوالات بسیار ابتدایی از منصور میپرسه که حتی رسول خیلی بهتر توی این مورد عمل میکنه.
شهاب حسینی رو هم کارگردان به حال خودش سپرده تا بازی جذاب خودش رو داشته باشه. تقریبا خیالش از این بابت راحت بوده که طرف خرس نقرهای داره، دیگه میذاریم روی اتوپایلوت اما این اتفاق نمیافته. شهاب حسینی انقدر بد بازی میکنه که ثابت میکنه چقدر بازیگردانی توی فیلم مهمه و نمیشه شما یه سری مهره بریزی وسط زمین بگی خودشون خوب درمیان. جایزه "درنیامدهترین نقش" رو میشه به راحتی به شهاب حسینی در نقش مشکات داد.
مژگان شاید تنها شخصیت چندوجهی این فیلم باشه. میدونیم پدرخواندهش (احتمالا) از خونه بیرونش انداخته و ترمینال خواب شده و ترس از دست دادن مجبورش میکنه ادامه بده. مژگان بامزهست، احساسات داره، ناراحت و خوشحال میشه، هدفش مشخصه و یه سری راز برای خودش داره که بازم ما نمیفهمیم این رازها چه کمکی به ماجرا میکنه؟ اما خیلی سخت نمیگیریم چون اساسا اگر مژگان توی فیلم وجود نداشت اتفاقی نمیافتاد. بااینحال بین اینهمه سیبیل که فقط و فقط از دست اونا کاری برمیاد، وجودش نسیم خنکیه. بنظر میرسه تنها شاغل کل فیلم مژگان باشه که اونم اواخر دیگه دل به کار نمیده و میره تحت پوشش بیکاری آقا رضا پروانه.
ترس بزرگ مژگان دائمی نشدن ازدواج موقتشونه. رضا پروانه هم همه جا میگه که مژگان زنشه اما درعین حال نمیخواد چون رو به موته، شناسنامه مژگان رو کثیف کنه. انگار شناسنامه از اینکه همه دنیا میدونن دونفر دارن باهم زندگی میکنن خیلی مهمتره. نمیدونم توی فیلمی که ما دوست دختر و دوست پسر داریم، اینهمه زن صیغهای چیکار میکنن. درهرصورت ایشالا بعد از اعدام نعیم همچنان مژگان و رضا بتونن باهم زندگی کنن و این موضوع زندگیشون رو تحت الشعاع قرار نده. ما که بخیل نیستیم!
اما ژیلا شاهی. این خانم چطور انقدر خوب بازی میکنه؟ بنظرم شخصیت مژگان انقدر خوب نوشته نشده بود. ابعاد مژگان رو ما کاملا توی بازی ژیلا شاهی میبینیم و این چیزیه که بازیگری رو از تکنیک به آرت تبدیل میکنه. توی قصرشیرین هم من بینهایت دوستش داشتم و کاش بعد از اینکه توی یه سریال هرچند معروف اما ضعیف، بازی کرد و قدرتش رو نشون داد، در برابر سیل احتمالی پیشنهادات دیگه گزیده کار کنه و شگفت زده بشیم.
لیلا باید شخصیت وزهای باشه که باعث شده نعیم دست به خلاف بزنه. شما همچین چیزی درونش میبینید؟ البته آدما توی جوونی یه مدلن، تا پیری هزارتا تغییر میکنن ولی 15 سال برای این لیلا کافی نیست که انقدر ثبات داشته باشه و وقتی بهزاد از خونه میندازدش بیرون انقدر چشم سیر باشه که عزادار بره سرکار. همین لیلا هم تا یه جایی میدونه باید پول دربیاره، یهو تنش به تن این بیکارا میخوره اونم مفت مفت میاد میچرخه! لیلا مادر زخمخوردهست. اینو میبینیم درونش اما اونم نه خواهری نه برادری نه خانوادهای. توی این فیلم جز نعیم که یه خواهر بلااستفاده داره، کلا هیشکی خانواده نداره. نمیفهمم چرا فقر و پایینشهر زندگی کردن معادله با بیکس و کار بودن؟ حتی لیلا که سالها متمول زندگی کرده، بازم از اون راه چارتا رفیق جمع نکرده. چطوریه که نمیشه یه دوستی برای شب بیرون موندگی داشت؟ (حالا همین لیلا اگه زندان رفتهبود لابد یه رضا پروانه داشت.) چرا ما میتونیم هر قسمت نیم ساعت اسلوموشن ماشین پلیس سوار شدن و فلشبکهای کاملا بیموضوع ببینیم اما وقتی برای گسترش شخصیتها نداریم؟
لیلا با بکگراند تمیزی که داره، شاهد یه قتل فجیعه. درسته در لحظه ممکنه همراهی کنه چون خشم داره اما چنین قتلی باید روی شخصیتش اثر بذاره. نباید انقدر راحت بتونه جسد رو از خاک بکشه و با اثر انگشتش (که البته سنسور اثر انگشت فقط با سلولهای زنده دست کار میکنن) قفل گوشی رو باز کنه. همین لیلا که به نعیم میگه چرا نمیمیری؟ بعدا دوباره عاشق کسی میشه که همچنان مقصر اصلی قتل دخترشه. میتونیم همه اینها رو بخاطر بحران شخصیتیش بعد رنجهای اخیر فرض کنیم اما بنظر نمیاد قصد کارگردان و نویسنده این بوده باشه.
پانتهآ بهرام خیلی متوسطه. متوسط خوبیهها! ولی خب بعد اینهمه سال زیادی متوسط مونده. شاید همینقدر متوسط بودن براش کافی بوده، شاید لزومی نداشته خیلی ویژه بازی کنه. درهرصورت نکته خاصی نداره. نه خودش به لحاظ بازیگری نه شخصیتش توی داستان ارزش افزودهای نداشته.
ببینید من میتونم دوهزارتا کلمه درباره منصور بنویسم خب؟ ولی واقعا نمیخوام. میتونم ولی نمیخوام چون بیارزشترین کاراکتر این سریاله. یعنی شما سه فصل مخاطب رو تشنهی منصور کنی، بعد بهش یه فرم دمدستی بدی؟ نه واقعا. ما از ابتدا شخصیت سوییشرتپوش رو از پشت میبینیم. یکبار لاغره، یکبار هیکلی و یکبار حتی هیکل زنانه داره. تمام مدت فکر میکنیم این شخصیت یکنفر از طرف قاتل اصلیه اما نه. میفهمیم این خود منصوره چون اثری از پادوی دیگهای نیست. این نشون میده از ابتدا اصلا مشخص نبوده که قراره منصوری باشه. قاتلی وجود داشته و بعدا فهمیدن خوبه از پرونده بیچفت و بست قتل بهش برسن. همچنین اسم بازیگر منصور توی تیتراژ قسمتهای اول به چشم نمیخوره. دراصل ما اسم مجتبی پیرزاده رو توی تیتراژ هیچ قسمتی نمیبینیم. این برای تعلیق نیست، این دقیقا سردرگمیه. شخصیت منصور اصلا از ابتدا وجود نداشته. هرچی جلو رفتن گفتن حالا کمکم به منصور میرسیم. اما هیچجا منصوری وجود نداشت و این ایراد بزرگ شخصیت پردازیه.
بیاید پس فعلا بهش نگیم منصور. قاتل رو توصیف کنیم: ما با یه قاتل روانی طرفیم که به تنهایی مهارت عجیب کامپیوتری-مخابراتی داره، در هر زمینهای متخصصه و سرمایه عجیب و تموم نشدنیای هم دستشه. با هیچکس کار نمیکنه بااینحال لینکهای قوی خلاف داره. یعنی یه مشت خلافکار درجه یک رو بدون اینکه چهرهش رو به کسی نشون بده تونسته کنار هم جمع کنه. از تلفن عمومی به همه زنگ زده اما شمارهها رو از کجا گیر آورده بالاخره؟ نمیدونیم. هیچکس ازش هیچی نمیدونه. با هیچکس مستقیم در ارتباط نبوده جز ساقیش که تا فیهاخالدونش رو لو میده. درعینحال یه موقعایی میاومده دم مدرسه ساحل و نگاهش میکرده.
حالا میریم سراغ منصور و تطابقش با قاتل. منصور 15 سال پیش هیچی نبوده. همه اینها طی 15 سال شکل گرفته که همهش رو هم ترکیه بوده. این بین کی سراغ ساحل میومده و تماشاش میکرده؟ مهم نیست. منصور ایرانه اما از ترکیه حمله سایبری به سیستم پلیس میکنه. علت اصلی خشم منصور از نعیم اینه که برادرش به نعیم و زن و بچهش احترام میذاشته و برای منصور این منطقی نبوده. ما منصور رو با آزار جنسی تعریف میکنیم توسط پدرش. راحتترین راه تعریف سایکو (در سینمای جهان حتی) و چون منصور در این قصه سایکو تعریف شده، هر وصلهای به شخصیتش میچسبه. شما میتونید با مرگ پرندهش اون رو از گربه متنفر کنید و این مغز فوقالعاده رو به همین وسیله گیر بندازید. شما میتونید دست یه مرد مجرد، بدون هیچ دلیل انگشتر طلا بندازید و با گذاشتن اون توی صحنه جرم -باز هم بدون هیچ دلیلی- گیرش بندازید. انگشتری که با کد کارگاه طلای حک شده روش (که اصلا نمیتونه دلیل بشه!) ما رو به شیرین میرسونه.
واقعا بیشتر از این نمیخوام از منصور بنویسم. شخصیتش انقدر بیقواره هست که هر تعریفی رو لوث کنه. بخوایم سراغ بازی مجتبی پیرزاده هم بریم، برخلاف چیزی که همه جا نوشتن و با هیثلجر مقایسه شده و چه و چه، در بهترین حالت نمره قابل قبول میگیره. وقتی شخصیت انقدر ناقصه و کلا چهارتا سکانس هم نداره، بازیگر کار خاصی نمیتونه بکنه. شاید مهارت بازیگری بالایی داشته باشه اما از این سریال نمیشه نتیجهای از بازیش گرفت.
صدرا رو که واقعا کسی نمیدونه چرا انداختنش توی این سریال. بچه خونگی میاد همراه یه تیم تبهکار واقعی میشه و تازه آب میره زیر پوستش بجای اینکه از ترس هر لحظه سکته کنه و پا پس بکشه. حتی عشقش به ساحل هم اونقدری آتشین نیست که توجیه کنه. بعد از صحنه قتل نریمان انگار که هیچی نشده باشه رفتار میکنه. الحمدلله سیستم قضایی کشور هیچکدوم رو هم بابت معاونت و مشارکت در قتل دستگیر نمیکنه.
بنظر میرسید نریمان هم قراره شخصیت باشه بخاطر انتخاب بازیگرش. مشخص نیست چرا انقدر زود کشته شد و بدردنخور بود. دقیقا مثل بهزاد که فقط اومده بود یه سری فلشبک بدمینتون تو گوشیش ببینه و وقت فیلم رو بگیره. وجود همهشون بخاطر ساحل بود که برای یه دختر مرده بودن تا فصل اول کافی بود. بیشتر از اون به فلشبک نیاز نداشت و ما لزومی نداشت ببینیم توی ماشین با صدرا چه آهنگی گوش میکنه و روی شیشه مزدا3 قراره نقاشی چیو بکشه. ما اطلاعات لازم از کاراکترها رو نداریم، حالا بشینیم این چیزا رو ببینیم؟
قسمت آخر دیگه چیزی برای عرضه نداشت. این رو خیلیا گردن ممیزی انداختن اما نه واقعا! ما مدتها مطمئن بودیم که کی قاتله و چطور کشته و انگیزهش چی بوده. فقط منتظر موندیم ببینیم قاتل درختی چیکار کرد؟ چرا باید مشکات حتما روی این پرونده کار میکرد و قاتل چطور اینهمه از تمام اطلاعات همه خبر داشت و چرا و چرا و چرا؟ درنهایت ما هیچوقت نمیفهمیم چطور جواب تست DNA یک ربعه حاضر میشه. زندان چجور جاییه که همه مجرمای دنیا همدیگه رو میبینن از همه مهمتر چطور "پوستت اما، پوست شیره"