زَه‌را
زَه‌را
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

اینجا

بعضی از آدم‌ها خیلی غر می‌زنند. همیشه درباره آب و هوا شکایت دارند. در تابستان مدام از گرما می‌نالند و در زمستان به خاطر سرمای هوا شاکی‌اند. در پاییز به برگ‌های زیر پا فحش می‌دهند و در بهار از گرده افشانی گل‌ها ناراضی‌اند.

این آدم‌ها از کودکی ناراضی بوده‌اند. از رفتار پدرشان که برایشان وقت نداشته شاکی بوده‌اند و از رفتار مادرشان که همیشه برایشان فداکاری کرده و گوشت خورش را برایشان جدا می‌کرده شکایت می‌کرده‌اند.

وقتی وارد مدرسه شده‌اند دوستان زیادی نداشته‌اند زیرا یا بد خلقی کرده‌اند و یا دلشان ناز کشیدن می‌خواسته است. اما مدرسه مثل خانه نبوده است.

در دانشگاه عاشق شده‌اند ولی به رفتار معشوقشان همیشه معترض بوده‌اند. آخر هم از یکدیگر جدا شده‌اند. اما بالاخره یک روز ازدواج کرده‌اند آن هم به خاطر مادرشان که حالا سنگش را به سینه می‌زنند.

دیگر نگویم که همسرشان را هم یک انسان شاکی از زندگی بار آورده‌اند. بچه‌ها هم که عین والدین. غرغرو و لوس و تنها اما پررو و زورگو.

در مقابل این آدم‌ها یک سری افراد قانع وجود دارند که خود را با همه چیز وفق می‌دهند. حتی با همین آدم‌های غرغرو و به درد نخور. زیر بار زور می‌روند و لوس بودن این‌ها را تحمل می‌کنند. ممکن است فرزند یک انسان غرغرو باشند و یا حتی همسر یکیشان.

غر می‌شنوند و همه چیز را تحمل می‌کنند. مریض که می‌شوند کسی نمی‌فهمد. فکر می‌کنند این درست‌ترین کار است.

وقتی پول ندارند دم بر نمی‌آورند. قرض نمی‌گیرند. کار می‌کنند و حقوق بخور و نمیری دارند.

هر دو قشر بدبختند. هر دو آسیب دیده‌اند و هر دو رقت انگیزند.

اینجا فقط ما خوبیم.

غرغروقانعبهتربدترافراد
پی چشمی که پی خواندن است
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید