هر جا که از عشق سخن به میان آمد،
تو را به یاد آوردم
هر چه شنیدم تو بودی.
هر چه خواندهام تو.
یاد تو ادبیات را زنده میکند
یاد تو، میآید در کلاس درس. در شعر مینشیند، از زبان استاد جاری میشود و بعد بیآنکه بدانم کجایم مرا به آغوش میکشد و میبوسد .
من سالها عشقت را همنشین اشکها و کاغذهایم کردم
از ناممکنترین خواهش قلبم یعنی «از تو»گفتهام.
از مسافری که حتی خداحافظیاش هم نصیب من نشد.
از چَشمهای چشمانتظارم که حتی نمیتوانست تو را بدرقهی هجرت کند.
از خدایمان خواستم رنجهای غربت تو را بر من بی افزاید، به گمانم این خواستهام را خدای بزرگمان بر من برآورده کرد، بی تو من در شهر خودم هم غریبترینم.
غریب و دلتنگ!
شبها رو به آسمانها از تو گفتهام، یادِ تو خورشید را نیز زنده میکند.
تو را به خدایمان سپردهام، به نور، به عشق.
#زهرا_تاجمیری