این روزها که تب نه به قند بالا گرفته، با خودم گفتم من هم روایتی از تولید این طلای سفید داشته باشم. شاید برای شما هم جالب باشد که بدانید شکر در طول تاریخ دلیل مستقیم گسترش بردهداری بوده اما روابط جهانی که به واسطه شکر به وجود آمدند نیز آرمانهای جان داری را در راستای آزادی بشر ترویج دادند. شکر در تاریخ بشر ردپای خونینی از خود به جا گذاشت. مزارع شکر از افریقا تا کارائیب، لوییزیانا و هاوایی همراه با داستانهای خشونتآمیز، شکنجه، تجاوز و قتل همراه بوده است. در این یادداشت میخوانید که چطور اقتصاد شکر به رونق بردهداری گرایید و در دل همان تجارت دانههای انقلاب پاشید. همچنین تاریخ جهان را از دریچه یک عنصر غذایی بسیار کلیدی تاریخ خواهید خواند.
پیش از کشف شکر، دانههای سفیدی که روی زبان ذوب میشوند هیچ کجا وجود نداشتند. در عصر عسل مردم آن چیزی را میچشیدند که در نزدیکی محل زندگیشان بود. در آن روزگار عسل طعم گلهای محلی را میداد. گرچه مردم در آمریکا زنبور نداشتند و بعدها یک نفر متوجه شد که لازم نیست برای یافتن عسل به صخرهها صعود کنند تنها کافی است در نزدیکی محل زندگی زنبورها زیست تا آنها در خانهشان عسل بسازند.
شکر بهدستآمده از نیشکر را میتوان به جزیرهای در شمال استرالیا نسبت داد، جایی که امروزه گینهنو نامیده میشود. احتمالاً نیشکر را مردم این جزیره در حدود پنج هزار سال پیش از یونان کشت و برداشت میکردهاند. این گیاه شیرین آرامآرام از گینهنو به خاک آسیا گسترش یافت. بااینوجود نخستین سوابق مکتوب نشان میدهد که شکر در مراسم مذهبی هندوستان استفاده شده است.
تا سال ۶۰۰ پس از میلادی پزشکان درباره یک ماده دارویی هندی به نام شارکارا مینوشتند که ایرانیان آن را شکر مینامیدند. محققان در دانشگاه جندیشاپور توانسته بودند راههای جدید و بهتری برای تصفیه شکر از نیشکر ابداع کنند. این دانش به سایر تمدنها راه یافت و با ظهور اسلام مصر تبدیل به آزمایشگاه بزرگ شکر در جهان شد و شکر مصر سفیدترین و خالصترین شکر جهان شناخته میشد. دنیای شکر در بخش مسلماننشین مدیترانه متمرکز شده بود اما از شرق تا چین و از شمال تا اروپا نیز گسترش بافته بود. این در حالی بود که در اروپا تنها مردمان ثروتمند میتوانستند به ادویه و شکر دسترسی پیدا کنند.
در سده ۱۴۰۰ اسپانیا و پرتغال برای کشف سواحل افریقا برای رسیدن به آسیا با یکدیگر رقابت میکردند. در این میان یکی از ملوانان جزایر قناری که نیشکر در آن کشت میشد را شناسایی و آن گیاه را با خود به درون کشتی آورد. اسم این ملوان کریستف کلمب بود!
گیاهانی که کریستف کلمب با خود به جزیره هائیتی و دومینیکن آورده بود به آن جا رونق داد و زراعت شکر در کل جزیره آغاز شد. این امر به بقیه اروپاییان فرصت داد تا در کار جستوجوی شکر پیشی بگیرند و برزیل را مرکز شکر کنند.
اما استخراج شکر از نیشکر دو مشکل عمده داشت؛ یکی زمان و دیگری آتش. درست زمانی که با چاقو نیها قطعهقطعه میشوند، محتوا درون نی شروع به سختشدن میکردند. ظاهراً طی ۲۰ الی نهایتاً ۴۸ ساعت محصول باید در ظرف جوشانده میشد وگرنه از بین میرفت. برای حل این مشکل تنها راهحل وجود تعداد زیادی کارگر بود. به همین جهت اروپاییان حدود سه میلیون آفریقایی را به برزیل آوردند. آن زمان جملهای وجود داشت که میگفت: «بدون شکر، برزیلی وجود نداشت و بدون بردگان شکری وجود نداشت و بدون آنگولا بردهای وجود نداشت.»
زندگی تلخ بردگان افریقایی روی مزارع نیشکر، شکر فراوانی تولید میکرد و این شیرینی خالص در جهان گسترش یافت. در خلال سالهای ۱۶۰۰ تا ۱۸۰۰ شکر کل اقتصاد اروپا افریقا امریکا و آسیا را میچرخاند.
میلیونها افریقایی برای کار در صنعت شکر آورده شدند آنها باید سریع و بیوقفه کار میکردند. زنان آنها باید تنها بچه میآوردند تا فرزندان آنها کسری محصول نیشکر را جبران کنند. کارگران افریقایی به دنیا آمده بودند تا کار کنند و بمیرند. مجموعههای شکر مزارعی بودند که باید مثل یک کارخانه ولی به دست انسان بهعنوان ماشین خستگیناپذیر فعالیت میکردند.
زمانی که توماس جفرسن به همراه جان ادامز و بنجامین فرانکلین، اعلامیهای درباره استقلال نوشتند اصرار بر این داشتند که هرکس حقوقی دارد؛ زندگی، آزادی و دارایی که بخشی از احساس رضایت و خوشحالی اوست و نمیتوان از آن چشمپوشی کرد. درست در این زمان جفرسن بردگی را مانند شیطان میدانست ولی انگلیسیها هنوز به تجارت بردهها اعتقاد داشتند.
در اواخر دهه ۱۷۰۰ جزیره هائیتی مرکز جهانی شکر بود. در شب چهاردهم اوت سال ۱۷۹۱ سردسته مزارع شکر دور هم جمع شدند و سوگند خوردند در مقابل مالکان سفیدپوست خود قیام کنند. در اواخر اوت، مستعمره فرانسه در آتش بود. تعداد زیادی زمین نیشکر در آتش سوخت. سرانجام پس از دو سال این انقلاب پیروز و دولت قانون بردهداری را منسوخ کرد و جنگ بین آزادی و تملک تمام شد.
و اما در انگلستان در سال ۱۸۰۶ مخالفان بردهداری مجلس را مجبور به طرح لایحه جدیدی کردند که بر مبنای آن تجارت بردگان از سوی انگلیسیها را محدود میکرد. در سال ۱۸۰۷ این قانون توسط پادشاه جرج سوم امضا شد.
در سال ۱۸۵۰ ایالات متحده در بحبوحه جنگ داخلی بود؛ برای همین بردگان افریقایی گزینه مناسبی نبودند بنابراین نگاهشان متوجه شرق یعنی چین شد. در هاوایی زارعان ابتدا فقط مردها را برای کشاورزی از چین میآوردند اما در سالهای دهه ۱۸۵۰ به کارگران چینی پول خوبی نمیدادند و از طرفی آنها برده هم نبودند. هر چه چینیهای بیشتری میآمدند خواهان دستمزد بیشتری میشدند. زارعان برای توقف این ایده در سالهای دهه ۱۸۸۰ به مردان ژاپنی روی آوردند و درست در همان زمان ژاپنیها شروع به مطالبات بیشتری کردند. سرانجام ایالات متحده در جنگ اسپانیا و امریکا پیروز شد و کنترل فیلیپین را به دست گرفت و حالا مردان فیلیپینی به مزارع شکر برده میشدند تا با چینیها و ژاپنیها رقابت کنند.
درست است که انگلیسیها به تجارت برده پایان داده بودند اما حاکمان مستعمره شکر هنوز این آمادگی را نداشتند تا به ندای بردگانی که خواهان رفتاری مانند تمام انسانها بودند گوش دهند به همین دلیل به طرز وحشیانهای شورشها در هم شکست و رهبران شورش با زنجیر مقابل مزارع به دار آویخته میشدند. شورشها اما به مدت ده سال ادامه داشت و نهایتاً انگلستان سلطنتی بردهداری را ممنوع و لایحه آزادی را تصویب کرد.
پایان بردهداری گامی بزرگ در راستای حقوق بشر بود اما چه بر سر مزارع نیشکر آمد؟
بدین ترتیب فصل جدیدی از داستان شکر آغاز شد. در این زمان هندیها بسیار، بسیار فقیر بودند و قحطی و خشکسالی سرتاسر کشور آنها را مجبور به ترک سرزمین کرده بود گرچه که ترک هندوستان و سفر در اقیانوس، شوم تلقی میشد. به همین دلیل اگر فردی از آب سیاه عبور میکرد طبقه اجتماعی خود را از دست میداد و همه ارتباط او با نسلش از بین میرفت. هر کس این کشور را ترک میکرد دیگر نمیتوانست برگردد مگر تحت شرایط خاص و طبق برگزاری مراسمی ویژه.
در همین حوالی انگلیسها در سرتاسر هند شروع به استخدام مردان قدرتمند کردند و طی یک قرارداد پنجساله به آنها دستمزد روزانه پرداخت میکردند. اما در حقیقت به کارگران هندی در قراردادهایشان دروغ گفته میشد و آنها تنها کارگران ارزانی بودند که مزارع شکر را سرپا نگه میداشتند. این قرارداد دقیقاً به معنای بردگی نبود اما معنای آزادی هم نداشت. کارگران هندی در مزارع نیشکر زندگی بسیار سختی داشتند و اغلب آنها پس از پایان قرارداد باز هم در مزارع باقی میماند چرا که هنوز هم فقیر بودند.
در سال ۱۷۴۷ اندریاس مارگراف دانشمند المانی برای نخستینبار در تاریخ کشف کرد که شکر را از چغندرقند هم میتوان استخراج کرد و این استخراج بسیار آسانتر از نیشکر است. شکر حاصل از چغندر در واقع پیروزی خرد علمی بود. کشف چغندرقند باعث شد اشرافزادگان روس میلیونها رعیت را آزاد کنند.
در سال ۱۸۵۴ تنها یازده درصد از شکر جهان در اختیار چغندرقند بود اما در سال ۱۸۹۹ این رقم به ۶۵ درصد رسید.
گاندی در هندوستان در یک خانواده سنتی هندو به دنیا آمد اما این شانس را داشت تا در انگلستان حقوق بخواند. گاندی در سال ۱۸۹۴ پس از فارغالتحصیلی و انجام مراسم ویژه برای بازگشت به طبقه خانوادگیاش به هند برگشت.
گاندی معتقد بود که این قراردادها تقریباً به همان بدی بردگی است و کارگران هندی یک راه برای مقاومت داشتند. او متوجه شد که آزادی فقط با قیام علیه ظالمان به دست نمیاید بلکه آن را میتوان در خویش یافت. بیان اینکه اربابان شکر با کارگرانشان مانند ملک خود رفتار کنند به این معنا نبود که هندیها نیز مجبور بودند آن را بپذیرند. در حقیقت آنان اختیار داشتند تا مدعی دفاع از ارزشهای خود شوند. سرانجام پس از مقاومتهای گسترده گاندی و همراهانش، در سال ۱۹۴۷ پس از نقض آزادی قانون خارجیها در ایالات متحده هندوستان از استعمار بریتانیا خارج شد.
شکر میلیونها نفر را کشت و در عین حال راه سکوت را برای سخنگفتن پیشروی انسان گذاشت. شکر حلقه اتصال آسیا به اروپا و بردهداری به استعمار بود.
برگرفته از کتاب شکر جهان را تغییر داد
پانوشت: امروزه عملیات برداشت نیشکر در اکثر نقاط دنیا مکانیزه انجام میشود.