من میمردم براش
مثل اون ماهی خنگی که سرشو میکوبید لب تُنگ .
مثل اون پرندهای که لب پنجره نشسته بود و زیر لبی جیک جیک میکرد .
مثل مادربزرگم !
که بعد رفتن آقا جون دل تو دلش نمونده بود ...
بغض میکرد ، دعا میخوند!
بغض میکرد ، میخوابید !
آنقدر مردم براش تا سِری آخر
گوشه یه قبرستون خاکم کردن ...
نویسنده #زهرا_تاجمیری